👧🧒 #قصه_های_رمضان
※ روزه یواشکی
به ساعت که نگاه کرد نیم ساعتی تا وقت داروهایش فرصت داشت.
بعد از سحری آب نخورده بود، درد کلیه ها دوباره به سراغش آمده بود .
لیوانش رو پر از آب کرد و گذاشت روی میز، سرش را گرفت سمت آسمان و گفت:
خدا جون .....
من روزه ام.
دانلود قصه نهم رمضان، از سایت کودک منتظر :
👈 روزه یواشکی
🌍 @jahad_org
👧🧒 #قصه_های_رمضان
※ مثل یک مادر
چند نفر به یک نفر؟ تنها گیر آوردید؟
الان نشانتان میدهم...
ترسوها، جرات دارید بایستید !
دست پسر را گرفت و گفت:
- بلند شو، باید از اینجا برویم....
دانلود قصه دهم رمضان، از سایت کودک منتظر :
👈 مثل یک مادر
«استدیو "داستان کودک" #انسان_تمام »
ویژه وفات حضرت خدیجه سلاماللهعلیها
🌍 @jahad_org
👧🧒 #قصه_های_رمضان
※ مهمانهای خوب
رامین و رضا از شاخههای نازک آویزان بودند و تاب میخوردند.
حسنا با فشار زیادآب، سعی میکرد برگهای حیاط را جارو کند.
هدی هم از درختها میوه می کند و نیمه خورده می انداخت توی باغچه.
مامان و بابا رفته بودند خوراکی برای بچه ها بخرند، سیزده بدرامسال درماه رمضان بود....
دانلود قصه یازدهم رمضان، از سایت کودک منتظر :
👈 مهمانهای خوب
🌍@jahad_org
👧🧒 #قصه_های_رمضان
※ خاله گلاب
خاله گلاب خوشحال شد. مربا را داد خرما را گرفت و راه افتاد. کمی جلوتر مرد صیاد ماهی هایش را روی یک چرخ دستی چیده بود تا بفروشد.
خاله گلاب به زنبیلش نگاه کرد. چیزی توی آن نبود که بشود به جایش ماهی بگیرد.
همانجا ایستاد و غصه خورد. اما کمی بعد با خودش فکر کرد....
دانلود قصه سیزدهم رمضان، از سایت کودک منتظر :
👈 خاله گلاب
🌍 @jahad_org
👧🧒 #قصه_های_رمضان
※ افطاری یواشکی
سنگ کاغذ قیچی"
یک
"سنگ کاغذ قیچی"
دو
"سنگ کاغذ قیچی"
سه
آن روز ایلیا با لب و لوچهی آویزان بازی را واگذار کرد.
ایلیا که لپهای چاقالویش مثل لبو سرخ شده بود، با غصه گفت: آخه چرا من، باید خوراکی بیشتری بیارم؟
همهی بچهها زدن زیر خنده و گفتند:...
دانلود قصه پانزدهم رمضان، از سایت کودک منتظر :
👈 افطاری یواشکی
ویژه ولادت امام حسن علیهالسلام
🌍 @jahad_org