eitaa logo
جبارنامه
284 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
589 ویدیو
30 فایل
کانال علی جباری ⌛پژوهشگر و مدرس تاریخ 📗مؤلف کتاب امامان شیعه در منابع اهل سنت 🖋️طلبه،سخنران،مداح و کمی شعر و مقاله 💻مدرس نرم افزار های علوم اسلامی 📻 کارشناس مجری رادیو معارف (برنامه پرسمان تاریخی) راه ارتباطی: @Jabbari1981
مشاهده در ایتا
دانلود
7.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔹حکایت بسیار جالب کربلا رفتن پیرمرد همراه جناب بهلول از طریق طی الارض 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
گمانم ابرها دیشب ز بام تو گذر کردند که امشب عطر یاس رازقی همراه باران است ۳۰ بهمن ۱۴۰۰ 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﮒ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﻍ ﻣﺮﺩﯼ ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: «ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﺗﻮﺳﺖ!» ﻣﺮﺩ: «ﺍﻣﺎ ﻣﻦ ﺁﻣﺎﺩﻩ ﻧﯿﺴﺘﻢ.» ﻣﺮﮒ: «ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺍﺳﻢ ﺗﻮ ﺍﻭﻟﯿﻦ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﻟﯿﺴﺖ ﻣﻦ ﺍﺳﺖ.» ﻣﺮﺩ: «ﺧﻮﺏ، ﭘﺲ ﺑﯿﺎ ﺑﺸﯿﻦ ﺗﺎ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﺭﻓﺘﻦ ﺑﺎ ﻫﻢ ﻗﻬﻮﻩ‌ﺍﯼ ﺑﺨﻮﺭﯾﻢ.» ﻣﺮﮒ: «ﺣﺘﻤﺎً.» ﻣﺮﺩ ﺑﻪ ﻣﺮﮒ ﻗﻬﻮﻩ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻗﻬﻮﻩ ﺍﻭ ﭼﻨﺪ ﻗﺮﺹ ﺧﻮﺍﺏ ﺭﯾﺨﺖ. مرﮒ ﻗﻬﻮﻩ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺧﻮﺍﺏ ﻋﻤﯿﻘﯽ ﻓﺮﻭ ﺭﻓﺖ. ﻣﺮﺩ ﻟﯿﺴﺖ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﺍﺳﻢ ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺍﻭﻝ ﻟﯿﺴﺖ ﺣﺬﻑ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﻟﯿﺴﺖ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ. ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﻣﺮﮒ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﮔﻔﺖ: «ﺗﻮ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺎ ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ ﺑﻮﺩﯼ. ﺑﺮﺍﯼ ﺟﺒﺮﺍﻥ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺗﻮ، ﺍﻣﺮﻭﺯ ﮐﺎﺭﻡ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺁﺧﺮ ﻟﯿﺴﺖ ﺁﻏﺎﺯ می‌کنم.» ﺑﻌﻀﯽ ﺍﺯ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﺩﺭ ﺳﺮﻧﻮﺷﺖ ﺗﻮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪﻩ‌ﺍﻧﺪ، ﻣﻬﻢ ﻧﯿﺴﺖ ﭼﻘﺪﺭ ﺳﺨﺖ ﺑﺮﺍﯼ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﺁﻧﻬﺎ تلاش ﮐﻨﯽ، ﺍﻣﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﺗﻐﯿﯿﺮ ﻧﺨﻮﺍﻫﻨﺪ ﮐﺮﺩ. 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh
جبارنامه
دیدار دوست حواسش به همه بچه ها بود. خیرخواه و مهربان بود. خیلی فراتر از وظایفش تلاش می‌کرد. فعالیت‌هایش عاشقانه بود و ابتکارات نابی در زمینه تربیت و پرورش داشت. در راستای تعلیم و تربیت، به خاطر کوچکترین اشتباهی، گاهی ساعت ها با این شاگرد کوچکش صحبت و راهنماییش می کرد. آن نصیحت‌های مشفقانه هنوز در گوشم مانده و چراغ راه زندگیم بوده است. واقعا یک مربی پرورشی به معنای واقعی بود. سعی می کرد شاگردانش را مسؤولیت پذیر بار بیاورد. همیشه به شاگردانش میدان می‌ داد تا توانمندی‌هایشان را بروز دهند. استعدادها را کشف و به آن مسیر می داد. در سالهای ۷۱ تا ۷۴، چهارشنبه‌ها در مدرسه راهنمایی انبیاء ع، برنامه‌ای داشتم به نام از چهارشنبه تا چهارشنبه چه خبر. توضیح اینکه آقا معلم هر روز یک روزنامه می خرید و می‌آورد مدرسه و مسوولیت من انتخاب اخبار مربوط به مدرسه و دانش آموز و مسایل علمی بود و هر چهارشنبه این خبرها را سر صف برای بچه‌ها می خواندم و چقدر این کار برای من لذت بخش بود. چقدر ذوق داشتم و احساس غرور می کردم. برای ما حکم مسؤولیت صادر می کرد و شرح وظایف را در حکم می نوشت و در قبال آن کار و تلاش می خواست. گروه سرود و تواشیح مدرسه را به من سپرده بود و زیر نظرش تمرین می کردیم و مسابقات می رفتیم ولی آن روزها خیلی متوجه عمق کارهای زیر بنایی آقا معلم نبودیم. در برنامه‌های دهه فجر و سایر مراسم، من شاگرد ۱۲ ساله را مجری قرار می داد و خودش نظارت و هدایت می کرد. به ما خودباوری داد. اعتماد به نفس داد. جرات و شجاعت داد. مسیر و جهت داد و حاصل تمام آن زحمات را در فرازهای مختلف زندگیم دیده ام و می بینم. باغبان مهربانی بود که تمام تلاش و دغدغه اش، پرورش گل و به ثمر رساندن آن بود. تدریس‌ها، سخنرانی‌ها، نوشته‌ها و فعالیت‌هایی که امروز انجام می‌‌دهم را آن روز این مربی دلسوز پایه گذاری کرد و با پشت گرمی او وارد این مسیر شدم. یک معلم چقدر می تواند مسیر زندگی شاگردش را متحول کند و راه سعادت و خیرخواهی را به او بیاموزد. آن مربی دلسوز و معلم فرزانه این روزها رئیس آموزش و پرورش ناحیه یک قم شده است و بعد از ۲۹ سال توفیقی حاصل شد تا امروز دست بوسش باشم. حاج محمد صفائیان، استاد من، معلم من، مربی من، روشنگر راه زندگی من، آموزگار نیکی‌ها و پرورش دهنده فضیلت‌ها، آقا معلم مهربان دوران کودکیم، قدردان زحمات و الطاف و دلسوزی‌های شما و دعاگوی سلامتی و عزت و موفقیت شما خواهم بود. دیدار امروز شما یکی از روزهای ناب زندگی من بود. دوستت دارم آقا معلم💙 شاگرد کوچک شما: ۱ اسفند ۱۴۰۰
از شیخ بهایی پرسیدند: "سخت می گذرد" چه باید کرد؟ گفت: خودت که می گویی سخت "می گذرد" سخت که "نمی ماند"! پس خدارا شکر که "می گذرد" و "نمی ماند". امروزت خوب یا بد "گذشت" و فردا روز دیگری است قدری شادی با خود به خانه ببر راه خانه ات را که یاد گرفت، فردا با پای خودش می آید..‌. 👇👇👇 🆔 @jabbarnameh