هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۲۵۱
#فرزندآوری
#قدردان_همسرم_هستم
#معرفی_پزشک
متاسفانه با اینکه چندسالی از صحبت ها و بیانات مقام معظم رهبری میگذره در خصوص فرزند آوری اما باز هم تو جمع خانواده ها حتی مذهبی ها هم این فرهنگ جا نیفتاده...
ما سال ۹۴ ازدواج کردیم و فرزند اولمون سال ۹۵ به دنیا آمد. با اینکه دکتر بهم گفته بود ممکنه بچه دار نشی. ولی خداوند و امام رضا علیه السلام عنایت کردند و دخترم به جمع ما اضافه شد.
سال ۹۶ پسرم به دنیا آمد. وقتی همه شنیدن که دومی رو باردار هستم سرزنش ها و تمسخرها شروع شد. فقط در جمع دوستان حزب الهی تبریک و تحسین میشدیم. تحمل شرایط سخت بارداری خودش به کنار، تحمل حرف های منفی دیگران یک طرف دیگر... ولی باز خداروشکر پسرمم صحیح و سالم به دنیا آمد.
همه میگفتن دیگه مواظب باش بچه دار نشی و کلی حرف شنیدیم. وقتی بچه سوم را باردار شدم، جرات نمیکردم به هیچ کس بگم حتی پدر و مادر خودم. اما سر بچه سوم یاد گرفتم برای حرف دیگران زیاد خودم را ناراحت نکنم. و طوری رفتار کنم که به خودشون اجازه ندن در مسائل خصوصی ما دخالت کنند.
راستی میخواستم از دکتر عزیزم سرکار خانم کرمانی (بیمارستان نجمیه) کمال تشکر رو داشته باشم. دکتر بسیار خووب و درجه یک و مذهبی هستن. ایشون الگوی بنده هستن. خودشون ۵ تا بچه دارن. و خیییلی به من روحیه میدن. تازه سه تا بچه آخرشونم مثل من پشت سر هم هستش. هیچ وقت منو سرزنش نکردن و همیشه هر وقت بارداری بهم فشار می آورد بهم روحیه هم میدادن.
به همه عزیزان توصیه میکنم محکم و مقاوم باشن تو این مسیر...
ما سر هر بچه مون خداوند عنایت و لطف خاص و ویژه ای رو بهمون عنایت کردند. رزق هر بچه جلو جلو قبل خودش می اومد. خداروشکر تو این شرایط اقتصادی لنگ نموندیم. تازه روابط و همکاری بین من و همسرم هم خییییلی بیشتر از قبل شده.
یک صحبتی هم با آقایون محترمی داشتم که دوست دارند بچه زیاد داشته باشند. اگر در منزل همکاری بیشتری با همسر داشته باشند این مسئله خیلی راحت تر برای مادر پیش میره.
بنده خودم در شرایط سخت باردار شدم با ویار و شرایط سخت بارداری. با بچه هایی که سر از شیر گرفتن و دیگر مسائل خیلی اذیت کردن. اما همه این مشکلات و سختی ها رو تونستم پشت سر بذارم چون همسرم خداروشکر کنارم بودن و کمکم کردن. در زمینه خوابوندن بچه ها ، حمام بردنشون، عوض کردن شون، غذا دادن و حتی کمک تو کارهای خونه. تازه کار همسر من طوری هست که صبح تا شب خونه نیستن و فقط جمعه ها منزل هستن و گهگاهی هم پنجشنبه ها.
برای یه خانم مهم این هست که تنها نمونن و همسرشون کنارشون باشن. چون واقعا بزرگ کردن بچه های پشت هم و حتی فاصله سنی مناسب، کار آسونی نیست.
الان همسرم طوری شرایط آرامش منو فراهم کردن که زبان زد اقوام و خانواده خودم شدن. برای رفاه حال من یه ماشین به قسط و قرض تهیه کردند که بتونم بچه ها رو بیرون ببرم و مجبور نباشم همه اش خونه باشم. و ارزش این کارشون برای من خیییلی بالاست. سعی میکنن وقتی منزل هستن من برم تو اتاق استراحت کنم ولو برای یک ساعت و خودشون دو تا بچه دیگر رو مدیریت میکنن.
در زمینه مرتبی خونه یا پخت غذا بهم سخت نمیگیرن و از این لحاظ ها تحت فشار نیستم. چون تا بچه ها بزرگتر بشن نیاز هست آقایون توقعات خودشونو در این زمینه ها کم کنن. با اینکه ما جز افراد متوسط و رو به پایین جامعه هستیم ولی تلاششون رو میکنن هر وقت من لازم داشتم، هزینه کنند و نیروی خدماتی برای کمک به من به منزل بیان تا من کمی کارهایم سبک تر بشود.
حقیقتا میگم خودم فکر میکردم با بچه زیاد شرایط سخت میشه و از همسرم دورتر میشم و کلی مشکلات دیگه. اما الان وقتی روابط خودمونو با بقیه زن و شوهرهای فامیل و بستگان مقایسه میکنم بیشتر از بقیه احساس خوشبختی میکنم. هر جفت مون تو این مسیر رشد کردیم و منیت هامون رو کنار گذاشتیم ، صبرمون بیشتر شده و همچنین توکلمون. بچه داری به نظر من سخت ترین کار دنیاست و واقعا جهاد بزرگیه. از خداوند منان میخوام به واسطه ی این فرشته های کوچیک از گناهان ما بگذره و همه ما رو با صالحان و نیکان درگاهش محشور بفرماید.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1
هدایت شده از دوتا کافی نیست
#تجربه_من ۲۵۴
#فرزندآوری
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#قدردان_همسرم_هستم
من مادر پنج فرزندم، وقتی مطالب دوستان رو مطالعه میکنم، خیلی دلگرم میشم و انرژی میگیرم. متاسفانه اطرافیان اکثرا انرژی منفی منتقل می کنن و مذهبی و غیرمذهبی فرزندآوری رو محکوم میکنن...
با تفکرات غلطشون سن ازدواج رو بالا بردن و دیگه خانم ها خیلی زمان برای فرزندآوری ندارن و اکثرا هم فرزند را مانع پیشرفت میدانن.
من دوران بارداری سختی داشتم از روز اول تا اخرین روز بارداری حالم بده. اما به مدد الهی تونستم در سخت ترین شرایط پنج فرزندم بدنیا بیارم. البته اگر کمک و یاری بی دریغ همسرم نبود شاید از عهده این کار برنمی آمدم.
بین تولد فرزند اول و دومم هفت سال فاصله افتاد، اونم به دلیل بیماری سختی که دچارش شدم و حتی پزشکا بهم گفتن امکان باردار شدنت کم هست، اما با توسل به اهل بیت علیهم السلام فرزند دومم متولد شد، یه دختر ناز و در عین حال فوق العاده بیقرار. تا دوسالگیش تقریبا من و همسرم خواب و استراحت نداشتیم. ولی در عین حال من درسم رو بدون مرخصی ادامه دادم . بیقراریهای دخترم طوری بود که اطرافیان میگفتن ما میترسیم بچه دار بشیم.
اما به حول و قوه الهی و بخاطر امر اقا و رهبرم فرزند سوم و چهارم و پنجمم رو با فاصله های کم بدنیا آوردم. نمیگم آسون بود با توجه به ویار سخت و فرزندان کوچک اما رسیدن به اهداف بزرگ سختی هم داره...
به دلیل بارداریهای پشت هم و بیماری سختی که دچارش هستم و ضعف بدنی پزشکم توصیه کردن دیگه باردار نشم.
نمیگم بچه سختی نداره که داره ولی هر کار و هدفی سختیهای خودش رو داره... شرایط اقتصادی موجود و رفاه زدگی که بین مردم باب شده، این شرایط رو سخت تر هم کرده...
تجربه ی دیگه ای که از زندگیم دوست دارم به دوستان دیگه هم بگم اینکه، دختر اولم در سن هجده سالگی چند ماه پیش ازدواج کرد و الان مشغول ادامه تحصیل هم هست.
به نظرم پدرومادرهای این دوره، دو جا به بچههاشون ظلم میکنن، یکجا وقتی که لذت داشتن خواهر و برادر رو ازشون میگیرن و دوم زمانی که شرایط ازدواج رو براشون فراهم نمیکنن.
از شما عزیزان می خوام برام دعا کنید که بتونم در مسیری که هستم، پیش برم و خداوند صبر و توان بیشتری بهم بده.
کانال«دوتا کافی نیست»
@dotakafinist1