eitaa logo
تاریخ و سیره اهل بیت علیهم السلام
505 دنبال‌کننده
316 عکس
91 ویدیو
26 فایل
💠 امیرالمومنین علیه السلام در نامه ای به امام حسن علیه السلام: 📜 اعْرِضْ عَلَیْهِ أَخْبَارَ الْمَاضِین! تاریخ گذشتگان را به نفست ارائه کن تا ببیند که در گذشته چه اتفاقاتی افتاده است! 💠 پیامگیر: @amdabir
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 فرق لشکر علی علیه السلام و لشکر معاویه ✍ از عليه السلام روايت شده كه: نزد على علیه السلام آمد و على علیه السلام در صحن نشسته بود و گفت: سلام بر تو يا امير المؤمنين و رحمت خدا بر تو. 🔸 علیه السلام گفت:  عليك السلام اى ابو يزيد(کنیه عقیل).پس روى به فرزند خود علیه السلام كرد و گفت:  🔸برخيز عمّت را به خانه ببر.حسن، عقيل را به خانه برد و نزد پدر بازگشت. 🔸على علیه السلام او را گفت: برايش جامه اى نو بخر و ردايى نو و ازارى نو و كفشى نو.ديگر روز نزد على علیه السلام آمد سراپا به نو آراسته و گفت:  🔹سلام بر تو يا .على گفت:  🔸عليك السلام اى ابو يزيد. 🔹عقيل گفت: يا امير المؤمنين نمى بينم كه جز اين سنگريزه‌ها چيزى از نصيبت شده باشد. 🔸على علیه السلام گفت: ابو يزيد چون عطاى خويش گرفتم آن را به تو دهم. 🔻عقيل از نزد على علیه السلام به نزد رفت.وقتى كه معاويه از آمدنش خبر يافت، فرمان داد كرسيها نهادند و ياران خويش بر آنها نشانيد.عقيل به مجلس در آمد.معاويه فرمان داد كه صد هزار درهم به او دهند.عقيل درهمها بستد. 🔹معاويه گفت:  مى خواهم بگويى كه ميان لشكرگاه من و لشكرگاه على چه فرقى ديدى. 🔸عقيل گفت: به لشكرگاه امير المؤمنين علیه السلام گذشتم.شبى داشت چون شبهاى صلی الله علیه و آله وسلم و روزى چون روزهاى پيامبر صلی الله علیه و آله وسلم با اين فرق كه پيامبر صلی الله علیه و آله وسلم در آن ميان نبود.اما به لشكرگاه تو در آمدم جمعى از را از آن كسان كه در شب (۱) بر غدر كردند، ديدم.  🔸پس عقيل گفت: اى معاويه آن كيست در دست راست تو نشسته است؟  🔹معاويه گفت: است.  🔸عقيل گفت: اين كسى است كه شش مرد ادعا مى كردند كه پدر او هستند و عاقبت از آن ميان آنكه قصاب بود، بر ديگران غلبه يافت.اكنون بگوى كه آن ديگرى كيست؟  🔹معاويه گفت: است.  🔸عقيل گفت: به خدا سوگند در زمان كار پدرش اين بود كه مزدى مى گرفت و حيوان نر را بر مادگان مى جهانيد.اكنون بگوى كه آن ديگرى كيست؟  🔹معاويه گفت: است.  🔸عقيل گفت: مادرش دزد بود.  🔻چون معاويه ديد كه عقيل مجلس نشينانش را به خشم آورده است. 🔹پرسيد: ابو يزيد از من چه مى دانى؟  🔸عقيل گفت: اين سخن رها كن.  🔹معاويه گفت: بايد بگويى.  🔸عقيل پرسيد: را مى شناسى؟  🔹معاويه پرسيد: حمامه كيست؟  🔸عقيل گفت: گفتم تو كيستى و بر خاست و برفت.  🔹معاويه يكى از نسب شناسان را خواست و گفت: مرا بگوى كه حمامه كيست؟  🔸گفت: مرا و زن و فرزندم را امان ده.  معاويه امانش داد.  🔸گفت: حمامه جدّه تو بود و در جاهليت آن كاره بود، از آنان كه بر سر خانه خود علم مى زدند.  و گويند كه حمامه مادرِ مادرِ بود.(۲) 📚 منابع ۱. شبی بود که در راه بازگشت از جنگ ، قصد ترور پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم را داشتند. ۲. ترجمه ، ص ۳۶. 🆔 @islam_history
📌 توصیه #امام_رضا علیه السلام به #اباصلت هروی، در روز های پایانی ماه #شعبان 🆔 @islam_history
📌 قدر و منزلت نزد گويد: به حضرت () علیه السلام عرض كردم: مرا از دعا فراموش مكن. 🔸فرمود تو مي داني كه من فراموشت كنم؟ 🔹گويد: در فكر فرو رفتنم و با خود گفتم: آن حضرت براي شيعيانش كند و من هم از شيعيان او هستم (پس براي من دعا كند).عرض كردم: نه، شما مرا فراموش نمي كني. 🔸فرمود: اين را از كجا دانستي؟ 🔹عرض كردم: من از شما هستم و شما هم كه براي شيعيان دعا مي كني (پس مرا هم در ضمن دعا مي كنيد). 🔸فرمود: جز اين هم چيزي دانستي؟ گويد: عرض كردم: نه، فرمود: هرگاه خواستي بداني نزد من چگونه هستي بنگر من نزد تو چگونه هستم. 📚 منبع ۱. ، ج۲، ص۶۵۱. 🆔 @islam_history
📌 پاداش هرکس اندازه اوست ✍ گويد: به علیه السلام عرض كردم فلاني در عبادت و ديانت و فضيلت چنين و چنان است. 🔸فرمود: عقلش چگونه است؟ 🔹گفتم نمي دانم. 🔸فرمود: پاداش به اندازه عقل است. همانا مردي از در يكي از جزاير دريا كه سبز و خرم و پر آب و درخت بود خدا مي كرد؛ يكي از از آنجا گذشت و عرض كرد پروردگارا مقدار پاداش اين بنده ات را به من بنما به او نشان داد و او آن مقدار را كوچك شمرد، خدا به او كرد همراه او باش پس آن به صورت انساني نزد او آمد. 🔹عابد گفت: تو كيستي؟ 🔸گفت: مردي عابدم چون از مقام و عبادت تو در اين مكان آگاه شدم نزد تو آمدم تا با تو عبادت خدا كنم. پس آن روز را با او بود. چون صبح شد فرشته به او گفت: جاي پاكيزه اي داري و فقط براي عبادت خوب است. 🔹عابد گفت: اينجا يك عيب دارد. 🔸فرشته گفت: چه عيبي؟ 🔹عابد گفت: خداي ما چهارپايي ندارد، اگر او خري مي داشت در اينجا مي چرانديمش به راستي اين علف از بين مي رود! 🔸فرشته گفت: پروردگار كه خر ندارد. 🔹 گفت: اگر خري مي داشت چنين علفي تباه نمي شد. پس خدا به فرشته وحي كرد: همانا او را به اندازه عقلش پاداش مي دهم (يعني حال اين عابد مانند مستضعفين و كودكان است كه چون سخنش از روي ساده دلي و ضعف خرد است، و نيست، ليكن عبادتش هم پاداش عبادت خداشناس را ندارد). 📚 منبع ۱. ،ج۱، ص۱۱. 🆔 @islam_history
🔸صفحه ای برای تحلیل و بررسی تاریخ اسلام، سیره و سنت #اهل_بیت - علیهم السلام - و پاسخ به شبهات 🆔 http://eitaa.com/joinchat/3897098243C4f5b659c8c
📌 ✍ شُرَیسِ وابشی، از ، از علیه السلام روایت کرده است که فرمود: 🔴 خدا هفتاد و سه حرف دارد و فقط یکی از این حروف را می‌دانست و چون آن را بر زبان آورد، زمین میان خودش و را شکافت و تخت را با دست خود آورد، سپس زمین در یک چشم بر هم زدن به شکل سابق خود برگشت، و این در حالی است که هفتاد و دو حرف از اسم اعظم نزد ماست و یک حرف دیگر را فقط خداوند تبارک و تعالی می‌داند و ترجیح داده که آن را نزد خود نگه دارد وَ لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ إلاّ بِالله. 📚 منبع ۱. ،ج۷، ص۳۷. 🆔 @islam_history
📌 علیهم السلام() ❓چرا به خزیمة بن ثابت، (صاحب دو شهادت) می گویند؟ ✍ علیه السلام در این مورد می‌فرماید: 🔸حضرت صلی الله علیه وآله روزی از مرد عربی اسبی خرید. کسانی که با آن حضرت میانه خوبی نداشتند، مرد فروشنده را کرده و به او گفتند: 🔹اگر این اسب را در بازار بفروشی، به چندین برابر قیمت فعلی از تو می‌خرند! 🔹مرد از این سخن تحریک شده و از روی طمع کاری گفت: آیا بروم و معامله را به هم زده و اسب را پس بگیرم؟! 🔹گفتند: نه! چنین مکن؛ ولی هنگامی که پیامبر صلی الله علیه وآله می‌خواهد قیمت را به تو بپردازد، بگو من آن را به این مبلغ نفروخته‌ام بلکه به فلان قیمت به تو داده ام. او مرد خوبی است و هرچه پیشنهاد کنی، از تو خواهد پذیرفت. 🔰مرد اسب فروش با این قصد نزد پیامبر صلی الله علیه وآله آمده و منکر قیمت قبلی شد. 🔸حضرت فرمود: به خدایی که مرا به پیامبری برانگیخته! به همین مبلغ فروخته ای. در این میان خزیمة بن ثابت از راه رسیده و از ماجرا سؤال کرد. 🔹گفتند: این مرد سخن پیامبر را قبول ندارد. 🔹خزیمه خطاب به مرد گفت: ای اعرابی! من می‌دهم که تو به همین مبلغ که پیامبر می‌گوید، این اسب را فروخته ای. 🔹اعرابی گفت: هنگام معامله، کسی پیش ما نبود! 🔸پیامبر به خزیمه فرمود: خزیمه! با آن که تو در هنگام معامله حضور نداشتی، چگونه گواهی می‌دهی؟ 🔹خزیمه گفت: یا ! پدر و مادرم فدای شما باد! ما سخن شما را در امور خیلی مهم و حیاتی مانند خبر دادن از و خداوند و آسمانی، تصدیق کرده و از جان و دل می‌پذیریم، چگونه در قیمت یک اسب تو را تصدیق نکنیم؟! 🔰بعد از این ماجرا، پیامبر صلی الله علیه وآله، شهادت خزیمه را معادل شهادت دو مرد قرار داد و این چنین بود که خزیمه مفتخر به لقب گردید. 📚 منبع ۱. ، ج۲۲، ص۱۴۱. گفتنی است که این داستان با اندکی تفاوت در اکثر کتاب‌های فریقین موجود است. 🆔 @islam_history
📌 بی نیازی ✍ علیه السلام فرمود: 🔰مردي از اصحاب صلی الله علیه و آله وسلم حال زندگيش سخت شد. 🔹همسرش گفت: كاش خدمت پيغمبرصلی الله علیه و آله وسلم مي رفتي و از او چيزي مي خواستي، مرد خدمت پيغمبرصلی الله علیه و آله وسلم رسید و چون حضرت او را ديد فرمود: 🔸هر كه از ما سؤال كند به او عطا كنيم و هر كه بي نيازي جويد خدايش بي نياز كند. 🔹مرد با خود گفت: مقصودش جز من نيست، پس به سوي همسرش آمد و به او خبر داد. 🔹زن گفت: صلی الله علیه و آله وسلم) هم بشر است (و از حال تو خبر ندارد) او را آگاه ساز، مرد خدمتش آمد و چون حضرت او را ديد فرمود: 🔸هر كه از ما سؤال كند به او عطا كنيم و هر كه بي نيازي جويد خدايش بي نياز كند، و تا سه بار آن مرد چنين كرد. 🔰سپس برفت و كلنگي عاريه كرد و به جانب كوهستان شده بالاي كوه رفت و قدري هيزم بريد و بياورد و به نيم چارك آرد فروخت و آن را به خانه برد و بخورد، فردا هم رفت و هيزم بيشتري آورد و فروخت و همواره كار مي كرد و اندوخته مينمود تا خودش كلنگي خريد، باز هم اندوخته كرد تا دو شتر و غلامي خريد و ثروتمندي و بي نياز گشت. 🔰آنگاه خدمت پيغمبرصلی الله علیه و آله وسلم آمد و گزارش داد كه چگونه براي سؤال آمد و چه از پيغمبرصلی الله علیه و آله وسلم شنيد: 🔸پيغمبرصلی الله علیه و آله وسلم فرمود: من كه به تو گفتم هر كه از ما سؤال كند به او عطا كنيم و هر كه بي نيازي جويد خدايش بي نياز كند. 📚 منبع ۱. ، ج۲، ص ۱۳۸. 🆔 @islam_history
📌 تفسیر علیه السلام فرمود: 💠 گناهاني كه ها را دگرگون سازند (به ديگران) است، و گناهاني كه پشيماني ببار آورند (و آدمكشي) است، و آن گناهاني كه بلاها نازل كند است، و آنها كه پرده را بدرند شرابخواريست، و آنها كه روزي را نگهدارند (و در نتيجه كم شود) است، و آنها كه در نابودي شتاب كنند است؛ و آنها كه را برگردانند و فضا را تيره و تار كنند نافرماني و آزردن و است. 📚 منبع ۱. ،ج۲ ،ص۴۴۷. 🆔 @islam_history
📌 زمین از حجت خالی نمی ماند! ✍ مي گويد: به خدمت امام زين‌العابدين عليه‌السلام وارد شدم و عرض کردم: 🔹اي فرزند ! به من خبر ده از کساني که خداوند اطاعت آنها را بر من کرده و آنها را بر من فرض نموده، و بر همگان واجب است که بعد از صلي الله عليه و آله از آنها پيروي کنند. 🔸فرمود:«اولي الأمر» که خداي تبارک و تعالي آنها را بر مردم، امام واجب الاطاعه قرار داده، عليه‌السلام، سپس عليه‌السلام، آنگاه عليه‌السلام است و بعد از او امر به ما منتهي شده است». 🔹ابو خالد مي گويد: عليه‌السلام ديگر ساکت شد و من پرسيدم:اي سرور من، از امير مومنان به ما روايت شده که خداوند هرگز زمين را خالي از نمي گذارد، بعد از شما امام و حجت کيست؟ 🔸فرمود:«بعد از من پسرم ، که نامش در ، است؛ زيرا را مي شکافد چه شکافتني، بعد از او پسرش ، که نامش در آسمان‌ها، است». 🔹ابو خالد مي گويد: عرض کردم: چگونه است که او را صادق مي گويند، در حاليکه همه ي شما صادق (راستگو) هستيد؟! 🔸فرمود:«پدرم از پدرش، از رسول اکرم صلي الله عليه و آله نقل کرد که هرگاه پسرم: جعفر بن محمد بن علي بن حسين بن علي بن ابي طالب متولد شود او را «صادق» بناميد، زيرا پنجمين پسرش نيز نامش خواهد بود و به دروغ ادعاي خواهد کرد و نام او در پيش خداي تبارک و تعالي «جعفر کذاب» است که ادعاي دروغ مي کند، با پدرش مخالفت مي کند و بر برادرش مي ورزد. و به هنگام او تلاش فراوان مي کند که او را لو دهد». 🔸آنگاه عليه‌السلام به شدت گريست و فرمود:«کأني بجعفر الکذاب و قد حمل طاغية زمانه علي تفتيش امر ولي الله، والمغيب في حفظ الله و التوکيل بحرم ابيه، جهلا منه بولادته، و حرصا منه علي قتله ان ظفر به و طمعا في ميراثه حتي يأخذه بغير حقه». «گويي جعفر کذاب را با چشم خود مي بينم که زمانش را وادار مي کند که اقامتگاه اعظم را تفتيش کند و به پدرش سپاه بريزد، در حاليکه آن امام از نظر در حفظ و حراست خداست».«اين همه تلاش جعفر براي اين است که او از داستان تولد اطلاعي ندارد و بسيار حريص است که اگر او را بيابد به برساند و چشم طمع به ميراث او دوخته است که به ناحق آن را بخورد». 📚 منبع ۱. کمال الدين و تمام النعمه، ص۳۲۰. 🆔 @islam_history
📌 توصیه #امام_رضا علیه السلام به #اباصلت هروی، در روز های پایانی ماه #شعبان 🆔 @islam_history
📌 برخورد با خواران 🔰همان امامی که می‌فرماید: به خدا قسم اگر تمام هفت اقلیم را به من دهند، تا پوستِ جو‌ ای را به ناحق از دهان مورچه‌ای بگیرم، هرگز چنین نخواهم کرد(۱) همان کسی که به خاطر خلخال و دستبند از غیر مسلمان می فرماید: هر کس از شنیدن این حادثه بمیرد، بر او رواست(۲)، به فرماندار اهواز () نامه می‌نویسد که با کسی که در بازار اهواز رشوه گرفته، چنین کند: 🔸ای ! زمانی که نامه ام را خواندی، درباره ی مسوول بازار اهواز چنین کن: 🔸بلافاصله عزلش کن، مسامحه و مماشات نکن، و او را چنانکه هست، بی کم و بیش به معرفی کن. او را حبس کن، و اگر در مجازات او کوتاهی کنی خودت را عزل می کنم، این حکم خداست و باید اجرایش کنی. 🔸او را در جمعه پیش چشم مردم شلاق بزن تا مردم ببینند. او را در کوچه ها و بازار اهواز بگردان تا همه ببینند و هرکس طلبی و مدرکی دارد، طلبش را از او بستاند. 🔸پایش را در زنجیر کن و به جز وقت نماز، زنجیرش را باز نکن. در زندان ملاقاتی نداشته باشد تا راه پاسخگویی به دادگاه را به او نیاموزند و او را به آزادی امیدوار نکنند. 🔸شبانگاهان وقتی زندانیان را برای هواخوری بیرون می بری او را نبر، مگر بترسی که بمیرد. اگر بدنش کشش داشت یک ماه بعد، یک نوبت دیگر هم ۳۵ ضربه شلاق به او بزن. 🔸گزارش عملکردت را در این باره برایم مکتوب بفرست و بگو که بجای این خائن چه کسی را انتخاب کرده ای.(۳)(۴) 📚 منابع ۱. ،خطبه ۲۲۴. ۲.نهج البلاغه ،خطبه ۲۷. ۳. دعائم الاسلام ،ج۲، ص۵۳۲. ۴. ،ج۱۷، ص۴۰۳. 🆔 @islam_history