eitaa logo
مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
1.3هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
555 ویدیو
76 فایل
✨﷽✨ هرکس‌می‌خواهدمارابشناسد داستان‌کربلارابخواند؛ اگرچه‌خواندن‌داستان‌را سودی‌نیست‌اگردل‌کربلایی‌نباشد. شهیدآوینی نوشته‌هایمان‌تقدیم‌به‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)‌وشهیدان‌راهش..‌. 🍃گروه‌نویسندگان‌مه‌شکن🍃 💬نظرات: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
💞 حبیب الله عشاقا اتینا ابد ولله ما ننسی حسینا... 💚😢 🎧مداحی طریق‌العشق با صدای نزار القطری 🎤 #امام
💞 💞 ابد ولله ما ننسی حسینا پارسال و سال قبلش نزدیک اربعین، هرجا من را می‌دیدید درحال زمزمه مداحی طریق‌العشق بودم. سر کلاس، توی خانه، داخل ماشین، بین جمع دوستان و... داخل موکب‌ها هم طریق‌العشق را می‌گذاشتم. طریق‌العشق یک نشاط خاصی داشت. یک نشاط ناشی از شوق زیارت. مثلا آن‌جا که می‌گوید: بازم جاده به جاده، میام با خانواده، حسین اجازه داده، بیام حرم پیاده... موقع شنیدنش، بیشتر از اندوه احساس می‌کردی همین الان می‌توانی بلند شوی و تا خود مرز ایران و عراق پرواز کنی و بعد هم پیاده شناور شوی در دریای زوار. اصلاً جان می‌گرفتم. امسال اما، وقتی وارد لیست مداحی‌های مورد علاقه‌ام شدم و طریق‌العشق را پخش کردم، برای اولین بار بغضم ترکید. مثل یک نفر که عزیزی را از دست داشته باشد و خیلی اتفاقی چشمش به یک عکس زیبا و خندان از عزیزش بیفتد. - عجب حال و هوایی...عجب شور و صفایی...بازم دارم می‌شم کرب و بلایی... امیدوارم هیچ‌کس عزیز از دست ندهد. وقتی یکی از عزیزانت را از دست می‌دهی، حتی با خاطرات خوشی که با هم داشتید هم گریه می‌کنی. قبلا با دیدن عکس خندانش می‌خندیدی و حالا گریه می‌کنی. دائم یاد خوبی‌هایش می‌افتی، یاد شوخی‌هایش، یاد مهربانی‌هایش و بعد داغ دلت تازه می‌شود که قبلا چنین عزیزی را داشتی و حالا نداری‌. -دعام شده اجابت...شدم دوباره دعوت...به امید شفاعت...دارم میرم زیارت... اصلا اگر می‌خواهید یک آدمِ عزیز از دست داده را زجر بدهید، باید بروید برایش از خوبی‌های عزیزش بگویید. انقدر دلش می‌سوزد که نگو...اصلا خاکستر می‌شود. بعد فکر کنید چیزی برای ما عزیزتر از حسین و زیارت اربعینش هست در این دنیا؟ یک زمانی پیاده‌روی اربعین داشتیم...و حالا... هعی... - صدایی میشه تکرار...خود اربابه انگار...که میگه بین اذکار...هله بیکم یا زوار... به استقبالتان آمده زهرا...ابد ولله ما ننسی حسینا... @istadegi
🔰 🔰 یا علی مددی...💚 📕 رمان امنیتی ⛔️ ⛔️ ✍️ به قلم: قسمت 90 *** مثل مارگزیده‌ها به خودم می‌پیچیدم و در اتاق راه می‌رفتم. با این که به بچه‌های مرزبانی غرب سپرده بودم کسی کاری به کار قرار تجهیز نداشته باشد و بچه‌های اداره ایلام هم تیم تروریستی را زیر چترشان گرفته بودند، باز هم دلم آرام نبود. نمی‌دانم چرا؛ اما همیشه باید کاری را خودم انجام بدهم تا خیالم راحت راحت بشود. این هم شاید یک عیب باشد؛ اما چکار کنم؟ برای چندمین بار بی‌سیم را برداشتم و با بچه‌های اداره ایلام ارتباط گرفتم: - یاسین یاسین عباس... - یاسین به گوشم. - اعلام موقعیت؟ - تجهیزشون انجام شده، دارن میرن به سمت شرق. موردی نیست. - بسیار عالی یاسین جان. هرخبری شد به من اطلاع بده. - چشم. بی‌سیم را گذاشتم روی میز و با دو انگشت، پیشانی‌ام را فشردم. چشمان و سرم درد می‌کرد. ساعت دو و نیم نصفه‌شب بود؛ اما با این که شدیداً کمبود خواب داشتم، دلم نمی‌خواست بخوابم. حس بدی بود این که می‌دانستم الان یک تیم تروریستی مسلح دارند در خیابان‌ها و جاده‌های ایران وول می‌خورند. فعلا نمی‌توانستیم دستگیرشان کنیم؛ چون باید به تیم‌های تروریستی دیگر هم می‌رسیدیم و همه را با هم زیر ضربه می‌بردیم. جلال قرار بود آمار قرارهای تجهیز را به ما بدهد؛ البته اصل کارش این بود که ما را رساند به سرتیم تجهیزشان؛ همان مرد درشت‌هیکلی که در پارتی دیده بودم. اسمش حافظ بود؛ اصالتاً ایرانی اما ساکن ترکیه. یکی دو سال می‌شد که برگشته بود ایران برای خرید و فروش اسلحه و تجهیز تیم‌های تروریستی. 🔗لینک قسمت اول رمان 👇 🌐https://eitaa.com/istadegi/1733 ⚠️ ⚠️ 🖋 💞 https://eitaa.com/istadegi
🔰 🔰 یا علی مددی...💚 📕 رمان امنیتی ⛔️ ⛔️ ✍️ به قلم: قسمت 91 - عباس جان نمی‌خوای بخوابی؟ برگشتم به سمت صدا. میلاد بود که داشت صندلی چرخ‌دارش را هل می‌داد به سمت من. نور آبیِ مانیتور لپ‌تاپش روی صورتش افتاده بود. شکسته‌تر از سنش به نظر می‌رسید. بعد از حادثه وحشتناکی که سال هشتاد و هشت تجربه کرد و چندماهی به کما رفت، با نذر و نیاز و دعای خانواده‌اش توانست به دنیا برگردد؛ اما بدون پا. ویلچر نشین شد و دیگر نتوانست به عنوان نیروی عملیات فعالیت کند. گفتم: - نمی‌تونم بخوابم. اعصابم ریخته به هم. و رها شدم روی مبل کنار اتاق. با دست چشمانم را ماساژ دادم. دست میلاد روی شانه‌ام نشست: - شما ناراحت نباش دادا. یکم بخواب. اگه خبری شد بیدارت می‌کنم. - راستی امید کجاست؟ میلاد لبخند زد و دندان‌های مصنوعی و ردیفش پیدا شد؛ فک و دندان‌هایش در آن تصادف آسیب جدی دیده بود. گفت: - حواست نیستا! باهاش تماس گرفتن، فوری مرخصی گرفت رفت، من اومدم بجاش. قراره دوباره بابا بشه. لبخند زدم. بابا شدن به امید می‌آمد. با خودم گفتم امید بابای خوبی می‌شود؛ حتی اگر نتواند بیشتر وقتش را با بچه‌هایش بگذراند. از آن باباهایی می‌شود که در زمان کمِ بودنشان هم خاطره خوب می‌کارند در ذهن بچه‌ها. من چی؟ شاید اگر مطهره زنده بود من هم پدری را تجربه کرده بودم. شاید من هم بابای خوبی می‌شدم... به مطهره گفته بودم دلم می‌خواهد یک دختر داشته باشم که اسمش را بگذارم زینب. شاید اگر مطهره زنده بود، زینبمان دو سه سالش بود... شاید... میلاد دید که دوباره رفته‌ام توی فکر. برای همین دوباره زد سر شانه‌ام: - یکم بخواب عباس جان. من بیدارم، حواسم هست. 🔗لینک قسمت اول رمان 👇 🌐https://eitaa.com/istadegi/1733 ⚠️ ⚠️ 🖋 💞 https://eitaa.com/istadegi
سلام شاید🤔 مرصاد اصلا با من که نویسنده‌ش هستم هماهنگ نکرده بود، خودش سرخود رفت زن گرفت🙄
سلام سخنرانی بیشتر از آقای پناهیان گوش می‌دم. چند سال پیش مجموعه تنها مسیر رو کامل گوش دادم، بعد آخرین مراحل انتظار، پارسال مجموعه شرح خطبه متقین و مکتب سلیمانی، امسال هم کنترل ذهن در مسیر تقرب. البته مناسبتی تک جلسه هم گوش میدم. البته از سخنرانی آقای عباسی ولدی، آقای عظیمی، و سایر بزرگواران هم استفاده می‌کنم. کتاب‌های شهید مطهری، استاد طاهرزاده و آقای پناهیان رو مطالعه می‌کنم. البته مطالعه کتاب‌های رمان و دفاع مقدس هم سر جای خودش هست. اوقات فراغتم هم، بیشتر با نوشتن پر می‌شه.
سلام از کانال‌های وابسته به باغ انار هست جهت انتشار رمان‌های اساتید و فارغ‌التحصیلان باغ انار.
سلام ممنون بابت وقتی که گذاشتید. خوشحالم که دوست داشتید ان‌شاءالله خدا همه سربازان گمنام امام زمان ارواحنا فداه رو حفظ کنه و بهشون قوت ببخشه
سلام ببینید، اول از همه این که باید یاد اربعین رو بین خودمون هم زنده نگه داریم یعنی همین بچه مذهبی ها حتی، که هرسال اربعین می‌رفتند و امسال و پارسال نتونستند برند، نباید اربعین از یادشون بره و اشتیاق شون نسبت به شرکت در راهپیمایی اربعین کم بشه؛ نباید به اربعین نرفتن عادت کنند چون در این صورت بعد از همه‌گیری کرونا، خدای نکرده جمعیت زائران اربعین کم میشه. درباره معرفی اربعین به غیرمسلمان‌ها، خب شما باید ببینید اصلا انقدر قدرت تاثیرگذاری و مهارت و توانایی دارید؟ خیلی از ما حتی اگر عضو اینستاگرام هم باشیم، نمی‌تونیم یک متن انگلیسی زیبا بنویسیم یا اصلا صدتا فالوور بیشتر نداریم که همه‌شون هم ایرانی‌اند؛ خب به چه درد می‌خوره؟ اصلا خودمون انقدر علم نداریم که بتونیم با غیرمسلمانان مواجه بشیم و سوالاتشون رو پاسخ بدیم. بعد تازه اگر توانایی و مهارت داشته باشیم، کی گفته غیرایرانی ها عضو تلگرام هستند؟! تلگرام بین کشورهای دیگه طرفدار زیادی نداره. حتی اینستاگرام هم انقدری که فکر کنید فراگیر نیست. هر کشوری مردمش توی یک پیام‌رسان متمرکز هستند مثلا چینی‌ها از وی‌چت استفاده می‌کنند. یا شبکه اجتماعی لینکدین برای افرادی هست که بیشتر به کار علمی و تخصصی علاقمند هستند یعنی یک محیط نخبگانی داره. هزاران پیام‌رسان و شبکه اجتماعی هستند با اعضای زیاد از سراسر دنیا...که میشه در آن‌ها فعالیت کرد. اصلا مگه اینترنت فقط به شبکه‌های اجتماعی محدوده؟ وبلاگ‌ها و سایت‌ها و فروم‌ها(انجمن‌های اینترنتی) هم طرفدار خودشون رو دارند. اونجا می‌شه فعالیت کرد.
سلام. آقای رائفی‌پور فرد واقعا خالص، پاکدست، دغدغه‌مند و انقلابی هستند. اما کاش عمیق‌تر به مسائل دینی و سیاسی و اجتماعی نگاه می‌کردند. متاسفانه در بعضی از مسائل گرفتار سطحی‌نگری هستند. ان‌شاءالله که خدا کمکشون کنه روز به روز بهتر بشن.
سلام کلا خیلی اهل فیلم دیدن نیستم. سریال خانه پوشالی، گاندو و خانه امن تنها سریال هایی بودند که مصرانه دنبال کردم. سینمایی هم، به وقت شام، بادیگارد، منطقه پرواز ممنوع و کلا فیلم‌هایی که محتوای انقلابی دارند رو دوست داشتم