پیامهاتون درباره داستان خیلی زیاده،
خیلیش رو نگذاشتم چون شبیه هم بودن و احتمالا تعدادی هم جا افتادن.
عذرخواهم.
مهشکن🇵🇸
🌿اگر هزار دزد بیرونی بیایند، در را نتوان باز کردن؛ تا از اندرون دزدی یار ایشان نباشد... (فیه ما فیه،
سلام
درسته
هزینههای فتنه ۸۸ انقدر سنگین بود که ما هنوز هم داریم هزینه اون فتنه رو میدیم.
از هتاکی به مقدسات و تفرقه بین مردم و کشته شدن افراد بیگناه و تحریم و توقف حرکت رو به رشد اقتصاد کشور و... که بگذریم،
فتنه ۸۸ ضربه بزرگی به مشارکت انتخاباتی مردم زد.
انتخابات ۸۸ یکی از پرشورترین، سالمترین و رقابتیترین انتخاباتها در تاریخ این کشور بود و خیلی خوب پیش رفت، مشارکت بسیار بالایی داشت.
این انتخابات در جای خود یه عید بود برای کشور، عیدی که عزا شد.
دشمن با تشکیک توی انتخابات، اعتماد و امید رو هدف گرفت؛ از اون بدتر: جمهوریت و قانونمندی در کشور رو هدف گرفته بود.
رهبری با تدبیر خودشون سعی کردند جلوی این ضربات رو بگیرند که تا حد زیادی موفق بودند؛
ولی آخرش، دشمن تلاشش این بود که انتخابات دیگه انتخابات نشه!
13.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿اگر هزار دزد بیرونی بیایند، در را نتوان باز کردن؛
تا از اندرون دزدی یار ایشان نباشد...
(فیه ما فیه، مولوی)
تیزر رمان رفیق؛
روایتی از متن و فرامتن فتنه ۸۸
به قلم فاطمه شکیبا
امروز چهاردهمین سالگرد حماسه نهم دی ماهه؛
بیاید به این مناسبت، یکم از رفیق صحبت کنیم...
از فتنهای که دیگه داره توی خاطرهها کمرنگ میشه؛ و اگه این اتفاق بیفته، باید دوباره تجربهش کنیم...
دوباره سری به رفیق بزنید،
و یک بریده کوتاه از رفیق رو برام بفرستید؛
تا یه مرور کوتاه روی رفیق داشته باشیم...
رمان رفیق:
https://eitaa.com/istadegi/1462
مهشکن🇵🇸
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰 📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب جلد دوم شهریور (درام، معمایی، تریلر) ✍️ب
🔰 بسم الله قاصم الجبارین 🔰
📚 داستان بلند #خورشید_نیمه_شب
جلد دوم شهریور
(درام، معمایی، تریلر)
✍️به قلم: فاطمه شکیبا
قسمت 78
⚠️این بخش از داستان دارای قسمتهای ناراحتکننده است⚠️
دادپزشک خواست به شوخیاش بخندد، ولی مامور در خنده همراهیاش نکرد و دادپزشک هم خندهاش را خورد. صدایش را صاف کرد و گفت: به هرحال این طبیعیه که وقتی یه جنازه توی طبیعت رها میشه، حیوانات بافتهای نرم بدنشو بخورن. این اتفاقیه که معمولا میافته. درضمن، اگه دقت کنی صورتش کامل از بین نرفته. اگه کسی عمدا این کارو میکرد، باید صورت رو کامل از بین میبرد.
ماهیگیرها سعی کرده بودند بروند توی دریا و دختر را نجات دهند؛ ولی توفان شدیدتر شده بود. کسی نمیتوانست برود توی دریا و دیگر قایق و دختر از دید خارج شده بودند.
توفان که آرام شد، دو روز از غرق شدن دختر میگذشت. حالا تنها کاری که از دست گشت ساحلی و ماهیگیرها برمیآمد، پیدا کردن جنازه دختر بود. هیچکس به زنده ماندنش امید نداشت. آب انقدر سرد بود که دختر اگر خفه هم نشده بود، حتما در سرمایش یخ میزد. همه دنبال جنازه دختر میگشتند که میان آب و یخِ اقیانوس اطلس گم شده بود. یک هفته بعد، جنازه را یکی از ماهیگیرها از آب گرفت.
هیچ سند شناساییای همراهش نبود؛ اگر هم چیزی بود حتما تا الان به عمق اقیانوس رسیده بود. با این وجود، همسایهها دیده بودند که دختر غریبهی تازهوارد، از خانهشان بیرون آمده و یکراست به اسکله رفته و دیگر برنگشته. پس همه مطمئن بودند آن دختر، همان غریبه تازهوارد است. همان که چندباری در مسیر کلیسا دیده بودندش، و مدتی با یک مرد جوان زندگی میکرد. همان دختری که از نظر دولت گرینلند آرورا نام داشت و نام حقیقیاش آریل بود. دیانایاش با دیانای که در خانه آریل پیدا شده بود مطابقت داشت. جثه و موهای طلاییاش هم نشانه دیگری بود بر آریل بودنش.
دادپزشک به مامور گفت: واضحه که علت مرگ غرق شدگی بوده. بلافاصله بعد افتادن توی آب سرد، ایست قلبی کرده و بعد هم خفه شده. اگه خفگی به علتی جز غرق شدن اتفاق افتاده بود، خیلی راحت میتونستیم بفهمیم. جراحات روی بدنش بعد از مرگ ایجاد شده. درضمن جراحات کار انسان نیستن...
مامور میان حرف دادپزشک پرید.
-ممکن نیست یکی این بلا رو سرش آورده باشه؟
و به زخمها اشاره کرد. دادپزشک سرش را تکان داد.
-اینطور فکر نمیکنم. درضمن، همه دیدهن که اون دختر با پای خودش سوار قایق شد و رفت توی دریا.
-سمشناسی چطور؟ بعضی سمها توی کالبدشکافی مشخص نمیشن، درسته؟
-درسته؛ ولی افتادن توی آب سرد به اندازه کافی کشنده بوده. نیاز به سم نیست. هیچ علامتی از وجود سم توی اندامها و بافتها پیدا نکردیم. اصلا میدونی، وقتی باید به مسمومیت مشکوک باشی که جنازهت خودشو جلوی همه توی آب ننداخته باشه. هوم؟
مامور فقط نگاه کرد؛ کمی به دادپزشک و کمی به جنازه. چشم راست جنازه که اندکی کدر شده بود، داشت به مامور نگاه میکرد. مورمورش شد. دلش میخواست از سردخانه بیرون بزند. فقط آرام گفت: هوم...
دادپزشک ادامه داد: بهتره بیخیالش شی. یه خودکشی ساده که اینهمه حساسیت نمیخواد! حالام اگه همه ابهاماتت رفع شدن، من این بیچاره رو بدوزم و بدم که دفنش کنن.
قسمت اول رمان:
https://eitaa.com/istadegi/9527
⛔️کپی بدون هماهنگی و ذکر منبع، مورد رضایت نویسنده نمیباشد⛔️
#مه_شکن ✨
🌐https://eitaa.com/istadegi