eitaa logo
تاریخ و سیره اهل بیت علیهم السلام
508 دنبال‌کننده
316 عکس
91 ویدیو
27 فایل
💠 امیرالمومنین علیه السلام در نامه ای به امام حسن علیه السلام: 📜 اعْرِضْ عَلَیْهِ أَخْبَارَ الْمَاضِین! تاریخ گذشتگان را به نفست ارائه کن تا ببیند که در گذشته چه اتفاقاتی افتاده است! 💠 پیامگیر: @amdabir
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 مرگ عمروبن عاص 🔰سال ۴۱ ه‍ عمرو بن عاص خبيث در سن ۹۰ سالگى به درك واصل شد. مادر او نابغه كنيزى بود كه عبد الله بن جذعان او را خريد و آزادش كرد. او به كار خلاف روى آورد، و چون قيمتش نسبت به ساير زنان خلافكار ارزانتر بود مراجعه كنند بسيار داشت. لذا آبروى عبد الله بن جذعان را برده بود. از جمله در طهر واحد، و اميه بن خلف و هشام بن و و عاص بن وائل با او زنا كردند و به وجود آمد. 🔰هنگامى كه وضع حمل كرد هر يك از آنان مدعى او شدند. آخر الامر قضاوت را بر عهده خود گذاشتند، و او هم عاص را انتخاب كرد. به او گفتند: چرا عاص را انتخاب كردى با اينكه بچه به ابوسفيان شبيه تر است؟ گفت : ابو سفيان بخيل است و عاص بهتر نفقه مى دهد! اين عاص ملعون كسى بود كه صلى الله عليه و آله را "ابتر" خطاب كرد و خاطر شريف حضرت مكدر نمود، تا آنكه سوره مباركه نازل شد. 🔰با اين نسب و نژاد تعجبى ندارد كه او دشمن پيامبر و بن ابى طالب عليهما السلام باشد، و عمرى با خون به دل عليه السلام كنند. 🔰واقعه و بر سر نيزه كردن و و واقعه حكمين و كارهاى ديگر آن ملعون روشن است. 🔰او در وقت مرگ مى گفت: چنان است كه كوه رضوا را بر گردن من نهاده‌اند و درون پر از خار است و مرا از سوراخ سوزنى بيرون مى كنند! 📚 مستدرك سفينه البحار، ج۵، ص٢١٣. 📚 مروج الذهب، ج٣، ص٣٢. 📚 الغدير، ج٢، ص١٢٠ و ۱۷۵. 🆔 @islam_history
📌 نجوا با علی اکبر... 💠 ، با دستهای لرزانش، خون را از سر و صورت و لب و دندان می‌ستُرْد و با او نجوا می‌كرد: "تو! تو پسرم! رفتی و از غمهای دنیا رها شدی و پدرت را تنها و بی‌یاور گذاشتی."  ✅ و بعد خم شد و من گمان كردم به یافتن گوهری. و خم شد و من گمان كردم به بوییدن گلی. و خم شد و من با خودم گفتم به بوسیدن طفل نوزادی. و خم شد و من به چشم خودم دیدم كه لب بر لب علی گذاشت و شروع كرد به مكیدن لبها و دندانهای او و دیدم كه شانه‌های او چون ستون های استوار جهان تكان می‌خورد و می‌رود كه زلزله‌ای آفرینش را درهم بریزد.  💠 و با گوشه ای خودم از میان گریه‌هایش شنیدم كه: "دنیا پس از تو نباشد، بعد از تو خاك بر سر دنیا."  و با چشمهای خودم بی‌قراری پسر را دیدم، جنازه را كه با این كلام پدر آرام گرفت و فرو نشست: "و چه زود است پیوستن من به تو پسرم، پارهء جگرم، عزیز دلم."  ✅ علی آرام گرفت اما چه آرام گرفتنی! این‌بار چندم بود كه پا به آن‌سوی جهان می‌گذاشت و باز به خاطر پدر از آستانهء در سرك می‌كشید و بر می‌گشت. مگر پدر، دل از او نكنده بود كه او به كندن و رفتن رضایت نمی‌داد؟ 💠 درست در همان زمان كه بدنش تكه تكه شده بود و روح از بدن به تمامی مفارقت كرده بود، من به چشم خودم دیدم كه نشست و به پدر كه مضطر و ملتهب به سمت او می‌دوید، گفت: "راست گفتی پدر! این آغوش است، این سرچشمهء عشق است. این همان وصال مقدر است. این جام، جام است. تشنگی بعد از این بی‌معناست." 📚 بخشی از کتاب "پدر، عشق و پسر"، سید مهدی شجاعی 🆔 @islam_history