#چند_خط_روضه...
جان به لب دارم و از درد كشم پا به زمین
ای قرار دل من دلبر من ای پسرم
خادم امام حسن عسکری میگه دیدم آقا یه نگاه به من كردند
وقتی جگر پاره پاره میشه، دیگه سخن گفتن سخت میشه، بعضی وقتها با اشاره باید صحبت كنه.
هر طوری بود امام عسكری به من فهموندند: مقداری از این آب جوشانده برا من بیار. جگرم داره از تشنگی میسوزه.
میگه آب آوردم، داخل یه ظرفی ریختم، دادم دست امام عسكری، آنقدر ضعف به پیكر امام حسن هست.
این امام هم در جوانی به شهادت رساندند.
اختلافی كه از سن امام عسكری گفتند: بعضی ها ۲۹ سال گفتند، بعضی ها ۲۸ سال گفتند.
اما میگه دیدم اینقدر ضعف بر پیكر امام عسكری هست، كه این ظرف آب و دستش دادم، هی میلرزید، اومدند آب بخورند، اینقدر این ظرف به دندانهای مبارک آقا خورد نتوانستند آب و نوش جان كنند، آب از دستشان رو زمین افتاد.
فرموند: برو اتاق كناری، یه آقازادهای رو میبینی سر به سجده گذاشته، اون پسرم مهدی (عج)است، برو صدا كن مهدی بیایند ایشان به من آب بدهند...
میگه اومدم تو حجره بغل نگاه كردم، دیدم یه آقازادهای مثل ماه شب چهارده سر به سجده گذاشتند ، انگشت سبابهاش را رو به آسمان گرفته، دارند با خدا مناجات میكنند.
ایستادم آقا نمازشان رو تموم کردند ، عرضه داشتم آقاجان، پدرتون شما رو احضار كردن،
با عجله آقا آمدند، تا نگاه امام حسن عسکری علیه السلام به جمال مهدی عزیزشان افتاد، دیدم این بابا دارند اشک میریزند،
صدا زدند: یا سَیِّدَ اَهْلِ بَیْتِهِ،
مهدی جان! إسْقِنِی الْمَاءَ، بیا به من آب بده
فَاِنّی ذاهِبٌ اِلی رَبّی، من دیگه آماده سفرم، دارم میرم بابا.
دیدم امام زمان آمدند كنار بابا نشستند، ظرف آب رو حجة بن الحسن تا كنار لبان مبارك امام حسن آوردند، آقا لحظههای آخر، آب رو نوش جان كرد، یه نگاه به صورت مهدیشان كردند...
صدا زدند بابا، همه غصه من، غربت و تنهایی شماست...
همه غصه من، غربت و تنهایی توست
این چنین گریه نكن در بر من ای پسرم
با قد خم شده خویش مرا میخواند
از جنان مادر غم پرور من ای پسرم
بله این امام با جیگر پاره پاره، لب تشنه بود
اما لب تشنه از دنیا نرفت، آب رو به لبان مباركش رسوندند.
اما خود امام عسكری هم اون لحظه آخر، هی برا جد غریبش، حسین گریه میكرد.
یا حسین...
#امام_حسن_عسکری علیهالسلام
#شهادت_امام_حسن_عسکری علیهالسلام
https://eitaa.com/isfahanmasajed