🌹 #طرح_شهید
🌙 #روز_بیست_و_پنجم #ماه_رمضان
🌹 شهید عبدالحسین برونسی🌹
مکاشفه
یک بار خاطره ای از #جبهه برام تعریف می کرد. می گفت: کنار یکی از زاغه مهماتها سخت مشغول بودیم ؛ تو جعبه های مخصوص ، مهمات می گذاشتیم و درشان را می بستیم . گرم کار ، یکدفعه چشمم افتاد به یک خانم محجبه ، با چادری مشکی! داشت پا به پای ما مهمات می گذاشت توی جعبه ها . با خودم گفتم : حتما از این خانمهاییه که می آن #جبهه . اصلا حواسم به این نبود که هیچ زنی را نمی گذارند وارد آن منطقه بشود . به بچه ها نگاه کردم . مشغول کارشان بودند و بی تفاوت می رفتند و می آمدند. انگار آن خانم را نمی دیدند . قضیه عجیب برام سؤال شده بود . موضوع، عادی به نظر نمی رسید . کنجکاو شدم بفهمم جریان چیست. رفتم نزدیکتر . تا رعایت #ادب شده باشد ، سینه ای صاف کردم و خیلی با احتياط گفتم: خانم! جایی که ما مردها هستیم ، شما نباید زحمت بکشین . رویش طرف من نبود . به تمام قد ایستاد و فرمود: مگر شما در راه برادر من زحمت نمی کشید ؟ یک آن یاد امام حسین ( سلام الله عليه ) افتادم و اشک توی چشم هام حلقه زده خدا به ام لطف کرد که سریع موضوع را گرفتم و فهمیدم جریان چیست. بی اختیار شنیده بودم و نمی دانستم چه بگویم . خانم ، همان طور که روشان آن طرف بود ، فرمودند : هر کس که باور ما باشد ، البته ما هم #یاری اش می کنیم .
📚 خاکهای نرم کوشک - ص ۱۶۷
........................................
✅ @Javananaliakbar1386