eitaa logo
ف نقطه جعفریان
1.7هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
730 ویدیو
163 فایل
💥 تجارب و ایده نوشته های یک فعال فرهنگی... دیده می شوید 👇👇👇 https://daigo.ir/secret/2637741745
مشاهده در ایتا
دانلود
✍من با یه سری آدما خیلی وقته خداحافظی کردم گاهی میبینمشون ... باهاشون حرف میزنم ... اما میدونم روشون نمیتونم حساب کنم اونا نمیدونن ولی من خیلی وقته که رفتم آخه منعطف بودن بیش از حد آدما رو بی ارزش می کنه 👌 🌱
سخت آشفته و غمگین بودم به خودم می گفتم : بچه ها تنبل و بد اخلاقند دست کم میگیرند، درس ومشق خود را… باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم و نخندم اصلا تا بترسند از من و حسابی ببرند… *خط کشی آوردم* درهوا چرخاندم... چشم ها در پی چوب، هرطرف می غلطید مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید ! *اولی کامل بود* دومی بدخط بود بر سرش داد زدم... سومی می لرزید... خوب، گیر آوردم !!! صید در دام افتاد و به چنگ آمد زود... *دفتر مشق حسن گم شده بود* این طرف، آنطرف، نیمکتش را می گشت تو کجایی بچه ؟؟؟ بله آقا ، اینجا همچنان می لرزید... *” پاک تنبل شده ای بچه بد ”* " به خدا دفتر من گم شده آقا، همه شاهد هستند" ” ما نوشتیم آقا ” *بازکن دستت را...* خط کشم بالا رفت، خواستم برکف دستش بزنم او تقلا می کرد چون نگاهش کردم ناله سختی کرد... *گوشه ی صورت او قرمز شد* هق هقی کردو سپس ساکت شد... همچنان می گریید... مثل شخصی آرام، بی خروش و ناله *ناگهان حمدالله، درکنارم خم شد* زیر یک میز،کنار دیوار، دفتری پیدا کرد …… گفت : آقا ایناهاش، دفتر مشق حسن *چون نگاهش کردم* عالی و خوش خط بود غرق در شرم و خجالت گشتم جای آن چوب ستم، بردلم آتش زده بود سرخی گونه او، به کبودی گروید ….. *صبح فردا دیدم که حسن با پدرش، و یکی مرد دگر سوی من می آیند... *خجل و دل نگران* منتظر ماندم من تا که حرفی بزنند شکوه ای یا گله ای، یا که دعوا شاید سخت در اندیشه ی آنان بودم *پدرش بعدِ سلام* گفت : لطفی بکنید، و حسن را بسپارید به ما ” *گفتمش، چی شده آقا رحمان ؟؟؟* گفت : این خنگ خدا وقتی از مدرسه برمی گشته به زمین افتاده بچه ی سر به هوا، یا که دعوا کرده قصه ای ساخته است زیر ابرو وکنارچشمش، متورم شده است درد سختی دارد، می بریمش دکتر با اجازه آقا ……. *چشمم افتاد به چشم کودک...* غرق اندوه و تاثرگشتم منِ شرمنده معلم بودم لیک آن کودک خرد وکوچک این چنین درس بزرگی می داد بی کتاب ودفتر …. *من چه کوچک بودم* او چه اندازه بزرگ به پدر نیز نگفت آنچه من از سرخشم، به سرش آوردم عیب کار ازخود من بود و نمیدانستم *من از آن روز معلم شده ام ….* او به من یاد بداد درس زیبایی را... که به هنگامه ی خشم نه به دل تصمیمی نه به لب دستوری نه کنم تنبیهی یا چرا اصلا من عصبانی باشم با محبت شاید، گرهی بگشایم با خشونت هرگز... با خشونت هرگز... با خشونت هرگز... 🌱
ابر رحمت تویی و از همه من تشنه ترم چشمه گر خرج بیابان بشود خوبترست اندکی نیز مرا هم بنشان پیش خودت میزبان همدم مهمان بشود خوبترست به طبیبان دگرنسخه ی ما را مسپار درد با دست تو درمان بشود خوبترست تا درستم نکنی دست از این در نکشم این گدا دست به دامن بشود خوبترست بعد هر معصیت از خوف بهم می ریزم عبد اگر زود پشیمان بشود خوبترست آنقدر سینه زنم تا که نجاتم بدهی آتش اینگونه گلستان بشود خوبترست گر بنا هست کسی واسطه ی ما بشود ضامنم شاه خراسان بشود خوبترست اشک خوبست که با مرثیه آغشته شود فیض وقتی که دو چندان بشود خوبترست 🌱
هدایت شده از ف نقطه جعفریان
گر سراغ از عالمی دیگر بگیری بهتر است مرگ را با شوق اگر در بر بگیری بهتر است تن دو روزی بیشتر پیراهن روح تو نیست هرچه کمتر خو به این پیکر بگیری بهتر است آفرینش جایی از دنیا ندارد پست‌تر گر به هرجا غیر از اینجا پر بگیری بهتر است من که می‌گویم در این بازار از هر سو زیان هرچه را بفروشی و ساغر بگیری بهتر است نخ به پای بادبادک‌های کم‌طاقت مبند زندگی را هرچه آسان‌تر بگیری بهتر است 🌱
باید که فقط یوسف زهرا بپسندد ما را چه نیازی است که دنیا بپسندد؟! قنبرشدن این است که هر لحظه بگویی من راضی‌ام آنگونه که مولا بپسندد مجنون دمی از سرزنش خلق نرنجید دیوانه شد آنقدر که لیلا بپسندد از قافله دوریم ولی کاش از آن دور یک ثانیه برگردد و ما را بپسندد یک عمر نشستیم که در باز کند؟ نه یک بار بیاید به تماشا... بپسندد ما دغدغه داریم که ارباب ببیند ما دغدغه داریم که سقا بپسندد نه فکر حسابیم نه دنبال ثوابیم ما آمده‌ایم اُمّ ابیها بپسندد بگذار بخندند به این زارزدن‌ها می‌ارزد اگر زینب کبری بپسندد 🌱
من جنس بنجلم ته بازار مانده ام گفتند این تویی که فقط مانده میخری حتی اگر محل ندهی صاحب منی نوکر غلط کند برود جای دیگری 🌱
اگر جای مروت نیست با دنیا مدارا کن به جای دلخوری از تُنگ بیرون را تماشا کن دل از اعماق دریای صدف‌های تهی بردار همین‌جا در کویر خویش مروارید پیدا کن چه شوری بهتر از برخورد برق چشم‌ها باهم نگاهش را تماشا کن، اگر فهمید حاشا کن من از مرگی سخن گفتم که پیش از مرگ می‌آید به «آه عشق» کاری برتر از اعجاز عیسا کن خطر کن! زندگی بی او چه فرقی می‌کند با مرگ به اسم صبر، کم با زندگی امروز و فردا کن 🌱 فاضل نظری
چنان مکن که تو را به خدا حواله کنند !!! 🌱
صدایت ، پدافند قلبم را هک کرد🙈 و موشک های نگاهت،جانم را ویران 😌 🌱
با اینکه خلق بر سر دل می نهند پا شرمندگی نمی کشد این فرش نخ نما بهلول وار فارغ از اندوه روزگار خندیده ایم! ما به جهان یا جهان به ما کاری به کار عقل ندارم به قول عشق کشتی شکسته را چه نیازی به ناخدا گیرم که شرط عقل به جز احتیاط نیست ای خواجه! احتیاط کجا؟ عاشقی کجا؟ فرقی میان طعنه و تعریف خلق نیست چون رود بگذر از همه سنگ ریزه ها 🌱 📝 تجارب و ایده نوشته های یک فعال فرهنگی ❗️ ف نقطه جعفریان 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3149922437C26432d609b
رفته‌ای گرچه دلم منتظر برگرد است چقدر صبر از این زاویه‌اش نامرد است
دلانه✨ ••• بزرگترین ترسم این است، که به کربلا نیامده بمیرم ... مرگی که بدون کربلا باشد، چیزی جز تاریکی نیست:) آقاجان مثل یک روزنه‌ از نور بر زندگیم بتاب مگذار بدون تو در ظلمتِ غم، تنها بمانم..🙃❤️‍🩹 ••• 🆔 @Clad_girls | دختران چادری