eitaa logo
متن‌ْآگاهی‌|جعفرعلیان‌نژادی
346 دنبال‌کننده
300 عکس
9 ویدیو
6 فایل
تلاش‌گری در ابتدای راه آگاهی و ایستادگی ارتباط با نویسنده: @Matnagahi
مشاهده در ایتا
دانلود
تأملی در خطای پدیدارشناسی! ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸من فکر می‌کنم، پدیدارشناسی اشتباه کرد که تمرکزش را روی فهم و شناخت «ساختار آگاهی از چیزها»، گذاشت: اینکه چرا ما به اشیاء روی می‌آوریم و اینکه چرا اشیاء خاصیت پدیدارشوندگی دارند.‌ به نظرم خلافی اساسی در این نوع پرسش‌گری اتفاق افتاد. 🔸پدیدارشناسی با چنین پرسش‌هایی به این نتیجه رسید که باید برود دنبال اینکه چرا چیزهایی توجه ما را جلب می‌کنند و چرا ما جذب(ملتفت) آن چیزها می‌شویم. به بیان دیگر مساله او فهمیدن دلایل "جلب توجه" بود. 🔸برای همین به یک نظریه شناخت رسید. اینکه وقتی ما به چیزی توجه می‌کنیم، همزمان از تمام پیرامون و اطراف آن چیز غفلت می‌کنیم. یا به قول پدیدارشناسان اطراف و پیرامون را در پرانتز قرار می‌دهیم تا آن چیز را بهتر درک کنیم. بر مبنای همین شناخت هم، به توصیه‌هایی رسید. 🔸گفت برای بهتر فهمیدن باید بهتر و بادقت‌تر دید و از توجه به اطراف صرف نظر کرد. به این ترتیب ما در آگاهی از چیزها، مجبوریم یک چیز، یک چیز جلو برویم. واضح تر بگویم، امکان فهم چیزها در کلیت خود، یا همه چیزها با هم بسیار سخت و ناممکن می‌شد. 🔸اگر آگاهی ما اینگونه باشد که پدیدارشناسی می‌گوید، در واقع چیزی را برای ما عوض نمی‌کند یا تغییری در شناخت و وضعیت ما نمی‌دهد. ما خود به خود و همیشه هر لحظه درگیر یک چیز هستیم تا از آن چیز فراغت نیافته‌ایم، به چیز دیگر نمی‌پردازیم. 🔸البته ممکن است شما بگویید، برخی هستند که همزمان مشغول چند چیز هستند یا همزمان به چند کار مشغول هستند، ولی باز هم این موضوع مساله‌ای را از ما حل نمی‌کند، چون جواب پدیدارشناسی به ما آن است که می‌توان با «مهارت» بجای اشتغال به یک چیز، چند چیز را همزمان درنظر گرفت. 🔸باز این چند چیز، شناخت کلی به ما نمی‌دهد. من پیشنهاد می‌کنم، پدیدارشناسی به جای اینکه مساله‌اش آگاهی از چیزها (به صورت تکی تکی)، باشد بیاید و تمرکزش را روی «سلب آگاهی از چیزها به صورت تکی» قرار دهد. یعنی بجای اینکه دغدغه "جلب توجه" داشته باشد. دغدغه‌اش "سلب توجه" باشد. 🔸گمان می‌کنم، پدیدارشناسی از همان اول اشتباه کرد که با دیدن چیزها می‌خواست به شناخت ساختار آگاهی برسد، او باید می‌فهمید، اتفاقا لازمه آگاهی کامل و یکجا از همه چیزها، ندیدن تک تک چیزها است. او باید توجه انسان را از یک چیز، به همه چیزها معطوف می‌کرد. 🔸او باید می‌گفت آگاهی وقتی حاصل می‌شود که یک چیز توجه ما را به خود جلب نکند. او نباید می‌گفت، پیرامون و اطراف یک چیز را در پرانتز بگذارید و نبینید. آخر این چه نحوه آگاهی است که همزمان با ناآگاهی از بقیه چیزها، قرار است حاصل شود. 🔸سلب توجه باید نطفه شکل‌گیری پدیدار‌شناسی می‌شد. مشغول نشدن به تکثرات، منجر به باز شدن چشم آگاهی از همه چیزها به صورت همزمان می‌شد. کلیت چیزها، روابط چیزها و همه را با هم می‌دید. درگیر جزئیات نمی‌شد، آگاهی‌اش را مخدوش نمی‌کرد. 🔸پدیدارشناسی بجای اینکه بفهمد، "من" چگونه آگاهی از یک چیز پیدا می‌کنم، باید دنبال این می‌رفت که بفهمد، "ما" چگونه آگاهی از همه چیزها پیدا می‌کنیم. آگاهی جمعی به جای آگاهی فردی. باید سوالش این می شد که چگونه می توان به آگاهی جمعی رسید و آن را حفظ و ارتقاء داد. به راستی چه دانشی به ما آگاهی جمعی داده و آگاهی "ما" را ارتقاء می بخشد؟ پاسخ ساده است، قدری تأمل کنیم. @jafaraliyan mshrgh.ir/1517275
هان شاهچراغ؛ جای زخم‌هایمان هنوز درد می‌کند! ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸جنگ قاعده خود را دارد، هم کشته می‌شویم و هم کشته می‌گیریم. شهید معرکه می‌داند ممکن است، رفتنش بازگشتی نداشته باشد. آشنایان و خانواده او هم می‌دانند. چه شهید شود، چه جانباز، چه اسیر و مفقودالاثر. حتی مردم پشت جبهه هم قاعده جنگ را پذیرفته‌اند و می‌دانند.‌‌ با اینکه زخم می‌خورند، اما جای زخم را فراموش می‌کنند. 🔸اما این قاعده در زمان صلح برعکس است. صحنه، صحنه نامردی است. کسی انتظار جنگ ندارد. تحمل غافل‌گیری خیلی سخت است. حتی برای مامور حراست جلوی درب حرم. حتی برای خادمین و محافظین‌حرم.‌ چه برسد به مردم معمولی. مسأله همین جاست. کشتن مردم معمولی نقض صلح همه مردم کشور است. 🔸صحنه تیراندازی حتی رعب‌آورتر از انفجار تروریستی است. تیراندازی و تیرخوردن یک حس ملموس برای همه ما مردم معمولی است. تروریست وقتی تیر می‌اندازد، تو نمی‌دانی از کجا می‌خوری، نفرات کناری تو فرو می‌ریزند، هر لحظه می‌دانی تو نفر بعدی هستی. همین حس به شکل ناخودآگاه به همه ما هم که آنجا نیستیم منتقل می‌شود. 🔸هیچ‌کس نمی‌گوید خداراشکر که ما آنجا نبودیم، چون همه حس می‌کنند یکی مانند خودشان آنجا بوده و چه بسا ممکن بود آن فرد، خود ما بوده باشیم. این است که می‌گوییم هنوز جای زخم ۴ آبان شاهچراغ‌مان‌ درد می‌کند. زخم جنگی را می‌توان راحت‌تر فراموش کرد، اما زخم نامردی معلوم نیست کی خوب شود. 🔸 من آن روز نوشتم دشمن واقعی است، باورش کنیم، امروز نیز با اینکه روان‌ مردم آرام‌ است، مجددا می‌گویم، دشمن را جدی‌تر بگیریم. دشمن، موجودی پشت مرزهای ما نیست، دشمنی دشمن فقط محدود به چند درگیری مرزی محدود نیست. این حادثه جای زخم‌هایمان را دوباره فشرد و گفت دشمن همین حوالی است، اگر جدی نگیریم. @jafaraliyan mshrgh.ir/1517575 http://fna.ir/3e6lm2
ترور شخصیت تبیینی چیست؟ ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸نمی‌خواهم از آن ترور شخصیتی بگویم که همه ما‌ کم و بیش در موردش چیزی می‌دانیم.‌ می‌خواهم از نوعی ترور بگویم که در این یکسال و خورده‌ای سرمان آمده. پیشتر شاید همان معنای اول را تجربه کرده بودیم ولی اکنون می‌توان از گونه‌ای دیگر هم حرف زد. 🔸هرچند صحبت کردن در خصوص این گونه جدید قدری سخت است، اما سعی می‌کنم گام به گام به چنگش آورده و در بندِ کلمات و معنا محصورش کنم. همه ما اگر نیک بنگریم، یک شخصیت فردی داریم یک شخصیت تبیینی. هر کس از تشخصی فردی برخوردار است که حمله و هجمه به آن را برنمی‌تابد. نمی‌گذارد به راحتی تحقیرش کنند. 🔸 او وجود خود را در گرو حفظ همین تشخصش می‌داند.‌ با همان تشخص است که همه می‌شناسندش و با او ارتباط می‌گیرند. اگر تشخص را از او بگیری، فرقی نمی‌کند باشد یا نباشد. گویی چیزی برای معرفی خودش ندارد و نمی‌تواند بگوید این فردی که می‌بینید، «من» هستم. ترور شخصیت از نوع اول، همین گونه است. یعنی از او چیزی را که مایه شناخت، آبرویش بوده و با آن امکان زندگی و تعامل اجتماعی داشته است را، بگیرند. 🔸نوع دوم اما اینگونه نیست، در این شکل از ترور، تشخص فرد‌ مورد هجمه وارد نمی‌شود، حتی شاید از تشخص و آن چیزی که اخلاق فردی او را نشان می‌دهد، تعریف و تمجید هم شود، اما شأن ناطقیت او‌ زیرسوال می‌رود.‌ حتی اگر حرف درستی هم بزند، کاری با این جلوه شخصیتی او‌ کرده‌‌ باشند که افکار عمومی بگویند، می‌دانیم حرف درستی زده است، اما چون فلانی آن حرف را زده قبول نداریم.‌ 🔸به بیان بهتر، طوری شخصیت تبیینی فردی یا افرادی را ترور کرده‌اند که‌ هر کلامی از آن‌ فرد صادر شود، دیگران آن را مستحق نشنیده‌ گرفتن بدانند. گمان می‌کنم، یکی از دلایل کم‌اثر شدن گفتار تبیینی عناصر تبیین‌گر چنین پدیده‌ای باشد. معارضین با ترور شخصیت تبیینی، عملاً عناصر تبیین‌گر را تبدیل به سوژه‌هایی بی‌اثر یا کم‌اثر کرده‌اند. 🔸با این حساب مسأله فقط این نیست که تنها باید حرف‌های درست، منطقی، موجه، مطابق با واقع و مناسب با فضا زد،‌ بلکه باید برای اعاده حیثیت شخصیت تبیینی عناصر تبیین‌گر هم چاره‌ای اندیشید. ما باید هم بگوییم، چرا این حرف تبیینی درست است و هم بگوییم چرا فلان فرد تبیین‌گر استحقاق زدن این حرف درست را دارد. 🔸همزمان نباید فقط دل‌مشغول پاسخ به تبیین ناقص یا کاذب طرف مقابل بود، باید به این بُعد هم پرداخت که چرا آن عنصر معارض و مخالف، نا‌معتبر است. ترور شخصیت تبیینی، منجر به امتناع گفتگو و افزایش خصومت اجتماعی می‌شود. 🔸اگر به وضعیتی برسیم که در آن عناصر تبیین‌گر موجود باشند، اما گوش شنوایی برای تبیین موجود نباشد، عملاً گفتگویی در نمی‌گیرد، حتی اگر حرف‌های خوبی برای زدن داشته باشیم. باید برای اعاده حیثیت عناصر تبیین‌گر فکر جدی کرد و گرنه کلام تبیینی نه تنها شنیده نمی‌شود، بلکه مورد هجمه هم قرار می‌گیرد. @jafaraliyan mshrgh.ir/1517741
دختربچه‌ای بلند‌پرواز! ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸امروز دختربچه‌ای را دیدم که به همراه مادرش خرامان خرامان که نه، در حال پرواز بود. دختربچه روی زمین بند نبود، عزم پریدن داشت و مدام در حال جست و خیز بود، مادرش اما دستش را می‌گرفت و به زمین بازش می‌گرداند. او هرچند به سان پرنده‌ای کوتاه‌پرواز می‌ماند، اما همان‌قدر هم مادر، طاقت فاصله نداشت. 🔸می‌دانستم دختربچه‌ها چندان زمینی نیستند، حداقلش این است که رویاهای کودکانه‌اش همه در آسمان و به آسمان گره خورده است. گویا همه‌چیز بی‌وزن و سبک، باید نزد آنها حاضر باشد. تقریباً تمام تجارب‌شان به نحوی رنگ آسمان هم دارد. با همین شور و شیدایی هم راه می‌روند. راه که نه، پرواز می‌کنند، هر چند کوتاه و کم. 🔸برای دختربچه‌ها البته حرف از آسمان زدن هم شیرین است. هرچند دوست دارند همه را از زاویه آسمان ببینند، اما قاعدتاً دوست ندارند، همه مانند آنها آسمانی باشند. باید دختربچه باشی تا بفهمی چرا آسمان فقط باید برای او سند زده شود. معمولاً این مادرها هستند که دختربچه‌ها را با زمین هم آشنا می‌کنند. اما آنها هیچ وقت فرصت صحبت از آسمان را با پدرها از‌‌ دست‌ نمی‌دهند. 🔸نمی‌دانم چرا، ولی فکر می‌کنم، دختربچه‌ها راحت‌تر هم آسمانی می‌شوند، خصوصاً اگر بخواهند هم‌صحبت پدرهای آسمانی‌شان‌ شوند.‌ آخر همه پدرها که روی زمین نیستند. برخی ترجیح داده‌اند زودتر آسمانی شوند. دختربچه‌ به آسمان نزدیک‌است، به پدرآسمانی نزدیک‌تر. برای همین است که برای دختربچه‌های پدر از دست داده، حرف از آسمان می‌زنند. 🔸باز نمی‌دانم چرا همیشه اینطور نیست، برخی زبان دختربچه‌ها را خوب بلد نیستند.‌ بدتر از آن برخی حتی بلد نیستند، نباید پدر را جلوی دختربچه‌ها آزار داد، چه برسد به آنکه رگ حیاتش را بزنند. دختربچه‌ها همینطوری روی زمین بند نیستند، وای به حال روزی که بینند هم‌زبان آسمان‌شان را هم از دست داده‌اند.‌ 🔸صفر نزدیک است، سفر دختربچه‌ای هم به آسمان نزدیک‌تر. دختربچه‌ها قانون آسمان را بهتر می‌دانند، روی زمین بند نیستند. اما این دختربچه‌ نبود که به آسمان رفت، این آسمان بود که سمت او آمد. آسمان‌ به دیدارش آمد، او فقط آسمان‌ را در آغوش گرفت و بلندپروازی کرد... @jafaraliyan mshrgh.ir/1518200
فلسفه جذابیت سپاه و بسیج ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸به شخصه هیچ شاخص و ملاکی برتر  و بهتر از "حرکت" در تشخیص و تمایز چیزهای زیبا از نازیبا نیافتم. این جمله شاید قدری عجیب به نظر آید، اما سعی خواهم کرد در این نوشته کوتاه بگویم، چرا حرکت می‌تواند مبنا و معیار زیبایی چیزها باشد. بر این اساس می‌توان گفت، چیز زیبا، محصول حرکت صحیح است. 🔸حرکت صحیح نیز به خودی خود به مدد ابزار صحیح ممکن می‌شود. در واقع ابزار به ما این امکان را می‌دهد تا روی واقعیت عینی حرکتی بزنیم یا اثرگذار شویم. هر چند خود این ابزار نیز، واقعیتی عینی و بخشی از طبیعت است، اما این ما هستیم که با پاره یا بخشی از طبیعت روی پاره یا بخشی دیگر از طبیعت اثر می‌گذاریم. 🔸با تکرار استفاده (حرکت) ما از ابزار صحیح برای تأثیرگذاری بر طبیعت، مهارت‌هایی شکل می‌گیرد که بهتر نیازها و اهداف‌مان را تأمین می‌کند. بنابراین با ممارست ما در حرکت صحیح برای تغییر در طبیعت، طبیعت شکل زیباتری به خود می‌گیرد.‌‌ فرد یا افرادی که دارای چنین مهارت‌هایی برای تغییر طبیعت به نفع بیشترین تعداد انسان‌ها هستند، خواهی نخواهی برای مردم محبوب و جذاب می‌شوند.‌ 🔸حال بیایید فرض کنیم، گروه‌ها و افرادی هستند که مهارت تغییر طبیعت به ضرر بیشترین تعداد مردم را دارند. در واقع آنها طبیعت را تخریب و ویران می‌کنند و آثاری نازیبا از خود بجا می‌گذارند. طبیعتاً این سنخ از افراد یا گروه‌ها که کارشان کاشتن ترس و تخریب است، نباید انتظارشان درو کردن محبوبیت و جذابیت باشد.‌ آنها نزد مردم منفورند. 🔸در مقابل اگر گروه‌هایی باشند که هم هنر تغییر طبیعت به نفع بیشترین تعداد انسان‌ها را با بهترین ابزار ممکن (کم‌ترین هزینه) را دارند و هم خرابکاری‌های گروه‌های مخرب را خنثی می‌کنند، خودبه‌خود نزد مردم جذابیتی مضاعف خواهند داشت. 🔸پرواضح است چنین وضعیتی برای گروه‌های معارض به هیچ وجه قابل تحمل نیست، بنابراین چون نه امکان تخریب طبیعت را دارند و نه توان مقابله با گروه‌های محبوب مردم را، چاره‌ای جز تخریب تصویر آن گروه‌ها پیش راه خود نمی‌دانند. با این حال تخریب چهره نیز نتوانسته جلوی حرکت بی‌وقفه گروه‌های محبوب مردم را بگیرد. خطر آنجاست که حرکت به عنوان مبنای زیبایی و جذابیت، متوقف یا کند شود.‌ 🔸بسیج مستضعفین و سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، همان گروه‌های محبوبی هستند که همواره حافظ حالت پیشروندگی انقلاب بوده‌اند.‌ یعنی نه تنها متوقف یا کند شده‌اند، بلکه سرعت حرکت انقلاب را حفظ کرده‌اند و این رمز جذابیت واقعی این دو نهاد است. @jafaraliyan mshrgh.ir/1519133 http://fna.ir/3e82sg
پاسداری از واقعیت چگونه ممکن است؟ ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸ما در وضعی قرار داریم که روایت‌ها واقعیت‌ها را می‌سازند، نه واقعیت‌ها. اما اسلام چیز دیگری به ما می‌گوید، باطن‌ها. نیات. کیست که چنین روایت کند؟ 🔸کم داریم، یا نداریم، بنابراین به رقابت با روایت‌ها می‌پردازیم و معمولا هم شکست می‌خوریم. پذیرش سلطه روایت بر واقعیت، وارد شدن به یک بازی از پیش‌باخته است. 🔸شما حالا بیا و بگو من چگونه می‌توانم نیات را پدیدار کنم، چگونه می‌توانم بر اساس نیات حکم و قضاوت کنم. پاسخ مشخص است، امکان ندارد. 🔸واقعیت خوب جلو نمی‌رود، درست جلو نمی‌رود. واقعیت را باید تغییر داد. واقعیت را باید درست کرد. با روایت و یا قضاوت، تنها می‌توان برای مدت کوتاهی از وضع معیوب اکنون عبور کرد. 🔸واقعیت اما با نیات پاک، تغییر می‌کند، می‌گویی قربانی می‌خواهد می‌گویم بله گریزی نیست. همین نیات پاک کارهای اساسی و تغییرات جدی در واقعیت ایجاد می‌کنند. 🔸می‌پرسی نیات پاک از کجا حاصل می‌شود، می‌گویم از اخلاص. باز می‌پرسی اخلاص از کجا می‌آید، می‌گویم با پاسداری از خود. می‌گویی منظورت تقوا است، می‌گویم بله چنین است. 🔸می‌پرسی آیا با این تقوا می‌شود، بنیانی درانداخت، می‌گویم بله، فقط کافی است همزمان پاسداری از «خود» را به پاسداری از «ما» سرایت داد. 🔸می‌گویی مثال بزن، می‌گویم همین بچه‌های پرامید بسیج و سپاه که با نیات پاک کار می‌کنند، واقعیت را تغییر می‌دهند. می‌گویی پس چرا سروصدایی ندارند، می‌گویم چون روایت بر واقعیت‌های خوب مسلط است. 🔸می‌گویی راه‌حل چیست؟ می‌گویم همچنان حرکت مخلصانه برای تغییر واقعیت معیوب. همین که مردم حس کنند هنوز کسانی هستند که بی‌حرف و گپ، هوایشان را دارند، کافی است. روایتش باشد برای زمانی که واقعیت‌ها، خود به زبان آمدند. @jafaraliyan mshrgh.ir/1519808
دلیل حرکت صحیح چیست؟ ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸یکی از مخاطبان محترم کانال، نکته‌ درستی را به بنده متذکر شدند که ضمن سپاس از ایشان، خواستم اندکی به آن بپردازم. 🔸ایشان به درستی دلیل حرکت مخلصانه و زیبای برادران سپاه و بسیج را در ویژگی ولایت‌پذیری آنان دانسته بودند.‌ درک درستی که نیاز به چند خطی توضیح دارد. 🔸حرکت صحیح نیاز به جهت دارد، با حرکت بدون جهت و بی‌مقصد، نمی‌توان آثار یا تغییراتی در طبیعت ایجاد کرد که به صورت توأمان بیشترین خیر ممکن را با کمترین هزینه ممکن بوجود آورد. 🔸آن حرکت جهت‌دار، حرکت ولایی است. حرکت ولایی، حاصل نوعی تربیت بدنی، ذهنی و زبانی است که از گرایش شدید تمام جان به یک منبع جلب، ناشی می‌شود. «ولایه‌الله» 🔸یعنی اگر انسان با ساحت بدن، ذهن و زبان خود، در شعاع جذب این منبع جلب قرار بگیرد، حرکت ولایی اتفاق می‌افتد. یعنی در دایره ولایت الهی قرار می‌گیرد. 🔸خمیرمایه حرکت ولایی نیز، «حُب» است. آن منبع جلب «دوست‌داشتنی» است و محبت خود را عرضه می‌دارد. انسانی که گرایش شدید به چیزی پیدا می‌کند، خواه ناخواه حب به آن چیز در او ایجاد می‌شود. و همین حب انرژی حرکت بدنی، ذهنی و زبانی او را فراهم می‌کند. 🔸نقش نبی(ص) و امام(ع)، ایجاد این محیط جذب و حرکت یا مانع‌زدایی از این مسیر ولایی است. موانع همان چیزهایی است که حرکات بی‌جهت یا خلاف جهت ولایی است. راه قرارگرفتن در دایره ولایت الله، عبادت خدا و راه عبادت، اطاعت از اوست. 🔸اطاعت از خدا هم رضایت به خواسته‌های الهی را موجب می‌شود، رضایت هم منجر به حرکت حُبی می‌شود. حرکت مخلصانه که هم زیبا می‌بیند و هم زیبایی می‌آفریند، چنین است. بنابراین حرکت صحیح به عنوان مبنای زیباسازی چیزی جز ولایت‌پذیری نمی‌تواند باشد. @jafaraliyan mshrgh.ir/1520161
اربعین؛ تجربه آرمانشهر زمینی ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸تقریباً در تمام صورت‌بندی‌های بشر از مفهوم اتوپیای زمینی، مسأله آدمی «نرسیدن» یا عدم توانایی در دست‌‌یابی به آن است. آرمانشهر یا اتوپیا چیزی لازمان و لامکان (ناکجاآباد) فرض شده که هیچ‌گاه انسان در وضع کنونی و زمان حال خود به آن دست نمی‌یابد. 🔸در واقع اتوپیا به نوعی امکان خیالی تشبیه شده که بشر بی‌دلیل یا بادلیل باید در فکر رسیدن یا دست‌یابی به آن باشد. با این نوع خیال‌بافی، نگاه انسان به وضع کنونی یا زمان حال، چیزی از نوع «نه‌هنوز» است. یعنی «هنوز»، آن‌چیزی که آدمی می‌خواهد، محقق نشده و او باید بخاطر یک‌خیال دست‌نیافتنی، نسبت به حال و روز فعلی‌اش بدبین و در رنج و عذاب وجدان باشد. 🔸در مقابل فکر می‌کنم، علی رغم این صورت‌بندی به ظاهر فریبنده و جذاب، تجربه آرمانشهر زمینی همواره برای انسان ممکن است. یعنی او می‌تواند هم‌زمان و هم مکان همان چیزی باشد که فکر می‌کرده لازمان و لامکان است و همین تجربه است که برای او امکان دست‌یابی به آرمانشهر را واقعی و ممکن می‌کند. 🔸تجربه «زیارت» یکی از همین امکان‌های واقعاً موجود تجربه آرمانشهر است. یعنی یک امکان در دسترس که چیزی از نوع «نه‌هنوز» نیست. به بیان دیگر حالت یا موقعیتی است که به انسان حس رسیدن و دست‌یابی کامل می‌دهد.‌ انسان را در آن موقعیت راضی می‌کند. 🔸حرم همان آرمان‌شهر زمینی است که انسان می‌تواند با آن هم‌زمان و هم‌مکان شود. یک بهشت قابل در دسترس. یک آشناآباد همیشه موجود. تجربه زیارت در این فضا، به رضایت می‌انجامد. نه فقط رضایت باطن، که رضایت ظاهر هم حاصل می‌کند. تجربه زیارت شوق‌آفرین است. ثمره زیارت، رضایت است. 🔸دنیای بی‌حرم تحمل ناپذیر است، نارضایتی ایجاد می‌کند. بشر را به وادی تخیل و فانتزی سوق می‌دهد، برای او آرمانشهر خیالی می‌سازد، ناکجاآبادی دست‌نیافتنی. انسان در دنیای بی‌حرم رضایت ندارد، بلکه به مدد فانتزی و خیال، تنها اقناع می‌شود‌. اقناع هیچ‌گاه جایگزین رضایت نمی‌شود. انسان بی‌حرم را باید قانع کرد. اما انسان باحرم خود به رضایت می‌رسد. 🔸انسان باحرم هیچگاه از یکبار زیارت قانع نمی‌شود چون حس‌ رضایت با دوری از حرم کاهش می‌یابد. زیارت شوق‌آفرین است، مومن هم مشتاق تکرار زیارت.‌ انسان مومن میل به تداوم رضایت دارد، بنابراین هم باید به حرم برگردد هم زندگی‌اش در مسیر حرم باشد. اربعین هم سفر بازگشت به حرم است، هم تجربه زندگی در مسیر حرم. @jafaraliyan mshrgh.ir/1520521 http://fna.ir/3enj4e
دولت سیزدهم در مسیر تحقق «نظم انقلابی» ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸یکی از اشتباهات تاریخی و ذهنیت‌های ریشه‌دار غلط در سیاست‌ورزی کشورمان، درک سیاست به عنوان رابطه مابین «حاکم و رعیت» یا «حکومت‌گران و حکومت‌شوندگان» است. مبتنی بر همین مفروض ریشه‌دار تاریخی، از ابتدای انقلاب ناخواسته دوگانه «مردم و مسئولان» شکل گرفت. 🔸در این دوگانه «حس ناهم‌ترازی» شکل می‌گیرد. این حس در مردم، منجر به شکل‌گیری ذهنیت «خدمات‌بگیری» و در مسئولان حس «خدمت‌رسانی» می‌شود. مردم از مسئولان انتظار خدمت یک‌طرفه دارند و مسئولان هم گمان می‌کنند، باید کاملاً مردم را از مدیریت برحذر داشته و یک تنه متکفل خدمت به آنان شوند. 🔸این دو ذهنیت غلط روح جمهوری اسلامی را رنج می‌دهد و بستر و زمینه طرح بسیاری از شبهات و سوألات را فراهم می‌آورد. نظم حاکم در تجربه‌ دولت‌های مختلف بعد از انقلاب، تحت تسلط و تأثیر چنین فرهنگ سیاسی، برقرار شده است. تصور مسئولان نسبت به مردم در بهترین حالت، خدمت‌گذاری از سر تواضع و کرنش بوده است. 🔸تصور مردم نیز در بهترین حالت، انتخاب مسئول خدمت‌رسانتر بوده است. این دو ذهنیت رسوب‌کرده تا حدی توسط هر دو گروه، طبیعی و عادی قلمداد شده و هیچ‌گاه امکان تردیدافکنی و پرسش‌گری را ایجاد نکرده است. اما آیا ممکن است شرایطی بوجود آید که هم حس مسئولیت و مدیریت در مردم بیشتر شود و هم مسئولین واقعاً احساس کنند فرقی با همین مردم معمولی ندارند. 🔸علی‌رغم وجود این ذهنیت‌های غلط، مردم علی‌الدوام تجربه نوع دیگری از نظم سازگار با روح‌ جمهوری اسلامی را از سرگذرانده‌اند. و این نحوه سامان‌یابی‌ را‌ در رابطه بین خود و ولی‌فقیه تجربه کرده‌اند. روابط رهبری و مردم، هیچگاه متأثر از ذهنیت‌های نوع اول نبوده است. این سامان را که می‌توان «نظم انقلابی» نامید، دقیقاً متناظر با قدرت‌یابی واقعی مردم بوده است. 🔸مهم‌ترین سازوکار نظم انقلابی، ایجاد حس اعتماد به نفس، خوداحترامی و عزت‌یابی در مردم بوده است. این حس که قدرت واقعی نزد مردم است و آنها در جایگاه تعیین کننده قرار دارند.‌ نقش ولی فقیه در این خصوص حفاظت از جلوه مردمی قدرت، در نظام‌ بوده است. دست بر قضا مردمی که به‌ دیدار رهبری می‌روند، ناخودآگاه مرزهای بین خود و مسئولین را کاملاً محو شده می‌بینند. 🔸مسئولین نیز در حضور رهبری، هم‌حسی ارگانیک با مردم پیدا می‌کنند و متوجه می‌شوند، چرا قدرت واقعی نزد مردم است. تمام دولت‌های بعد از انقلاب این تجربه را کم‌وبیش داشته‌اند. منتها نتوانسته‌اند یا نخواسته‌اند، دست به اقدامی عملی برای زدودن این مرز -یا تغییر آن دو ذهنیت رسوب‌شده-، بزنند. 🔸تقریباً از دوسال گذشته، دولت سیزدهم به نحوی آگاهانه متوجه این ناترازی شده و در انتخاب شعار دولت یا طراحی سیاست‌ها وارد فاز عملی «مردمی‌سازی مدیریت» و «مردمی‌شدن مدیران» شد. به یک معنا دولت سیزدهم به سمت پیاده‌سازی ایده «نظم انقلابی» حرکت کرد. مهم‌ترین تغییر، اعتماد به نیروی مردم در مقابل نیروی خارجی و اتکا به توان داخل بود‌. حرکت دولت برای ایستادن روی پای خود تنها به مدد نقش‌یابی مردم ممکن می‌شد. 🔸مردم در تمام لوایح تنظیمی متغیر اصلی و اساسی بودند. نه با ذهنیت خدمت‌رسانی صرف، بلکه با رویکرد نقش‌یابی و مدیریت‌یابی. البته تغییر ریل سیاست از مدل کهنه خدمت‌رسانی به مدل مدیرسازی مردم بی هزینه نبود و نیست. اتکای دولت به توان مردم و نقش‌دار کردن آنان در مدیریت کشور، بدون ایجاد حس مسئولیت در آنان ممکن نبود. 🔸مردم هزینه این مسئولیت‌پذیری را در صبر بر سختی معیشت، تحمل شرارت‌ها و ضربات پی‌درپی دشمن، اغتشاشات سال گذشته، ناامنی‌های روانی و... پرداخت کرده‌ و در حال پرداخت هستند. دولت نیز هزینه بدنامی، حملات پرحجم جریانات سیاسی و... را نیز متحمل شده است.‌ 🔸بالاتر از همه، شخص‌ رهبری محور تمام یا اکثر حملات ضدانقلاب و عناصر معارض داخلی شده است.‌ در کنار تمام دلایل مربوط به نقش مهم رهبری در پیش‌برندگی موفق انقلاب اسلامی، این اتفاق یک دلیل ساده دیگر هم دارد، مردم و مسئولین تصمیم گرفته‌اند، جایگاه خود را بر اساس ایده «نظم انقلابی» ولی فقیه -در بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی-، بازتعریف کنند. @jafaraliyan https://tn.ai/2946613 mshrgh.ir/1520756
«به قله‌ها نزدیک شده‌ایم»؛ نشانه امید یا خوش‌باوری؟! ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸کاربرد استعاره «نزدیکی به‌ قله‌ها» توسط ولی‌فقیه، نوعی صورت‌بندی مفهومی جدید از باور «ما می‌توانیم» است که نگارنده قصد دارد در این یادداشت به آن پرداخته، دلیل بکارگیری آن و تفاوت آن با مفاهیم «خوش‌باوری»، «ساده‌دلی» و «خیال‌پردازی» را توضیح دهد. 🔸سوال اول. چرا عبارت «به قله‌ها نزدیک شده‌ایم»، صورت‌بندی جدیدی از باور «ما می‌توانیم» است؟ ▫️واضح است استفاده از عبارت نزدیکی به قله، چیزی فراتر از باور ما می‌توانیم است. ما برای حرکت‌ به سمت قله نیاز به باور توانستن داریم. اساساً اگر چنین قدرت و اعتماد به نفسی در خود نمی‌دیدیم، حرکت نمی‌کردیم. ▫️حتی می‌توان گفت، در طول این صعود و در کمرکش و دامنه‌ کوه نیز تداوم این باور منطقی و صحیح است و‌ به یاد آوردن آن منجر به ادامه حرکت و امید به فتح قله می‌شود. اما با نزدیک شدن به قله کوه، می‌توان گفت این باور کم‌کم به واقعیت توانستن نزدیک می‌شود.‌ ▫️از این‌جا دیگر می‌توان گفت، ما موفق شدیم باور «ما می‌توانیم» را به فعل «توانستیم» نزدیک و تبدیل کنیم. استعاره به قله‌ها نزدیک شده‌ایم، اشاره به همین توانایی بالفعل دارد. چیزی که هم باور داریم، هم ثمره‌اش را دیده‌ایم. بنابراین به خودبه‌خود، خستگی و ناامیدی بی‌معنا شده و میل به حرکت سریع‌تر شدیدتر می‌شود. 🔸سوال دوم. دلیل به کار بردن استعاره نزدیکی به قله چیست؟ ▫️دلیل بکاربردن این استعاره، همان جمله پایانی بند قبل است. یعنی فهم‌ رهبری از نیاز کشور، مردم و مسئولین به سرعت‌گیری و حرکت بیشتر.‌ استفاده ایشان از کلیدواژه تحول در گفتار مهم ابتدای سال، نشانه همین درک نزدیکی به قله است، چون با دیده‌بانی، نیاز کشور به یک حرکت سریع، کلی، عمومی و جامع را شناسایی کرده است. ▫️این استفاده حداقل دو دلیل عمده دیگر هم دارد. اول آنکه صعودکننده ممکن است در گام‌های پایانی دچار کندی سرعت و خوش‌باوری شود، ثانیاً ارتفاع زیاد منجر به خیال‌بافی و ساده‌دلی صعودکننده شده و موانع و مسائل پیش‌رو تا فتح قله، یا بسیار بزرگ و ناممکن و یا بسیار کوچک و بی‌اهمیت شود. تهدید حالت اول خستگی است، حالت دوم ناامیدی و یأس. 🔸سوال سوم. آیا استعاره نزدیکی به قله‌ها نوعی خوش‌باوری، خیال‌بافی یا ساده‌دلی است؟ ▫️برای پاسخ به این سوال باید بدانیم این نحوه امید‌بخشی رهبری از چه جنسی است. امید ماحصل تبدیل باور توانستن به فعل توانایی است. امید هم باور به توانستن و حرکت را ایجاد می‌کند و هم واقعیت رسیدن و فتح را ممکن می‌سازد. امید واقعی یا صادق چیزی از این سنخ است. ▫️بر این اساس می‌توان گفت امید صادق چهار ویژگی مهم دارد: الف. امید باید برای چیز یا چیزهای خوب باشد. ب.‌ مقصود یا موضوع امید در آینده است. ج. مقصود یا موضوع امید چیزی پرزحمت و دشوار است. د. این چیز دشوار ممکن الوصول است. ▫️خوش‌باوری، امید افراطی به چیزی دشوار است که بسیار سهل و آسان فرض شده و انسان را به کسالت و بی‌تحرکی وادار می‌کند. خیال‌بافی، امید به چیزهای ناممکن و غیرواقعی است و ماحصل آن یأس است، چون هیچ‌گاه مقصود ممکن نمی‌شود. ساده‌دلی نوعی امیدواری بدون در نظر گرفتن موانع غیرقابل پیش‌بینی و مسائل غیرمترقبه است، که انسان را ناامید و خسته می‌کند. 🔸استعاره به قله‌ها نزدیک شده‌ایم در مقابل نوعی امیدواری صادقانه است، که هم ناظر به تجربه توانستن و پیشرفت‌های شگرف قبلی است، هم مسائل، مصائب و سختی‌های موجود را می‌بیند و هم حرکت و سرعت بیشتر را طلب می‌کند. نزدیکی به قله، با خوش‌باوری و خیال‌بافی و ساده‌دلی ممکن نیست، با امید ممکن است آن هم از نوع صادق. @jafaraliyan http://fdn.ir/page/241432/ http://fna.ir/3eo5sb mshrgh.ir/1520898
رمزگشایی از اسم رمز دولت نظام اسلامی ✍جعفرعلیان‌نژادی 🔸اول. هر کدام از اقدامات و اعمال ما، از یک طرف آثار و پیامدهایی دارد که هیچ‌گاه نمی‌توان به صورت قطعی و یقینی، آثار و پیامدهایش را از قبل پیش‌بینی کرد و از طرف دیگر در نسبت با چیزهایی مانندِ شرایط پیرامونی، موانع پیش رو و اعمال دیگران، انجام می‌شود. یعنی عمل ما در نسبت با این" شرایط"، "موانع" و "اعمال دیگران"، تغییر شکل می‌یابد. به عبارت دیگر ما یک عامل مسلط مختار تمام عیار نیستیم، بلکه عمل ما در چنین بسترها و زمینه‌هایی حد می‌خورد. 🔸دوم. اعمال همه ما، به قصد رسیدن به اهدافی از ما سر می‌زند. اما ممکن است آثار و پیامدهای آن عمل و نسبتی که با شرایط و اعمال دیگران برقرار می‌کند، ما را از دست‌یابی به آن اهداف باز دارد. پرسشی که پیش می آید آن است که اگر چنین است، ما چگونه به اهداف خود دست می‌یابیم، یا اساسا چگونه می‌توانیم عمل کنیم؟ پاسخ ساده است. ابتدا با تلاش برای ملاحظه آثار مثبت و کاهش پیامدهای منفی و سپس درک درست جایگاه خود در شرایط فعلی 🔸سوم. به نظر می‌آید، گفتار رهبر انقلاب در دیدار با اعضای دولت سیزدهم، از چنین منطقی برخوردار بود و تاییدات صورت گرفته از دولت و توصیه‌های ایشان به دولت سیزدهم نیز از چنین زاویه نگاهی بر می‌آمد. تعبیر کلیدی ایشان -که با نظر به این منطق ایراد شد- چنین بود: «اسم رمز دولت‌های نظام اسلامی باید کسب رضای الهی و کار برای مردم باشد». دولت به عنوان نهاد مجری خواست‌ها و اهداف مردم، باید اعمال خود را به قصد کسب رضای الهی و کار برای مردم، انجام دهند. 🔸چهارم. اصلاح قصد و نیت، قبل از مبادرت به کار یا عمل، همان راه‌حلی است که می‌تواند آثار و پیامدهای عمل را با وجود غیرقابل‌پیش‌بینی بودن، مثبت کرده و به ما در عمل‌ورزی شهامت و قدرت کافی بدهد، یعنی جایگاه ما را تثبیت کند. عمل‌ورزی با انگیزه الهی و انقلابی، به کار برای مردم جهت درست می‌دهد. دولت سیزدهم به همین دلیل شایسته تمجید مقام معظم رهبری قرار گرفت. اما اقدام با هدف کسب رضای الهی و کار برای برای مردم، چه شکلی به خود می‌گیرد؟ 🔸پنجم. با بررسی رویکردی که دولت سیزدهم در دو سال گذشته داشته، می‌توان به این سوال پاسخ داد. الف. ملاحظه خدا و مردم را داشتن موجب شده است که دولت سیزدهم «فردا را قربانی امروز» نکند. یعنی این دولت کاری را که در طبیعت برخی دولت‌های قبلی بوده، کنار زده است. ملاحظه خدا و مردم موجب شده، اقدامات و اعمال امروز دولت سیزدهم، آثار مثبت عمیقی برای فردای مردم و کشور داشته باشد. تلاش برای رشد شاخص‌های اقتصاد کلان با چنین هدفی انجام گرفته است. 🔸ششم. ب. ملاحظه خدا و مردم را داشتن موجب شده، روش و منش مدیریتی دولت در قبال مردم شکل بهتری به خود بگیرد. اولا حضور بی‌فاصله با مردم، فرصت مواجهه مستقیم با مشکلات آنان را به دولت داده است و دولت بدون واسطه با لهجه مطالبات عمومی آشنا شده و به اطلاعات دست اول دست‌یابی پیدا می‌کند. ثانیا موجب هم‌ترازی با مردم شده و مسئولین را متوجه شأن مردمی قدرت در نظام اسلامی می‌کند. این آگاهی نمی‌گذارد خیال خودبرتربینی در آنان شکل بگیرد. ثمره عملی این حس هم‌ترازی، ساده‌زیستی و کاهش تشریفات در سلوک شخصی و حکومتی دولت سیزدهم بوده است. داشتن روحیه جهادی و بکارگیری جوانان در مدیریت‌ها از دیگر تغییرات مثبت مدیریتی دولت سیزدهم است. 🔸هفتم. ج. فهم جایگاه والا و بالای الهی و تکیه بر مردم، منجر به اصلاح سیاست خارجی دولت سیزدهم نیز شده است. آنها همه دنیا را خلاصه‌شده در چند کشور اروپایی و آمریکا نمی‌بینند، کشورهایی که همواره با منطق سلطه و طلب برتری با ما مواجه شده‌اند. رفتار ضد سلطه و متکی به مردم دولت سیزدهم، منجر به آزادی سیاست خارجی از بند اسارت آن به چند کشور خاص و توسعه آن به همه همسایگان و تمام کشورهایی شده که خواهان رابطه با ما هستند. ارتباط با تمام جهان آزاد با همه ویژگی‌های اقلیمی و جغرافیایی حاصل این تغییر و اصلاح است. عضویت در دو پیمان بین‌المللی «شانگهای» و «بریکس»، ثمره چنین تغییر رویکردی است. 🔸هشتم. در انتها می‌توان گفت توصیه‌های رهبری خطاب به دولت، دقیقا مبتنی بر همین اسم رمز، قابل صورت‌بندی است. ملاحظه "موانع"، "تعارضات جریانات دیگر" و "درک شرایط فعلی"، سه خصوصیت مهم این توصیه‌هاست. 🔸نهم. «تورم» به عنوان مهم‌ترین مانع و رشد تولید به عنوان بهترین راه‌حل بیان شده است. «حاشیه‌سازی‌ها و جوسازی‌ها» به عنوان مهم‌ترین مصداقِ تعارضات بیرونی، ملاحظه شده و راه‌حل آن بی‌اعتنایی و توکل به خدا، خوانده شده است. در نهایت مشکل «معیشت» مردم و «نارسایی زبانی» دولت مهم‌ترین قاب‌های انتخاب شده رهبری، برای جلب توجه مسئولین دولتی به جایگاه کانونی آنان در اصلاح تصویر واقعیت و خدمات دولت سیزدهم است. @jafaraliyan https://tn.ai/2949729 mshrgh.ir/1522358
تکنیک‌های رسانه‌های بیگانه در ساختن مفاهیم میدانی ✍ جعفرعلیان‌نژادی 🔸اول. کلان تئوری: تبدیل امر مفهوم به امر محسوس. در هر موقعیت بشری با سه عنصر سر و کار داریم: «انسان»، «جهان»، «فهم یا تفسیر انسان از جهان». این فهم یا تفسیر همواره به ابزاری برای تحقق خود نیازمند است. به مدد این ابزار، جهان به مثابه نوعی عرصه عمل و اثرپذیری دیده می‌شود. 🔹به دو شکل می‌توان این جهان یا واقعیت را خوانش کرد: شکل اول خوانش کل‌نگرانه از جهان است که لازمه آن عبور از پوسته ظاهری واقعیت و درک هستی در کلیت آن است. شکل دوم خوانش به شیوه جزءنگرانه زندگی عملی است. 🔹بنابراین ما در شکل اول جهان را فهم می کنیم، در شکل دوم جهان را حس می کنیم. برای اینکه فهم و حسی که ما از جهان داریم به دیگران منتقل کنیم، بهترین ابزار چیست؟ الف. تصویر. ب.نام‌گذاری 🔸دوم. تصویری کردن واقعیت: یعنی کاری می‌کند که مخاطب بجای درک بی‌واسطه، مستقیم و بدن‌مند واقعیت، آن را به مدد و واسطه تصاویر باور کند. تکنیک تصویری کردن واقعیت چیست؟ قاب‌بندی. 🔹از طریق قاب بندی است که رسانه بیگانه، موفق می‌شود، پیوندی منطقی بین رویدادهای تصویری شده از واقعیت ایجاد کند. تکنیک دیگر چیست؟ شلیک یا شوتینگ از طریق دوربین. 🔹 زمانی که عرصه جنگ از میدان واقعیت به میدان بازنمایی و تصویر منتقل شد، سلاح مبارزه از فشنگ و اسلحه به شوتینگ دوربین تغییر می‌کند. دوربین یک صحنه را شکار می‌کند. صحنه‌ای که از قبل هدف گرفته است. 🔹یعنی جزئی از واقعیت را به نحوی بازنمایی می‌کند، که میل و هیجان مخاطب را برانگیزاند. شکار دوربین، تفاوتی با شلیک گلوله ندارد. هر دو زخم ایجاد می‌کند، زخم گلوله منجر به جرح و کشتن یک نفر می شود، اما شکار دوربین منجر به جرح و کشته شدن انصاف عمومی و واقعیت می‌شود. 🔹تکنیک شلیک هر تصویری را شکار نمی‌کند، برای همراه‌سازی مخاطب، میل جنسی او را نیز به هیجان می‌آورد. بنابراین در تکنیک شلیک یا صحنه‌ای شکار می‌شود که انصاف عمومی را خدشه‌دار کند، یا صحنه‌ای خاص از کشف بدن یک زن یا دختر در برابر دیگران شکار می‌شود. ثمره تکنیک شلیک، تولید خشم در مخاطب و خشونت بیشتر در عناصر میدانی است. 🔸سوم. تولید رمز جدید: ابتکار در شیوه‌های تصویری‌سازی واقعیت، رسانه بیگانه را معطوف به استفاده از تکنیک‌های جدید نیز می‌کند. نفرین تصاویر و بازنمایی ابتدا گریبان تصویرساز را می‌گیرد. دیگری چیزی برای جذب و جلب توجه وجود ندارد. چون وجدان عمومی به تصاویر قبلی عادت کرده و کمتر در او هیجان می‌سازد. باید چاره‌ای دیگر کرد. 🔹 در اینجا تکنیک تولید رمز وسط می‌آید. اگر واقعیت فعلی رمزگشایی شده، چشم مخاطب به این بازنمایی‌ها عادت کرده، نیاز به رمزسازی جدید وجود دارد. ابتدا باید در سطح مفهومی تفسیر جدیدتری از رابطه انسان ایرانی با جهان ارائه کرد و سپس در سطح محسوس به شیوه جزءنگرانه زندگی عملی را روایت کنند. 🔹 سوال اساسی این است. چه چیزی جدید و غریب است؟ پاسخ بسیار روانکاوانه است. باید امر غریب را کشف کنند. امر غریب چیست؟ به یادآوردن چیزی آشنا در موقعیتی غافل‌گیر کننده. فرد باید نسبت به آن حسی عجیب و غریب داشته باشد. حسی که نه ترس است و نه اضطراب. چیزی است که یا باید از آن فرار کند یا آن را انکار و نفی کند. 🔹محصول این کندوکاو چیست؟ پیدا کردن تروما یا زخم‌های قدیمی. زخم‌هایی آشنا. رسانه بیگانه روی آن زخم‌ها را فشار می‌دهد. تصویرسازی از شلیک‌های قبلی. زخمهایی که ایجاد شده را باید دوباره عفونی کرد. سالگردها معنا پیدا می‌کند. نه فقط با یادکرد آنها، بلکه با تصویری کردن، یا شلیک روی زخم قبلی. 🔹دادن تصاویر جدید در مورد واقعه یکی از اقدامات محتمل است و شلیک‌های جدید حول زخم قبلی ادامه می‌یابد. شلیک به مقوله جنسیت، قومیت. تصویرسازی از مساله جدیدی به نام تجاوز و استفاده از استعاره تجاوزجنسی برای تعمیم ظلم به کل سیستم. ادامه👇👇