هدایت شده از حجت الاسلام دکتر هدایی تبریزی
باسلام
به استحضارمی رساند،استادهدایی تبریزی ،علاوه برایتادرپیام رسان تلگرام طلایی واینستاگرام نیز فعالیت دارندومطالب سه کانال(تلگرام_اینستاگرام_ایتا) متفاوت است واستادهرروز دریک کانال فعالیت دارند (البته سخنرانی های ایشان فقط در تلگرام طلایی بارگذاری می شود به دلیل کثرت مخاطبان این کانال نسبت به اینستاگرام وایتا).
علاقه مندان می توانندازمطالب استاد دراینستاگرام وتلگرام طلایی نیز بهره مندشوند.
آدرس چنین است :
ایتا:
Eitaa.com/jafar1352hodaei
اینستاگرام :
Jafar13521352
تلگرام طلایی :
@jafar1352hodaei
باتشکر.موفق باشید.آمین
@jafar1352hodaei
باسلام
به استحضارمی رساندسخنرانی استادهدایی تبریزی دردعای ندبه امروز(مورخه۱۳۹۷/۰۵/۱۹)درکانال تلگرام طلایی ایشان هم اکنون بارگذاری شد.
باتشکر
@jafar1352hodaei
امام جواد(ع): كسى كه به خاطر پيروى از دلخواه تو، راه درست را بر تو پنهان دارد، بی گمان با تو دشمنى كرده است. أعلام الدين ص 309
◼️شهادت امام جواد(ع)تسلیت باد
═༻🌼༺═
@jafar1352hodaei
▪️ ای كوی تو قبله ی مراد ادركنی
ای دادرس روز معاد ادركنی
▪️ ای گشته زفرط جود و احسان و عطا
مشهور و ملقب به جواد ادركنی
◾️ شهادت حضرت امام جواد علیه السلام تسلیت باد
@jafar1352hodaei
💐💐
💐
عوارض خطرناک مژه مصنوعی👇
رساندن آسیب به مژه طبیعی فرد
التهاب و عفونت چشم
تاری دید و یا حتی کور شدن دائمی در اثر ریختن چسب مژه مصنوعی به داخل چشم فرد..
❥• @jafar1352hodaei
👇👇👇
♨ سوال:
🔰 ماجرا ساحري که وليد لعنت الله به مسجد برده بود چه بود؟
✍پاسخ:
✅هنگامی که ولید ابن عقبه از طرف عثمان حاکم کوفه گشت، شخص ساحر و شعبده بازی را به مسجد کوفه آورد و او در مسجد به سحر مشغول شد، از جمله آنکه یکی از تماشاگران را طلبید و سرش را از بدنش جدا کرد و آنگاه دوباره او را به حالت اول بازگرداند.
جندب ابن کعب که از اصحاب رسول خدا(ص) بود و می دانست این عمل سحر است و حقیقتی ندارد، و این کارها باعث ضعف ایمان انسانهای کم اندیشه است، به ساحر حمله کرد و او را گردن زد(1) و گفت: اگر راست میگویی، خودت را زنده کن.
ولید به حمایت از ساحر پرداخته، جندب را به زندان انداخت، جندب سب را در زندان با عبادت به صبح می رساند، زندانبان با مشاهده این وضع جندب را آزاد کرد، جندب نیز خود را به مدینه رساند و از امام علی(ع) کمک طلبید، امام(ع) عثمان درباره جندب سخن می گفت و خلیفه جندب را بخشید و به ولید دستور داد مزاحم نگردد، بدین ترتیب وی به کوفه بازگشت.(2)
پی نوشت:
1). یعقوبی، احمد، تاریخ، ج 2، ص 165؛ بلاذری، احمد، انساب الاشراف، ج 5، ص 32، ص مسعودی، علی، مروج الذهب، ج 2، ص 356؛ طبری، محمد، تاریخ، ج 4،ص 275.
2). یعقوبی و بلاذری و مسعودی، همان مدرک.
@jafar1352hodaei
#داستان_به_زبان_شعر👆👆
به تبريز يکي مـرد حمال بـود
کـه از مـال دنيـا سـبک بـال بود
يکي روز مي رفت بارش به دوش
به سوي خيابان پر جنب و جوش
نظـر کـرد ديدي به بـالاي بـام
نگون بخت طفلي به بازي مدام
به پايين چنان برده از بام سر
که جـلب نظر کـرده بر رهـگذر
گروهي به فرياد بر آن طفل صغير
کـه مي افتـي ز بـام آخـر به زيـر
نظاره گرش ديدهي خـاص و عـام
که ناگه نگون گشت کـودک ز بـام
بـزد مـرد حمـال بانـگي که هاي
بگـيرش، گـر افـتد نخـيزد ز جـاي
چنـان طـفل ساکـن شد اندر هـوا
کـه آهسته بـر راه بنـهاد پا
بگفتند اين مـرد جـادوگـر اسـت
و يـا وارث عـلم پيغـمـبر است
هـمه جمـع بـر گـرد حمـال پـير
که برگو، که را گفتي که او را بگير؟
تبسم نمود آن نکو با ر بر
بگفتا که اي از خدا بي خبر
همه عمر فرمان او برده ام
اطاعت ز احکام او کرده ام
هـنر نيست از بهر جانان من
به يک دفعه گر برد فرمان من
تو کـن بندگي خـداوند خـويش
که او را بود لطف ز اندازه بيش
شده قبر حمال تبريزيان
محل دعا بهـر درماندگان
@jafar1352hodaei
#بالاترین_شناخت
🔸سقراط #خود_شناسى و #اخلاق را از همه مهم تر مى شمرد.
گويند وقتى از كنار #معبد_دلف ، عبور مى كرد ديد بالاى آن نوشته است:
🔸 #خود_را_بشناس ! همين كلام را اساس فلسفه خود قرار داد.
🔹سقراط در مقابل دانشمندان طبيعى گفت:
🔸بيهوده در شناختن موجودات #خشك و بى روح رنج مبر! بلكه #خود_را بشناس كه شناختن #نفس انسان بالاتر از شناختن اسرار #طبيعت است.
🌿علامه حسن زاده املی
@jafar1352hodaei
🍉
♦️معلمی به یک پسر هفت ساله ریاضی درس میداد. یک روز که پسر پیش معلم آمده بود، معلم میخواست شمارش و جمع را به پسرک آموزش دهد. معلم از پسر پرسید: «اگر من یک سیب، با یک سیب دیگه و یک سیب دیگه به تو بدهم، چند تا سیب داری؟»
پسرک کمی فکر کرد و با اطمینان گفت: «چهار!»
معلم که نگران شده بود انتظار یک جواب درست را داشت؛ سه. معلم با ناامیدی با خود فکر کرد: «شاید بچه درست گوش نکرده باشه.»
او به پسر گفت: «پسرم، با دقت گوش کن. اگر من یک سیب با یک سیب دیگه و دوباره یک سیب دیگه به تو بدم، تو چند تا سیب داری؟»
پسر ناامیدی را در چشمان معلم میدید. او این بار با انگشتانش حساب کرد. پسر سعی داشت جواب مورد نظر معلم را پیدا کند تا بلکه خوشحالی را در صورت او ببیند اما جواب باز هم چهار بود و این بار با شک و تردید جواب داد: «چهار.»
یأس بر صورت معلم باقی ماند. او به خاطر آورد که پسرک توت فرنگی خیلی دوست دارد. با خودش فکر کرد شاید او سیب دوست ندارد و این باعث میشود نتواند در شمارش تمرکز کند. معلم با این فکر، مشتاق و هیجان زده از پسر پرسید: «اگر من یک توت فرنگی و یک توت فرنگی دیگه و یک توت فرنگی دیگه به تو بدم، چند تا توت فرنگی داری؟»
پسر که خوشحالی را بر صورت معلم میدید و دوست داشت این خوشحالی ادامه یابد دوباره با انگشتانش حساب کرد و با لبخندی از روی شک و تردید گفت: «سه؟»
معلم لبخند پیروزمندانهای بر چهره داشت. او موفق شده بود. اما برای اطمینان، دوباره پرسید: «حالا اگه من یک سیب و یک سیب دیگه و یک سیب دیگه به تو بدم، چند تا سیب داری؟»
پسر بدون مکث جواب داد: «چهار!»
معلم مات و مبهوت مانده بود. با عصبانیت پرسید: «چرا چهار سیب؟»
پسر با صدایی ضعیف و مردد گفت: «آخه من یک سیب هم تو کیفم دارم.»
⚜وقتی کسی جوابی به شما میدهد که متفاوت از آنچه میباشد که شما انتظار دارید، سریع نتیجهگیری نکنید که او اشتباه میکند. شاید ابعاد و زوایایی از موضوع وجود دارد که شما درباره آنها هنوز فکر نکردهاید یا شناخت ندارید.
@jafar1352hodaei