eitaa logo
مه‌شکن🇵🇸
1.3هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
540 ویدیو
76 فایل
✨﷽✨ هرکس‌می‌خواهدمارابشناسد داستان‌کربلارابخواند؛ اگرچه‌خواندن‌داستان‌را سودی‌نیست‌اگردل‌کربلایی‌نباشد. شهیدآوینی نوشته‌هایمان‌تقدیم‌به‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)‌وشهیدان‌راهش..‌. 🍃گروه‌نویسندگان‌مه‌شکن🍃 💬نظرات: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱بسم الله الرحمن الرحیم🌱 🎥نقد سریال بازی مرکب ✍️ش. شیردشت‌زاده دانشجوی ارشد جامعه‌شناسی دانشگاه اصفهان بخش اول چند روزی هست که فصل دوم بازی مرکب را تمام کرده‌ام و دارم عمیقا درباره مضامین درون سریال فکر می‌کنم؛ درباره این که واقعا جان مهم‌تر است یا پول؟ نظر اکثریت مهم‌تر است یا حقیقت؟ خرد جمعی که می‌گویند، واقعا همیشه به سمت درستی می‌رود؟ طمع قوی‌تر است یا عقل؟ بازی مرکب، یک واقعیت است. مردمی که در بستر اقتصاد نئولیبرال زندگی می‌کنند، بی آن که بدانند بازیکنان بازی مرکب‌اند و سر جانشان برای پول قمار می‌کنند، به بازی گرفته می‌شوند و فضای جامعه‌شان آکنده از خشونتِ درآمیخته با زرق و برق و زیبایی و تخدیر است. اقتصاد نئولیبرال، بی‌رحمانه از قانون جنگل پیروی می‌کند: قوی‌ترها زنده می‌مانند و ضعیف‌ها محکوم به نابودی‌اند. هرکس، به هر قیمتی باید جایگاه خودش را در زنجیره غذایی ارتقا دهد تا زنده بماند؛ حتی به قیمت پا گذاشتن بر شانه دیگران. چرخ اقتصاد برای ضعیف‌ها متوقف نمی‌شود، لهشان می‌کند و پیش می‌رود. تو یا شغلی داری و برای جامعه ارزش افزوده تولید می‌کنی و درآمدی هست که با آن زنده بمانی، یا بیکار می‌شوی و از گرسنگی می‌میری؛ چون به درد نمی‌خوری. اقتصاد نئولیبرال، عدالت را مترادف با آزادی می‌داند؛ البته آزادی سرمایه و سرمایه‌دار، همان‌ها که در واقع دستِ نامرئی بازارند. دولت هم باید مقابل این دستِ نامرئی کنار بکشد و در کارش دخالت نکند. نتیجه؟ بعضی تا سرحد مرگ فقیر می‌شوند و بعضی تا سرحد مرگ ثروتمند؛ همان اتفاقی که در بازی مرکب می‌بینیم: بعضی انقدر پول دارند که نمی‌دانند با آن چکار کنند و در نتیجه می‌روند سراغ بازی کردن با جان انسان‌ها و بعضی انقدر فقیرند که تن به یک بازی مرگبار می‌دهند. شاید به نظر کارشان منطقی نباشد، ولی وقتی در زندگی‌شان دقیق شوی، می‌بینی که همه درحدی بیچاره‌اند که اگر بازی نکنند و بی‌پول بمانند هم می‌میرند؛ واقعا می‌میرند. پس با آخرین سرمایه‌شان(زندگی)، یک ریسک بزرگ را به جان می‌خرند. این واقعا ذهنم را درگیر کرده است که جان مهم‌تر است یا پول؟ وقتی که در تامین نیازهای اولیه‌ات درمانده‌ای، ارزشش را دارد زندگی کنی؟ اصلا می‌توانی زندگی کنی؟ پس چه فرقی می‌کند که توی بازی مرکب بمیری یا طلبکارها بکشندت؟ من فکر می‌کنم توی جامعه‌ی نئولیبرال، واقعا پول مهم‌تر از جان آدم‌هاست و واقعا پول نداشتن مساوی مردن است؛ ولی فطرت بشر اینطور نیست. انسان ذاتاً بقا را دوست دارد. توی سریال، بازیکن‌ها با علم به این که ممکن است بمیرند، حاضر بودند بخاطر پول بازی کنند؛ ولی وقتی جانشان به خطر می‌افتاد، انگیزه‌ی بقای آنان قوی‌تر از طمع بود. آن‌ها این را پذیرفته بودند که باخت در بازی به معنای مرگ است؛ ولی باز هم وقتی می‌باختند، حاضر نبودند سرنوشت محتوم‌شان را بپذیرند و برای زنده ماندن التماس می‌کردند. یاد دوستی افتادم که می‌گفت: حتی کسی که خودکشی می‌کنه، لحظه آخر که مرگش قطعی شده از کارش پشیمون می‌شه. نئولیبرالیسم بلد است چهره ترسناک و خشن و بی‌رحمش را طوری بزک کند که نه‌تنها از آن نترسیم، بلکه احساس کنیم نئولیبرالیسم است که فرصت‌ها را پیش روی ما قرار می‌دهد و ما را خوشبخت می‌کند. رسانه‌ها، صنعت سرگرمی، تبلیغات، کالاهای رنگارنگ، سلیبریتی‌ها و هرآنچه جهان خوش رنگ و لعابِ جامعه‌ی نئولیبرال را می‌سازد و دل را می‌برد، تنها ابزاری‌اند برای پوشاندن آن باطن بی‌رحم؛ همانطور که فضای بازی مرکب پر از رنگ‌های روشن و طراحیِ کودکانه و زیبا و آهنگ‌های شاد است. با این که باطن بازی بی‌رحم است، ولی تمام خونریزی‌ها و بی‌رحمی‌ها در دل فضایی شبیه مهدکودک اتفاق می‌افتد. انگار اینجا واقعا فقط یک زمین بازی ست؛ نه یک کشتارگاه! بازی به این شکل بود که در ازای مرگ هر بازیکن، صد میلیون وون(تقریبا معادل هفتاد هزار دلار) به مبلغ جایزه اضافه می‌شد و جایزه در نهایت میان بازماندگان نهایی تقسیم می‌شد. در فصل اول، روند به شکلی بود که در نهایت، یک نفر از 456 بازیکن زنده بماند و تمام 45میلیارد و 600 وون را بگیرد. در فصل دوم، بازیکنان حق داشتند بعد هر مرحله از شش مرحله بازی، رای‌گیری کنند که بازی ادامه پیدا کند یا نه؛ و اگر اکثریت رای به توقف بازی می‌دادند، هرچه پول جمع شده بود(به تعداد افرادی که مرده بودند) میان افراد به طور برابر تقسیم می‌شد و بازی به پایان می‌رسید. https://eitaa.com/istadegi
🌱بسم الله الرحمن الرحیم🌱 🎥نقد سریال بازی مرکب ✍️ش. شیردشت‌زاده دانشجوی ارشد جامعه‌شناسی دانشگاه اصفهان بخش دوم پیش از مرحله اول، بازیکنان نمی‌دانستند که بازنده‌ها کشته می‌شوند. مرحله اول که همان سکانس معروف بازیِ «چراغ قرمز، چراغ سبز» است، بازیکنان با سرنوشت هولناک بازندگان مواجه می‌شوند. در آن مرحله، کسانی که با دیدن کشته شدن دیگران، ترس برشان می‌دارد و فرار می‌کنند، محکوم به مرگند. تنها کسانی زنده می‌مانند که بتوانند به همراهان مُرده‌شان اهمیت ندهند، پا روی خونی که روی زمین بازی ریخته بگذارند و فقط روی «زنده ماندن» تمرکز کنند. بعد از مرحله اول، وقتی که بازی ماهیت بی‌رحمش را نشان داد، انتظار داریم همه بترسند و بخواهند فرار کنند و واقعا هم همه ترسیده‌اند. اینجا، غریزه بقا می‌گوید جانت را بردار و فرار کن. طبق قانون بازی، ادامه بازی منوط به رای بازیکنان می‌شود. این ظاهرا یک روند معقول و دموکراتیک است. دموکراسی اصالت را به رای اکثریت می‌دهد؛ ولی اکثریتی که ذهن‌هاشان دستکاری شده باشد. نظر همه بر رفتن است؛ اما پیش از آن، گردانندگان بازی در قلک بزرگِ بالای سالن، مبلغ پولی که جمع شده را نشان می‌دهند. درون هر بازیکن، جنگی میان طمع و غریزه بقا به راه می‌افتد و در کمال تعجب، رای بیش از نیمی از بازیکنان، چیزی خلاف غریزه بقاست: آن‌ها می‌خواهند بمانند؛ چون پولی که از جایزه به آن‌ها می‌رسد کم است و با آن پول نمی‌توانند در جامعه‌ی سرمایه‌داریِ کره جنوبی زنده بمانند(اقتصاد کره جنوبی، تقلیدی شرقی از نئولیبرالیسم غربی ست). بازی‌گردانان، منت دموکراسی را بر سر بازیکنان می‌گذارند؛ منت فرصتی که در اختیارشان قرار می‌دهند را. درست است که روند رای‌گیری کاملا سالم و شفاف پیش می‌رود، ولی پیش از آن، خرد جمعی را با طمع خدشه‌دار کرده‌اند. دعوایی میان بازیکنان درمی‌گیرد که واقعا قابل تامل است. شخصیت اصلی، سونگ گی‌هون که برنده دور قبل بازی بوده، تلاش می‌کند دیگران را نسبت به خطرات ادامه بازی آگاه کند؛ ولی طمع قدرتمندتر است و بازیکنان نمی‌توانند بدون پول به خانه برگردند. در نهایت، ما با دو گروه مواجه می‌شویم: ضربدرها(که می‌خواهند جانشان را بردارند و بروند، ولی در رای‌گیری پیروز نمی‌شوند) و دایره‌ها(که می‌خواهند باز هم بازی کنند). با این که ضربدرها نمی‌خواهند بازی را ادامه دهند و زندگی را بیشتر از پول دوست دارند، بخاطر رای اکثریت(آن هم اختلاف یکی دو رای) مجبور به ادامه دادن و مردن می‌شوند. یک رای هم اثرگذار است؛ یک رای هم می‌تواند جانی را بگیرد یا حفظ کند. نئولیبرالیسم منت دموکراسی را می‌گذارد و مدعی ست که رای اکثریت تعیین‌کننده همه‌چیز است؛ مدعی انتخابات آزاد و سالم و شفاف است؛ ولی با ابزار رسانه، ذهن‌ها را طوری دستکاری می‌کند که آزادانه(!) آنچه خودش می‌خواهد را بپذیرند. اکثریت، بدون این که بدانند، به همان‌چیزی رای می‌دهند که نظام سرمایه‌داری می‌خواهد. آن‌ها فقط تصور می‌کنند که آزادند. در نهایت هم، نتیجه انتخابات یکسان است: اقلیت قربانی اکثریت می‌شوند. در بازی مرکب، تناقض ترسناکی جریان دارد: از سویی مردن هرچه بیشتر بازیکن‌ها، به نفع بازیکنان دیگر است چون بر مبلغ جایزه می‌افزاید(دیالوگ یکی از بازیکنان: فقط صدنفر مُردن؟ نه! این پول برای من کافی نیست!). از سوی دیگر، در بازی‌های گروهی، زندگی شخص و گروه به هم وابسته است. اگر یکی از اعضا اشتباه کند، همه گروه کشته می‌شوند. در جامعه نئولیبرال هم، هرچه جمعیت کم‌تر شود به نفع جامعه است؛ چون رقابت بر سر منابع محدود است. از سویی، اشتباه یک نفر در یک کسب و کار کوچک، می‌تواند تمام آن را نابود کند و همین است که جامعه را به سوی فردگرایی سوق می‌دهد. بعد از گذشت دو مرحله از بازی و کشته شدن بازیکنان پیش چشم بازیکنان دیگر، انتظار داریم رای اکثریت به سمت توقف بازی میل کند. حالا دیگر انقدر آدم مرده‌اند که پول بیشتر شده و سهم هر بازیکن، مبلغ قابل توجهی ست. حالا وقتش است در رای‌گیری بعدی، بازیکنان جانشان را بردارند و بروند؛ ولی این اتفاق نمی‌افتد. تعداد ضربدرها و دایره‌ها برابر می‌شود و رای‌گیری به دور دوم می‌رود(در این قسمت‌ها هرچه تلاش کردم یاد انتخابات امسال نیفتم، نشد که نشد!). اینجاست که بازی‌گردانان، بازی ویژه را آغاز می‌کنند: همراه وعده غذایی، به هر بازیکن یک چنگال می‌دهند که حکم آلت قتاله دارد و با خاموش کردن چراغ‌ها، به بازیکنان فرصت می‌دهند یکدیگر را بکشند. دایره‌ها تصمیم به کشتن ضربدرها می‌گیرند تا در رای‌گیری پیروز شوند. در فصل یک هم همزمان با تاریکی، بازیکنان به جان هم افتادند و یکدیگر را کشتند؛ ولی با هدف حذف شدن بازیکنان و بیشتر شدن جایزه. https://eitaa.com/istadegi
🌱بسم الله الرحمن الرحیم🌱 🎥نقد سریال بازی مرکب ✍️ش. شیردشت‌زاده دانشجوی ارشد جامعه‌شناسی دانشگاه اصفهان بخش سوم(آخر) نئولیبرالیسم انسان‌هایی را تربیت می‌کند که در حضور دوربین‌های مداربسته، آدم‌های مهربان و قانون‌مداری باشند؛ ولی در غیاب قانون و دوربین، برای پول هرکاری می‌کنند. نئولیبرالیسم از انسان‌ها هیولا می‌سازد؛ هیولاهایی که به هیچ‌چیز جز خودشان و لذتشان و زندگی‌شان اهمیت نمی‌دهند. در نهایت، جایی که سونگ گی‌هون و دوستانش تصمیم به بیرون زدن از قواعد بازی و شورش می‌گیرند، باز هم راه به جایی نمی‌برند و شکست می‌خورند؛ انگار قرار است ما به این نتیجه برسیم که: لا یمکن الفرار من نئولیبرالیسم! در فصل اول، ما سرمایه‌دارهایی که مهمانان ویژه بودند و با تماشای به جان هم افتادن انسان‌ها تفریح می‌کردند را می‌دیدیم و نقش سرمایه‌دار در بازی دادن فقرا معلوم بود؛ ولی در فصل دوم، اثری از آنان نبود. انگار سریال می‌خواست بگوید ما نباید همه تقصیر را به گردن سرمایه‌داران بیندازیم، وقتی که مردم خودشان رای به ادامه بازی می‌دهند و خودشان هم را می‌کشند. تمرکز فصل اول بر ساختار بود و فصل دوم بر عاملیت فردی؛ دوگانه‌ای که هنوز هم برای من حل نشده است: ساختار ما را وادار به انجام آنچه می‌خواهد می‌کند یا ما خود نیز تحت تاثیر طمع و احساسات و فکر خودمان رفتار می‌کنیم؟ عاملیت ما تغییری در ساختار می‌دهد یا ساختار ما را در خود می‌بلعد؟ بازی مرکب، بازتاب نوعی انتقاد اجتماعی به جامعه سرمایه‌داریِ نئولیبرال است و رقابتی که در این جامعه جریان دارد. فقرا برای زنده ماندن، تا حد مرگ می‌جنگند و ثروتمندان با دیدن این رقابت سرگرم می‌شوند. از سوی دیگر، سریال مسائل اجتماعیِ جامعه کره جنوبی را بازتاب می‌دهد: وضعیت مهاجران، زن‌ستیزی، قمار، اعتیاد، فسادهای سیاسی و اقتصادی، فقر. در فصل دو، مسائلِ نسل زِد وزن بیشتری دارد: بحران هویت جنسیتی، فساد ستاره‌های کیپاپ، روابط نامشروع و مسائل وابسته به رمزارزها. اگر بخواهم بدبینانه نگاه کنم، سریال بازی مرکب خودش بخشی از صنعت سرگرمیِ نظام سرمایه‌داریِ جهانی ست. سریال هرچند شرقی ست؛ ولی پلتفرم امریکایی نتفلیکس آن را پخش کرده است و انتشار آن هم از سنتِ نئولیبرالیِ عرضه و تقاضا و سودِ هرچه بیشتر پیروی می‌کند. از همه این‌ها بدتر، مایی که تماشاکنندگان این سریال هستیم نیز، تفاوت چندانی با مهمانان ویژه فصل اول نداریم: ما هم به تماشای رقابت فقرا بر سر بقا می‌نشینیم و درباره مرگ یا زندگی آنان حدس می‌زنیم. ما هم با تماشای بازی مرکب تفریح می‌کنیم. گویا تور نئولیبرالیسم، بزرگ‌تر از آن است که ما فکرش را می‌کنیم. به قول قاسم صرافان: به کوه یخ رسیده‌ایم و مست گوش می‌دهیم/ زمان غرق تایتانیک، به قطعه‌ی سلن دیون/ شدیم صید تورها، و ماهیِ بلورها/ مسافران سفره‌ایم مثل ماهیان تُن/ میان خنده‌های پاپ، درون شعله‌های رم/ صلیب می‌شود خدا، شراب می‌خورد نرون/ یکی به ریشه‌های من دوباره تیشه می‌زند/ یکی دوباره می‌کَنَد دل مرا ز بیخ و بن... ✍️ش. شیردشت‌زاده https://eitaa.com/istadegi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷✨ ✨ سالروز ولادت با سعادت امام جواد (علیه‌السلام) خجسته باد 🍃🌷🍃 درس بزرگ امام جواد(علیه‌السلام) به ما این است که در مقابل قدرت‌های منافق و ریاکار، باید همت کنیم که هوشیاری ‌مردم را برای مقابله‌ی با این قدرت‌ها برانگیزیم. ۱۳۵۹/۰۷/۱۸ 🎙 رهبر انقلاب اسلامی علیه السلام ✨ http://eitaa.com/istadegi
وقتی برای امتحان از دوستات جزوه گرفتی و دوستات وسط جزوه‌شون نمک ریختن:
مه‌شکن🇵🇸
این استاد ما یه سنتی رو از کارشناسی جا انداخت که هر جلسه یکی بره از تریای پایین دانشکده خوراکی بگیره، معمولا هم چایی یا نسکافه. این دیگه تو کلاسای ارشد به اوجش رسید🙄
مه‌شکن🇵🇸
ولی غلط املایی‌هایی که توی جزوه بچه‌ها به چشم می‌خوره جوریه که من به حال آموزش عالی کشور افسوس می‌خورم. علوی رو نوشته الوی شهود رو نوشته شوهود قواعد رو نوشته قوائد ملاحظه رو نوشته ملاحضه خدایا اینا واقعا دانشجوی ارشدن؟😭