eitaa logo
🌹عاشقتم خدا🌹
46 دنبال‌کننده
2.8هزار عکس
1.6هزار ویدیو
15 فایل
﴾﷽﴿. ❣خدایا ❣قلب من ❣خانہ ے عشق است ❣و تو ❣مهمان منے ❣چشم من روشن ❣از اسمت شدہ ❣چشمان منے ❣آیه هایت شدہ ❣آرامش هر روز و شبم ❣همچو پروانہ ے عشقے ❣و تو در ❣جان منے
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 🌹عاشقتم خدا🌹
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 💠 🌺 تشرّف حاج صادق تبریزی 🌺 🔹 آقای میرزا هادی (حفظه الله) فرمود: حاج صادق تبریزی - فرزند مرحوم حاج محمّد علی - گفت: سال ۱۳۰۶ اولین سفری بود که به کربلای معلی مشرف می‌شدم. وقتی وارد «مسیب» (از بخش‌های بین راه) شدم غسل کردم و قصد زیارت طفلان حضرت مسلم (نور الله مرقدهما) را نمودم. راه مخوف بود و من حیوانی را کرایه کردم در آن وقت جناب آقا میرزا احمد که سابقاً وزیر و از تصدّی امر وزارت توبه کرده بود با دو برادرش به همراه من بودند. مقداری راه رفتیم و نزدیک حرم آن بزرگواران رسیدیم. 🔹 من چون به سواری عادت نداشتم پاهایم مجروح شد؛ لذا پایین آمدم و حدود بیست قدم جلوتر از بقیه راه می‌رفتم. وقتی به نهری که نزدیک آن مرقد مطهر هست رسیدم، سیدی از آن نهر بیرون آمد که گویا از زیارت «طفلان حضرت مسلم علیه‌السّلام» مراجعت نموده بود، و لباس‌های فاخر پر قیمتی در بر داشت. گمان کردم از اهل عراق است و پشت سرش زوّاری هستند که دارند می‌آیند و به همین دلیل است که با این لباس‌های قیمتی در چنین راه مخوفی با کمال اطمینان راه می‌رود و الا احدی جرأت نمی‌کرد با آن لباس‌ها تنها حرکت کند چون امنیتی بین راه نبود و حتی ما فقط با یک قبا راه می‌رفتیم. و خیال کردم این سیّد از ساداتی است که برای گرفتن سهم سادات یا سهم امام با زوّار می‌روند و او این لباس‌های قیمتی را پوشیده است که او را بزرگ بشمارند و در خور شأن وی با او رفتار کنند. 🔹حتی شال ترمهٔ سبز تو زردی بر سر بسته بود که گویا الان از دکان تاجر خریده است. به خاطر این که گمان نکند من از او ترسیده‌ام به ایشان سلام نکردم. چهار قدم که به طرف «مسیب» رفت، برگشت و به ما توجه نمود و با صدای بلندی که خارج از معمول است فریاد زد: « ای اهل تبریز و ای ناظم التّجار، گمان نکنید اینها طفلند، به راستی اینها نزد خدای تعالی منزلت عظیمی دارند از خدای تعالی به واسطه اینها و به برکت‌شان هر چه می‌خواهید، بخواهید.» 🔹من اعتنایی به کلام او ننمودم، چون مقام بلند آن دو طفل بزرگوار را می‌دانستم و کلام سید معرفت مرا به ایشان بیشتر نمی‌کرد. داخل نهر شدم، عمق آن مانع از این بود که طرف دیگر نهر دیده شود؛ یعنی باید مقداری پایین می‌رفتیم تا به سطح آب برسیم، لذا کناره‌های نهر چون از سطح آب خیلی بلندتر بود دیده نمی‌شد. از نهر خارج شدم در آن طرف احدی از اشخاصی که گمان می‌کردم همراه سید باشند ندیدم! تعجب کردم که با وجود ناامنی راه چطور با آن شکل و لباس، تنها این راه را طی می‌کند! 🔹 برگشتم ببینم این سید کیست، هیچ کس را ندیدم. آنهایی را که حدود بیست قدم از من فاصله داشتند صدا زدم و گفتم: این سیّد که الان از کنار من گذشت کجا رفت؟ گفتند: کدام سیّد را می‌گویی؟ ما سیّدی را ندیدیم‌. وارد حرم مطهر طفلان حضرت مسلم علیه‌السّلام شدم در حالی که منقلب بودم و حالم طوری بود که تاکنون سابقه نداشته است. آن سیّد قدی متوسط داشت و مژه‌هایش سیاه بود مثل این که سرمه کشیده باشد، ولی یقیناً هیچ سرمه‌ای استعمال نکرده بود. 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 📚 ملاقات با امام زمان علیه‌السّلام در کربلا، ص ۲۹۸ الی ۲۹۹ 👈 ادامه دارد.... 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ ➥ 🏴 🕯 @jack313 🕯 🏴 ♡✧❥꧁💜꧂❥✧♡
هدایت شده از 🌹عاشقتم خدا🌹
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 💠 🌷تشرّف علی بن عبدالرحمن شوشتری🌷 💥 علی بن محمّد بن عبدالرحمن شوشتری می‌گوید: به قبیلهٔ «بنی رواس» رفته بودم. یکی از برادران دینی گفت: ماه رجب و ایام طاعت و عبادت است خوب است به مسجد «صعصعه بن صوحان» برویم چون آن مسجد از اماکنی است که ائمه ما در آن نماز خوانده‌اند و زیارت این اماکن مقدسه در این ایام مستحب است. با ایشان به مسجد صعصعه رفتیم. 💥کنار درِ مسجد، شتری را دیدیم که زانویش بسته بود و پالانی روی آن قرار داشت و همان جا خوابیده بود. داخل شدیم. در آنجا مردی را دیدیم که مانند ماه درخشان است و لباس حجازی به تن کرده و عمامه‌ای مانند آنها به سر دارد. او نشسته بود و این دعا را می‌خواند: «اللهم یا ذالمنن السابغه» الی آخر.(1) 💥من و رفیقم آن دعا را حفظ کردیم. سپس ایشان سجده‌ای طولانی به جا آورد و برخاست و بر شتر خود سوار شد و رفت. رفیقم گفت: این مرد خضر نبی علیه‌السّلام بود. وای بر ما که با او صحبتی نکردیم! مثل این که بر دهان‌مان مهر زده بودند که مبهوت شده بودیم و متوجه او نگردیدیم. 💥از مسجد بیرون آمدیم، در این هنگام به «ابن ابی روّاد رواسی» برخورد کردیم. پرسید: از کجا می‌آیید؟ گفتیم: از مسجد صعصعه‌. و جریان را برایش نقل کردیم. گفت: این مرد هر دو یا سه روز یک بار به این مسجد می‌آید و با کسی هم سخن نمی‌گوید. پرسیدیم: ایشان کیست؟ گفت: فکر می‌کنید چه کسی باشد؟ گفتیم: احتمال می‌دهیم خضر نبی علیه‌السّلام باشد. 💥گفت: به خدا قسم ایشان حضرت بقیه اللّه (ارواحنا فداه) بودند. 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 📚 ملاقات با امام زمان علیه‌السّلام در کربلا، ص ۳۰۰ الی ۳۰۱؛ ج ۲، ص ۸۴، س ۴ و همان، ص ۲۷۸. این نکته قابل ذکر است که علت قسم خوردن «ابن ابی روّاد رواسی» بر این که آن شخص امام عصر علیه‌السّلام بوده‌اند، این است که آن بزرگوار در همان مسجد خودشان را به او معرفی فرموده بودند. 1- این دعا در کتب ادعیه در اعمال «مسجد صعصعه» و اعمال «ماه رجب» ذکر شده است. 👈 ادامه دارد.... 🌸 🌿🍂 🍃🌺🍂 💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ ➥ 🏴 🕯 @jack313 🕯 🏴 ♡✧❥꧁💜꧂❥✧♡