eitaa logo
مه‌شکن🇵🇸🇮🇷
1.3هزار دنبال‌کننده
6.5هزار عکس
548 ویدیو
76 فایل
✨﷽✨ هرکس‌می‌خواهدمارابشناسد داستان‌کربلارابخواند؛ اگرچه‌خواندن‌داستان‌را سودی‌نیست‌اگردل‌کربلایی‌نباشد. شهیدآوینی نوشته‌هایمان‌تقدیم‌به‌ اباعبدالله‌الحسین(ع)‌وشهیدان‌راهش..‌. 🍃گروه‌نویسندگان‌مه‌شکن🍃 💬نظرات: https://payamenashenas.ir/RevayatEshgh
مشاهده در ایتا
دانلود
یکم ناشناس جواب بدم بعد مدت‌ها... (انقدر زیاد شده که دیگه اگه چیزی رو جا انداختم ببخشید)
سلام ممنونم از محبت‌تون 🌿 خدا رو شکر که خوب بوده.
امر به معروف واجبه، ولی بسته به شرایط می‌شه به شکل‌های مختلف انجام بشه. و درضمن آدم باید یاد بگیره واجبش رو درست و اصولی انجام بده.
سلام نگران نباشید، منم سال کنکور گاهی از نگرانی گریه می‌کردم. اشکالی نداره گاهی از طریق گریه خودتونو تخلیه کنید، ولی زود تمومش کنید و بشینید سر درس. همه آدما بالاخره باید کنکور بدن، نگران نباشید ☺️ (یادش بخیر، سال کنکور من خیلی پر استرس بود، ولی صبح که رفتم کنکور بدم عکس شهید خرازی رو دیدم توی مسیر زده بودن و همه نگرانیم آروم شد).
من همه کارهایی که باید اون روز انجام بدم رو می‌نویسم، ولی بدون زمان‌بندی. بعضی کارها که پیچیده‌تر هستن رو مرحله به مرحله‌ش رو می‌نویسم. بعد هرکاری انجام شد خط می‌زنم ‌
دعا کنید ان‌شاءالله خوب از پسش بربیام. برام مهمه که چیز خوب تحویلتون بدم.
سلام بستگی داره کدوم حوزه علوم انسانی رو علاقه دارید؟ تاریخ، فلسفه، روانشناسی، جامعه‌شناسی یا...؟
دیروز داشتم توی کمدم دنبال یه چیزی می‌گشتم که اینا رو پیدا کردم. یه سرویس سفالی چایخوری که پدربزرگم وقتی پنج سالم بود برام از تهران آوردن. راستش با این که چهار، پنج تا سرویس چایخوری چینی کامل داشتم، ولی اینا برام یه چیز دیگه بودن... هنوزم خیلی دوستشون دارم. یه طوری که دم دست نگهشون می‌دارم، ولی بقیه سرویس‌ها رو اصلا نمی‌دونم کجان و تیکه‌هاشون گم شدن. این تنها سرویسیه که همه تیکه‌هاش هنوز هستن. هنوزم وقتی می‌بینمش دلم می‌خواد باهاشون برای پدربزرگم چایی درست کنم، مثل وقتی بچه بودم.
بچه که بودم یه عادت کلاغ‌گونه هم داشتم که هرچیز براقی می‌دیدم نگه می‌داشتم، درواقع یه کلاغ درون داشتم😅 این چیز براق می‌تونست دونه‌های تسبیحی که پاره شده، جواهرات بدل، صدف، دکمه‌های قشنگ و... باشه. درواقع ارزش مادی نداشتن ولی من خیلی دوستشون داشتم، توی این صندوق با تدابیر امنیتی خاص نگهداریشون می‌کردم و هنوزم دارم شون و حاضر نیستم دورشون بندازم! کلاغ درونم هنوز فعاله😅
شاید باورتون نشه ولی عزیزترین اسباب‌بازی‌های بچگیم اینان که هنوزم جلوی چشمم نگهداریشون می‌کنم!! البته اینا بازمانده‌ی یه ارتش کاملن، یه مجموعه کامل که به مرور توی اسباب‌کشی و... گم شدن. من با اینا از کلکسیونم محافظت می‌کردم😎 پ.ن: اونایی که شاخه زیتون خوندن احتمالا با دیدن اینا یاد یه قسمت از رمان می‌فتن...