eitaa logo
روانشناسی اسلامی
309 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
828 ویدیو
60 فایل
مدیر کانال،مشاور‌ خانواده،مشاور ازدواج و روابط زوجین @HM0014 «***مشاوره با تخفیفات ویژه***»
مشاهده در ایتا
دانلود
❗ مادر بزرگ شهید جهاد مغنیه می گفت:↓↓ مدت طولانی بعد شهادتش اومد به خوابم🕊 بهش گفتم:چرا دیر ڪردی⁉️ منتظرت بودم! گفت:دیر کردیم... طول ڪشید تا از بازرسی ها رد شدیم 🚧 گفتم :چه بازرسی؟! گفت:بیشتر از همه سر بازرسی وایستادیم... بیشتر از همه درباره "نماز صبح" میپرسند...☝️ ⚠️ 🌷صلوات
🔻قیمتِ زندگی🔻 💠🔹امام کاظم علیه السلام می‌فرمایند: ⚡️ أَمَا إِنَّ أَبْدَانَکُمْ لَیْسَ لَهَا ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةُ، فَلَا تَبِیعُوهَا بِغَیْرِهَا. 💢 «بدانید که بهاى تنِ شما مردم، جز بهشت نیست، آن را جز بدان نفروشید.» 📚 اصول کافی ✨✨✨✨✨ ☝️ یک شمش آهن رو در نظر بگیرید که ارزشش ۵ دلار💰 هست: 👈 اگر این شمش آهن رو به کوره آهنگری ببریم و باهاش نعل اسب بسازیم، ارزشش ۱۰ دلار میشه. 👈 اگر همین شمش آهن رو به یک کارگاه سوزن سازی ببریم، ارزش سوزن‌های ساخته شده از این شمش آهن ۳۰۰۰ دلار میشه. 👈 ولی اگر همین شمش آهن رو به یک کارخانه ساعت سازی ببریم، و باهاش فنر ساعت بسازیم، قیمت فنرهای ساخته شده از این شمش در حدود ۲۵۰۰۰۰ دلار خواهد بود. ❗️ یعنی یک شمش آهنِ معمولی، میتونه ارزشی بین ۵ دلار تا ۲۵۰۰۰۰ دلار داشته باشه. 👌 فقط بستگی به این داره که چقدر روش کار بشه، و چقدر براش زحمت کشیده بشه. 👌 حالا یه لحظه فکر کنیم ⁉️ ما با خودمون چکار می‌کنیم.. ⁉️ ما از خودمون چی می‌سازیم.. ⁉️ اصلاً چقدر به ارزشمون اضافه میشه.. ✅️ می‌تونیم طوری زندگی کنیم، و طوری رویِ خودمون کار کنیم که ارزشمون هزاران برابر بالاتر بره، و حتّی از ملائکه هم بالاتر بره. ❌ و می‌تونیم طوری زندگی کنیم که به تعبیر قرآن ارزشمون در حدّ حیوانات پائین بره، و یا حتّی پائین‌تر از حیوانات.👇 أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ 📖سوره اعراف، آیه۱۷۹ 💢 آنها همچون چهارپایانند، بلکه گمراهتر! این جمله یادمون باشه:👇 ✅ آمده‌ایم در این دنیا، که با زندگی کردن قیمتی پیدا کنیم، ❌ نه اینکه به هر قیمتی زندگی کنیم. حالا امام کاظم علیه السلام هم در این حدیث شریف می‌فرماید:👇 ⚡️ «بدانید که بهاى تنِ شما مردم، جز بهشت نیست، آن را جز بدان نفروشید.» ✅️ یعنی طوری زندگی کنید که ارزشتون در حدّ بهشت بالا بره، ❌ نه اینکه در حدّ جهنّم خودتون رو پائین بیارید.
💠 • ° 🔸 ◎﷽◎ 🔸 ° • 💠 🔷🔸 نــڪـتــه هاے 🔸🔷 نـــ✨ـــاب قــــــ📖ـــــرآنی 🍃🌻 اخلاق و نماز 🌻🍃 👌 این نصیحت قرآن همیشه یادمون باشه: 🌴سوره بقره، آیه ۸۳🌴 💟 قُولُوا لِلنَّاسِ حُسْنًا وَ أَقِیمُوا الصَّلَاةَ. 💢 با مردم به نیکی سخن بگوئید، و نماز را بپا دارید. 👈 یعنی آدمی که میخونه، باید خوش باشه.😌😊 👈 اصلاً خاصیت نماز اینه که آدم رو خوش اخلاق میکنه.👏👏 ☜ 😠 اگه نماز می‌خونیم، ولی با مردم تندی می‌کنیم، و مردم از زبونمون در امان نیستند... ☜ 💔 اگه نماز می‌خونیم، و دل دیگران رو می‌شکنیم... ☜ 😡 اگه نماز می‌خونیم، و دیگران از اخلاقمون شکایت دارند... ⛔️ یه لحظه stop کنیم... ⚠️❗️باید به نمازمون شک کنیم...❗️⚠️ 🔔 ❌ اخلاق بد... 🚙 مثل لاستیک پنچر می‌مونه؛ ♻️ تا عوضش نکنیم... 👈 راه به جایی نمی‌بریم❗️ 😔 و در معنویت هم پیشرفتی نمی‌کنیم❗️
🍃 👈 ﻓﻌﺎﻟﯿﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺩﺭ ﻓﻀﺎے ﻣﺠﺎﺯے ﻭ ﭘﺎﮎ ﻣﺎﻧﺪﻥ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺗﻘﻮﺍے ﺩﻭ ﭼﻨﺪﺍﻥ ﻣﯿﺨﻮﺍﻫﺪ ... 👈ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﻧﺮﻭﺩ، ﮔﺎهے ﺑﺎ ﮔﻨﺎﻩ ﺑﻪ ﺍﻧﺪﺍﺯﻩ ے ﯾﮏ ﻻﯾﮏ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺩﺍﺭﯾﻢ... 👈 ﯾﺎﺩﻣﺎﻥ ﻧﺮﻭﺩ ، ﻓﻀﺎے ﻣﺠﺎﺯے ﻫﻢ " ﻣﺤﻀﺮ ﺧﺪﺍﺳﺖ..." 👌ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺣﺴﺎﺏ ، ﺗﻤﺎﻡ ﺍﯾﻦ ﺳﺎﯾﺖ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ مے ﺁﯾﻨﺪ ﮔﻮﺍهے ﻣﯿﺪﻫﻨﺪ ﺑﺮ ﮐﺎﺭﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ... ﻧﮑﻨﺪ ﮐﻪ ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ ﺑﺎﺷﯿﻢ ... ﺍﻣﺎﻥ ﺍﺯ ﻟﺤﻈﻪ ے ﻏﻔﻠﺖ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺧــــﺪﺍ 📿ﺷﺎﻫﺪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺲ!... 👈 ﮔﺎهے ﺭﻭے ﻣﺎﻧﯿﺘﻮﺭ ﺑﭽﺴﺒﺎﻧﯿﻢ : " ﻭﺭﻭﺩ ﺷـﯿﻄﺎﻥ ﻣﻤﻨﻮﻉ " 🚫🔥 ﻣﺮﺍﻗﺐ ﺩﺳتے ﮐﻪ ﮐﻠﯿﮏ ﻣﯿﮑﻨﺪ ، ﭼﺸمے ﮐﻪ ﻣﯿﺒﯿﻨﺪ ، ﻭ ﮔﻮشے ﮐﻪ ﻣﯿﺸﻨﻮﺩ ﺑﺎﺷﯿﻢ ... ﻭ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ ﻭ ﺁﮔﺎﻩ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﮐﻪ ﺧــ📿ـﺪﺍ ... " ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺁﻧـﻼﻳﻦ ﺍﺳﺖ
🔴‌ چقدر این چند روزه ،بخاطر قطع شدن تلگرام،دنبال یک نرم افزار ارتباطی دیگه گشتیم ،دنبال رفع قطع شدن این نرم افزار.‌‌‌... اونوقت ما خودمون راه ارتباطی خودمون و امام زمانمون رو فیلتر کردیم و حتی عین خیالمون نیست که بریم دنبال فیلتر شکن برای باز شدنش ،دنبال یک راهی که بالاخره ارتباط برقرارشود با امام مهربونمون !❤️ همه انگار غرق این دنیا شدیم و راه رو گم کردیم ! چه تلخه که غریب گذاشتیم شما را آقای عزیزمان....💔 ♥️ای اهل نت📱 بی اهل بیت نباشیم ♥️ ‌‌━═🇮🇷━⊰🍃❤🍃⊱━🇮🇷═━╮ @ebrahiimhadi74 ╰━═🇮🇷━⊰🍃❤🍃⊱━🇮🇷═━
📚 قيمت تو چقدر است؟ گويند از مردي که صاحب گسترده‌ترين فروشگاه‌های زنجيره‌ای در جهان است پرسيدند: «راز موفقيت شما چه بوده؟» او در پاسخ گفت : "زادگاه من انگلستان است. در خانواده‌ي فقيري به دنيا آمدم و چون خود را به معناي واقعي فقير مي‌ديدم، هيچ راهي به جز گدايي کردن نمي‌شناختم...!! روزي به طرف يک مرد متشخص رفتم و مثل هميشه قيافه‌اي مظلوم و رقت‌بار به خود گرفتم و از او درخواست پول کردم. وي نگاهي به سراپاي من انداخت و گفت: به جاي گدايي کردن بيا با هم معامله‌اي کنيم. پرسيدم : چه معامله‌اي ...!؟ گفت: ساده است. يک بند انگشت تو را به ده پوند مي‌خرم! گفتم: عجب حرفي مي‌زنيد آقا، يک بند انگشتم را به ده پوند بفروشم ...!؟ - بيست پوند چطور است؟ - شوخي مي کنيد؟! - بر عکس، کاملا جدي مي گويم. - جناب من گدا هستم، اما احمق نيستم. او هم‌چنان قيمت را بالا مي‌برد تا به هزار پوند رسيد. گفتم: اگر ده هزار پوند هم بدهيد، من به اين معامله‌ي احمقانه راضي نخواهم شد. گفت: اگر يک بند انگشت تو بيش از ده هزار پوند مي‌ارزد، پس قيمت قلب تو چقدر است؟ در مورد قيمت چشم، گوش، مغز و پاي خود چه مي‌گويي؟ لابد همه‌ي وجودت را به چند ميليارد پوند هم نخواهي فروخت!؟ گفتم: بله، درست فهيميده‌ايد. گفت: عجيب است که تو يک ثروتمند حسابي هستي، اما داري گدايي مي‌کني ...!؟ از خودت خجالت نمي‌کشي .!؟ گفته‌ي او همچون پتکي بود که بر ذهن خواب‌آلود من فرود آمد.!! ناگهان بيدار شدم و گويي از نو به دنيا آمده‌ام اما اين بار مرد ثروتمندي بودم که ثروت خود را از معجزه‌ي تولد به دست آورده بود. از همان لحظه، گدايي کردن را کنار گذاشتم و تصميم گرفتم زندگي تازه‌اي را آغاز کنم ..." قصه ها براي بيدار کردن ما نوشته شدند، اما تمام عمر، ما براي خوابيدن از آنها استفاده کرديم....!! @islamic1397
هدایت شده از روانشناسی اسلامی
📚 قيمت تو چقدر است؟ گويند از مردي که صاحب گسترده‌ترين فروشگاه‌های زنجيره‌ای در جهان است پرسيدند: «راز موفقيت شما چه بوده؟» او در پاسخ گفت : "زادگاه من انگلستان است. در خانواده‌ي فقيري به دنيا آمدم و چون خود را به معناي واقعي فقير مي‌ديدم، هيچ راهي به جز گدايي کردن نمي‌شناختم...!! روزي به طرف يک مرد متشخص رفتم و مثل هميشه قيافه‌اي مظلوم و رقت‌بار به خود گرفتم و از او درخواست پول کردم. وي نگاهي به سراپاي من انداخت و گفت: به جاي گدايي کردن بيا با هم معامله‌اي کنيم. پرسيدم : چه معامله‌اي ...!؟ گفت: ساده است. يک بند انگشت تو را به ده پوند مي‌خرم! گفتم: عجب حرفي مي‌زنيد آقا، يک بند انگشتم را به ده پوند بفروشم ...!؟ - بيست پوند چطور است؟ - شوخي مي کنيد؟! - بر عکس، کاملا جدي مي گويم. - جناب من گدا هستم، اما احمق نيستم. او هم‌چنان قيمت را بالا مي‌برد تا به هزار پوند رسيد. گفتم: اگر ده هزار پوند هم بدهيد، من به اين معامله‌ي احمقانه راضي نخواهم شد. گفت: اگر يک بند انگشت تو بيش از ده هزار پوند مي‌ارزد، پس قيمت قلب تو چقدر است؟ در مورد قيمت چشم، گوش، مغز و پاي خود چه مي‌گويي؟ لابد همه‌ي وجودت را به چند ميليارد پوند هم نخواهي فروخت!؟ گفتم: بله، درست فهيميده‌ايد. گفت: عجيب است که تو يک ثروتمند حسابي هستي، اما داري گدايي مي‌کني ...!؟ از خودت خجالت نمي‌کشي .!؟ گفته‌ي او همچون پتکي بود که بر ذهن خواب‌آلود من فرود آمد.!! ناگهان بيدار شدم و گويي از نو به دنيا آمده‌ام اما اين بار مرد ثروتمندي بودم که ثروت خود را از معجزه‌ي تولد به دست آورده بود. از همان لحظه، گدايي کردن را کنار گذاشتم و تصميم گرفتم زندگي تازه‌اي را آغاز کنم ..." قصه ها براي بيدار کردن ما نوشته شدند، اما تمام عمر، ما براي خوابيدن از آنها استفاده کرديم....!! @islamic1397
🌟 🌟 ⚜ سلام میشه ضبط رو خاموش کنید؟؟ ⚜ ⏪تو ماشین که نشستم گفتم ببخشید عزیز میشه ضبط و خاموش کنی؟ 🔹گفت حاجی بخدا مجازه چیز بدی هم نمیخونه😕... ⏪گفتم میدونم... ولی عزادارم😔! 🔹گفت شرمنده و ضبط و خاموش کرد... 🔹گفت تسلیت میگم اقوام نزدیک؟ ⏪گفتم بله. مادرم از دنیا رفته 😭 .... 🔹گفت واقعا متاسفم. داغ مادر خیلی بده... منم تو سن بیست و پنج سالگی مادرم و از دست دادم درک میکنم. البته مادرم مریض بود و زجر میکشید بنده ی خدا راحت شد😞. . 🔹بعد پرسید مادر شما هم مریض بودن؟ ⏪گفتم نه. مجروح بود... 🔹پرسید یعنی چی؟ ⏪گفتم یه عده اراذل و اوباش ریختن سرش و.........😭. 🔹گفت جدا؟ شما هیچکاری نکردین؟ ⏪گفتم ما نبودیم. وگرنه میدونستیم چیکار کنیم... 🔹گفت خدا لعنتشون کنه یعنی اینقد ضربات شدید بود؟ گفتم آره. مادرم سه ماه بستری شد و بعد از دنیا رفت 😭😭 .... 🔹گفت حاجی ببخشیدا عجب آدمای بی ناموسی بودن! من خودم همه غلطی میکنم؛.. ولی پای ناموس که وسط باشه رگ غیرتم نمیزاره دست از پا خطا کنم... بغضم گرفت😔.... سکوتم و که دید گفت ظاهرا ناراحتتون کردم ⏪گفتم نه خواهش میکنم. واقعا داغ مادر بده! مخصوصا اگه جوون باشه... 🔹گفت آخی جوون بودن؟ گفتم آره. فقط هجده ساله بود... 🔹پرسید گرفتی مارو حاجی؟ شما که خودت بیشتر از هیجده سالته چطور مادرتون.... حرفش و قطع کردم و گفتم مادر شما هم هست... این هجده ساله مادر همه ی ما شیعه ها، حضرت زهراست... 🔹مکث کرد و با تعجب نگام کرد و بعد خیره شد به جاده.... 🔹گفت آها ببخشید تازه متوجه شدم... نمیدونستم اینجور احساس نزدیک بودن بین آدما به حضرت فاطمه هم وجود داره... 🔹راستی حاجی یه سی دی مداحی هم دارم البته برا محرمه ولی خب اگه دوس دارین بذارم.... جواب ندادم. داشبورد و وا کرد و یه سی دی گذاشت تو ضبط. نوای آشنایی بود... یاحسین_غریب_مادر... 🍂 مادر ما مادر تموم عالمه.. فاطمیه خدا هم غرق ماتمه... ⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️⚫️
🔅 از عالمـی پرسیدند:👇🏻 برای خوب بودن کدام روز بهتر است؟ عالم فرمود: یک روز قبل ازمرگ گفتند: ولی مرگ‌را‌کسی نمیداند! عالم فرمود: پس هر روز زندگی را روزِ آخر فکرکن وخوب باش شاید فردایی نباشد...✨
نویسنده‌ای مشهور، در اطاقش نشسته بود تک و تنها. دلش مالامال از اندوه قلم در دست گرفت و چنین نوشت: "سال گذشته، تحت عمل قرار گرفتم و کیسۀ صفرایم را در آوردند. مدّتی دراز در اثر این عمل اسیر بستر بودم و فاقد حرکت. در همین سال به سنّ شصت رسیدم و شغل مورد علاقه‌م از دستم رفت. سی سال از عمرم را در این مؤسّسۀ انتشاراتی سپری کرده بودم. در همین سال درگذشت پدرم غم به جانم ریخت و دلم را از اندوه انباشت. در همین سال بود که پسرم تصادف کرد و در نتیجه از امتحان پزشکی‌اش محروم شد. مجبور شد چندین روز گچ گرفته در بیمارستان ملازم بستر شود. از دست رفتن اتومبیل هم ضرر دیگری بود که وارد شد." و در پایان نوشت، "خدایا، چه سال بدی بود پارسال!" در این هنگام همسر نویسنده، بدون آن که او متوجّه شود، وارد اطاق شد و همسرش را غرق افکار و چهره‌اش را اندوه‌زده یافت. از پشت سر به او نزدیک شد و آنچه را که بر صفحه کاغذ نقش بسته بود خواند. بی آن که واکنشی نشان دهد که همسرش از وجود او آگاه شود، اطاق را ترک کرد. اندکی گذشت که دیگربار وارد شد و کاغذی را روی میز همسرش در کنار کاغذ او نهاد. نویسنده نگاهی به آن کاغذ انداخت و نام خودش را روی آن دید؛ روی کاغذ نوشته شده بود: "سال گذشته از شرّ کیسۀ صفرا، که سالها مرا قرین درد و رنج ساخته بود، رهایی یافتم. سال گذشته در سلامت کامل به سن شصت رسیدم و از شغلم بازنشسته شدم. حالا می‌توانم اوقاتم را بهتر از قبل با تمرکز بیشتر و آرامش افزون‌تر صرف نوشتن کنم. در همین سال بود که پدرم، در نود و پنج سالگی، بدون آن که زمین‌گیر شود یا متّکی به کسی گردد، بی آن که در شرایط نامطلوبی قرار گیرد، به دیدار خالقش شتافت. در همین سال بود که خداوند به پسرم زندگی دوباره بخشید. اتومبیلم از بین رفت امّا پسرم بی آن که معلول شود زنده ماند. " و در پایان نوشته بود، "سال گذشته از مواهب گستردۀ خداوند برخوردار بودیم و چقدر به خوبی و خوشی به پایان رسید!" نویسنده از خواندن این تعبیر و تفسیر زیبا و دلگرم کننده از رویدادهای زندگی در سال گذشته بسیار شادمان و خرسند و در عین حال متحیّر شد. در زندگی روزمرّه باید بدانیم که شادمانی نیست که ما را شاکر و سپاسگزار می‌کند بلکه امتنان و شاکر بودن است که ما را مسرور می‌سازد.
باسمه تعالی نویسنده‌ای مشهور، در اطاقش نشسته بود تک و تنها. دلش مالامال از اندوه قلم در دست گرفت و چنین نوشت: "سال گذشته، تحت عمل قرار گرفتم و کیسۀ صفرایم را در آوردند. مدّتی دراز در اثر این عمل اسیر بستر بودم و فاقد حرکت. در همین سال به سنّ شصت رسیدم و شغل مورد علاقه‌م از دستم رفت. سی سال از عمرم را در این مؤسّسۀ انتشاراتی سپری کرده بودم. در همین سال درگذشت پدرم غم به جانم ریخت و دلم را از اندوه انباشت. در همین سال بود که پسرم تصادف کرد و در نتیجه از امتحان پزشکی‌اش محروم شد. مجبور شد چندین روز گچ گرفته در بیمارستان ملازم بستر شود. از دست رفتن اتومبیل هم ضرر دیگری بود که وارد شد." و در پایان نوشت، "خدایا، چه سال بدی بود پارسال!" در این هنگام همسر نویسنده، بدون آن که او متوجّه شود، وارد اطاق شد و همسرش را غرق افکار و چهره‌اش را اندوه‌زده یافت. از پشت سر به او نزدیک شد و آنچه را که بر صفحه کاغذ نقش بسته بود خواند. بی آن که واکنشی نشان دهد که همسرش از وجود او آگاه شود، اطاق را ترک کرد. اندکی گذشت که دیگربار وارد شد و کاغذی را روی میز همسرش در کنار کاغذ او نهاد. نویسنده نگاهی به آن کاغذ انداخت و نام خودش را روی آن دید؛ روی کاغذ نوشته شده بود: "سال گذشته از شرّ کیسۀ صفرا، که سالها مرا قرین درد و رنج ساخته بود، رهایی یافتم. سال گذشته در سلامت کامل به سن شصت رسیدم و از شغلم بازنشسته شدم. حالا می‌توانم اوقاتم را بهتر از قبل با تمرکز بیشتر و آرامش افزون‌تر صرف نوشتن کنم. در همین سال بود که پدرم، در نود و پنج سالگی، بدون آن که زمین‌گیر شود یا متّکی به کسی گردد، بی آن که در شرایط نامطلوبی قرار گیرد، به دیدار خالقش شتافت. در همین سال بود که خداوند به پسرم زندگی دوباره بخشید. اتومبیلم از بین رفت امّا پسرم بی آن که معلول شود زنده ماند. " و در پایان نوشته بود، "سال گذشته از مواهب گستردۀ خداوند برخوردار بودیم و چقدر به خوبی و خوشی به پایان رسید!" نویسنده از خواندن این تعبیر و تفسیر زیبا و دلگرم کننده از رویدادهای زندگی در سال گذشته بسیار شادمان و خرسند و در عین حال متحیّر شد. در زندگی روزمرّه باید بدانیم که شادمانی نیست که ما را شاکر و سپاسگزار می‌کند بلکه امتنان و شاکر بودن است که ما را مسرور می‌سازد. 🌹🌹🌹❤️🌷🌷🌷