‹ 📸 ›
.
.
بیاکهرنجِفراقتبریدامانِمرا
بهیُمنِآمدنتتازهکنجهانِمرا..
السَّلامُعَلَیکیاخَلیفَةَاللهِفےارضِھ^^!
‹ ↵#سلامباباجان🌤 ›
•
.
jihadmoghnie⁵⁹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
໑♥️⛓
•
.
مھمنیستکجایجھانایستادهام
هرجاکهمیشودبهتوفکرکرد
حالمنخوباست!🦋
پ.ن:عقدآقامصطفی،برادرشهیدجهاد🎬¦↫#کلیپخام🎞! 💌¦↫#روزتون_شہدایۍ🕊✨ 📿¦↫#شہیدجھادعمادمغنیھ💛! ⌈.🌱.@jahadesolimanie⌋
(🕌💚)
.
.
برایوصفکمالشبهاینبسندهکنم
کَرمگرفتهبهادرکنارنامحسن...
#السلامعلیڪیاحسنبنعلی✋🏻
「➜•ᴊᴀʜᴀᴅᴇsᴏʟɪᴍᴀɴɪᴇ」
⋄🦋⋄
مـعـبـودم! شـیـفـٺـگـے بـه ذڪـرٺ را پـیـوسـٺـه بـه مـن الـهـام ڪـن ...
.
#مناجاتشعبانیه✨
−-−-−-−-−-−-−-−-−-−-−-−-−-−-−-−-−-−
➺🄹🄸🄷🄰🄳ⅠⅠ
30.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⊰🪴📆⊱
هنوزهمباتوفاصلهدارم
از،زمینتاآسمان...
هنوزهمدر،برابرتکممیآورم!
هربارکهچشممبهتابلویسرِکوچه میافتد،انگارتابلو
بامنحرفمیزند!«کوچهشهید…»
دلممیلرزد!
انگارتمامزمستانبهدلم
هجومآوردهاست!
درخودممیشکنم...
همهچیزعوضشد...
تو...رفتیومنماندم...
میترسیدماسیرروزمرگیهاشوم
وشدم...!
اسیرِزندگیشوموشدم
میترسیدمیکروز،ازخودمشرمنده باشمکههستم...
میدانماندوهگینی...
میدانمکهمیخواهیبمانم!!
میدانمکهمیخواهیفانوسیادترا روشننگاهدارم…
میدانم،کهرسالتیبزرگبرشانهدارم…
بایدپرندهبودنرادوبارهبیاموزم..! بیاموزموبیاموزانم...
بایدقصهپرواز،رادوبارهبخوانم!
بایدثابتکنمتوحقیقتیزندهای
توخونسرخیهستیدررگهایایندنیا…
بایدشروعکنموتورابهتمامجهان
بشناسانم...
《زندهنگهداشتنیادِشهدا
کمترازشهادتنیست!...》
🎞⃟🔗|⇜#استورے🌾"
♥️⃟🔗|⇜#پهلواناننمیمیرند♥️"
📆⃟🔗|⇜#روزبزرگداشتشهدا''
⊰ᴊᴀʜᴀᴅᴇsᴏʟɪᴍᴀɴɪᴇ⊱
Mohammad Reza Oshrieh - Farsh Ghermez .mp3
9.42M
تقدیمبهمادرانِشهدا♥️'!
『 @jahadesolimanie 』
"🥀"
اللهمن،گناهانمرابهوسیلهحسینات پاککردموازدریایپرتلاطممادیات
بهوسیلهکشتیحسیناتگذشتم
اللهمن،دوستتدارمچهکنم؟
اللهدیگراگرمرابهجهنمبری
آتشاحساسکوچکیمیکنددر
برابرآتش،سوزشوعطشوتبِ
هجراندرونِمن...!
آریهرکسخودرابهچیزی
دلخوشکردهاست...
بندهعامیام!
خودرابهخدا،دلخوشکردهام
منخیلیکمترعطرخریدهام
زیراهروقتبویعطرمیخواستم
ازتهدلِمیگفتمحسین جان،
آنوقتفضاپرعطرمیشد
مواظبخودباشید...!!
مواظبشیطانباشیدکه
شیطانخیلیباهوشترازاین حرفهاست...
مطالعهکنیدکتابهای،شهید دستغیبرابهعمومتوصیهمیکنم.
#شهیدانه♥️"
#سالروز_شہادت🕊"
#شهیدعلیحیدری🌦"
「➜• jαнαdeѕolιмαɴιe 」
⊰🔗🧿⊱
جابرایمنِگنجشگزیاداست
ولی...
بههوایحرمامنتوعادتکردم!
❤️⃟🎡|#بهرنـگامیـد
『 @jahadesolimanie 』
(📚🪴)
حاج اقا از روحانیون خوش نام محل بود، مردم خیلی به ایشون اعتمادی همراه با اعتقاد داشتند. سالها شاگردی ایت الله بهجت (ره) رو کرده بود ، واقعا در حد یک عالم عامل به علم.
از بس خودسازی کرده بود ، مردم تاثیر حرفها و مطالبش رو عمیقا درک می کردند .
بارها شده بود تو نماز گریه می کرد و مردم رو هم به گریه می انداخت ، تو شبهای قدر و ایام محرم، مردم قبول نمی کردن روضه خوان بیاد و به مداح هم می گفتن فقط مداحی کن و برو ، روضه فقط برای حاج اقاست ! از بس نفس گرمی داشت
تا می گفت السلام علیک یا اباعبدالله ، مردم به پهنای صورت اشک می ریختن
هر چند وقت یکبار خاطره ای از آیت الله بهجت (ره) برای مردم می گفت تا بیشتر با شخصیت معنوی ایشون آشنا بشن.
حاج هادی که کارمند بانک بود، بارها و بارها وقتی حاج اقا برای کارهای بانکی بهش سر می زد، تعارف می کرد که کار ایشون رو بدون نوبت انجام بده ، البته با رضایت خود ارباب رجوع ها، اما حاج اقا عسکری اصلا قبول نمی کرد و می گفت منم یکی مثل این دوستان، شاید یکی کارش گیر باشه و باید زودتر تمام بشه،خدا رو خوش نمیاد حق اون رو ضایع کنم.
مردم عاشق همین رفتار و سکنات ایشون شده بودن ، مسجد اون محله، جزء شلوغ ترین مساجد تهران بود که ایام محرم و شب های قدر ، جای سوزن انداختن نبود و حتی خیابون های اطراف هم مملو از جمعیت می شد.
حاج هادی و همسرش رفتن سراغ حاج اقا عسکری برای مشورت درباره اسم پسری که قراره چندماه دیگه به دنیا بیاد.
حاج آقا تا از موضوع خبر دار شد، مثل همیشه تو این جور مواقع ، خاطره ای از ایت الله بهجت (ره) نقل کردند.
خاطره از این قرار بود که:
یک روزی یه بنده خدایی به قصد اینکه برای پسر تازه به دنیا اومدش اسمی انتخاب کنه، بعد نماز میره خدمت آیت الله بهجت (ره) . حاج اقا بهجت همیشه بعد نماز، مدتی به سجده شکر یا ذکر گفتن مشغول بودند و اصلا حواسشون به اطراف نبود.
بعد چندین دقیقه که کارشون تمام شد و خواستند بلد بشن، اون بنده خدا حاج اقا بهجت رو صدا میزنه و سلام میکنه ، ایت الله سرش رو بر می گردونه و به طرف میگه سلام، آقا #محمد_مهدی چطوره؟
طرف میگه، #محمد_مهدی کیه حاج اقا؟
ایت الله بهجت میگه پسرت رو میگم، پسری که تازه به دنیا اومده ، حالش خوبه؟ سلامته؟
اینجا بود که اون بنده خدا بهت و تعجب بهش دست میده که چطور ایشون از نیت من خبردار شد ؟
چطور فهمید من برای چه کاری سراغ ایشون اومدم؟
تو همین فکر و خیال ها بود که دید آیت الله بهجت رفتند، تازه به خودش اومد و فهمید اسم بچه رو باید #محمد_مهدی بگذاره.
حاج اقا عسکری به اینجا که رسید به اقا هادی گفت، من هم پیشنهادم این است که اسم بچه خودتون رو محمد مهدی بگذارید، این اسم ترکیبی از اسم خاتم الانبیاء و خاتم الاوصیاء هست. برکت داره انشالله
اقا هادی به همسرش نگاهی کرد و...
( ادامه دارد ...)
✍️ احسان عبادی
#رمان_محمد_مهدی 5
『 @jahadesolimanie 』
شهید جهاد مغنیه 🇵🇸
⊰🪴📆⊱ هنوزهمباتوفاصلهدارم از،زمینتاآسمان... هنوزهمدر،برابرتکممیآورم! هربارکهچشممبهتابلویس
+اۍشهید
درقنوتنمازتدعاڪن
ماهمازآنخوبهاشویم
ازآنمُستَشهَدینَبَینَیَدَیهـها...(:
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⊰🪴📆⊱
و چھ زیباست رفیقے پیدا کنۍ کہ دوستت داشتہ باشد بۍآنکہ چیزے از تو بخواهد مگر حال خوبـت را 🤍🔐. . . 🎞⃟🔗|⇜#استورے🌾" ♥️⃟🔗|⇜#شهیدجھادمغنیه♥️" 📆⃟🔗|⇜#روزبزرگداشتشهدا'' ⊰ᴊᴀʜᴀᴅᴇsᴏʟɪᴍᴀɴɪᴇ⊱
هدایت شده از شهید جهاد مغنیه 🇵🇸
‧⊰🔗‧🌤⊱‧
ــــ ـ بـھ وقـت قـرار..!
تلاوت دعاے فرج به نیابت از برادر شہیدمون ، جہاد مغنیه به نیت سلامتے و تعجیل در فرج آخرین خورشید ولایت ، فرزند خانم فاطمه الزهرا سلام الله علیہا 🌱 . .
هر شب، ساعت
ِ22:00⏰✨ + یک دقیقه بیشتر وقتت رو نمیگیره رفیق😉 ! ‹ اللّٰھُمَعجلْلِّوَلیڪَالفࢪَج ›
‹ 📸 ›
.
.
جوانی که وقتی به محرمات الهی
میرسد؛ چشم میپوشد،
امامزمان(عج) به او افتخار میکند!
کاریکنامامزمان(عج)بالبخند
بهتنگاهکنه:)
#آیتاللهحقشناش🌱
السَّلامُعَلَیکیاخَلیفَةَاللهِفےارضِھ^^!
‹ ↵#سلامباباجان🌤 ›
•
.
jihadmoghnie⁵⁹
໑♥️⛓
•
.
کل الحب للذین من فرط احسانهم لنا
شعرنا ان الله یحبنا.
تمام عشق، تقدیم به کسانی که از شدت خوب بودنشان احساس کردیم خدا دوستمان دارد.
💌¦↫#روزتون_شہدایۍ🕊✨
📿¦↫#شہیدجھادعمادمغنیھ💛!
⌈.🌱.@jahadesolimanie⌋
(🪴)
میگفت:
بچهاشکهبدنیااومد،قنداقهینوزاد
روبرداشتبرد،مسجدجمکران!
روبهاقاکردوگفت:آقامن
عرضهیتربیتخودمونداشتم‼️
چهبرسهبهاینکهاین
بچهروتربیتکنم‼️
خودتونتربیتشومتکفلبشید🫀 سپردمشبهخودتون...(:
🧕⃟♥️|#فاطمیات🌿
ـ ـ ـ ـ ــــــــــــــ ـ ـ ـ ـ
「➜•ᴊᴀʜᴀᴅᴇsᴏʟɪᴍᴀɴɪᴇ」
⋄🍀⋄
مـعـبـودم! مـرا بـه جـایـگـاه اهـل طـاعـتتبـرسـان ...
.
#مناجاتشعبانیه✨
−-−-−-−-−-−-−-−-−-−-−-−-−-−-−-−-−-−
➺🄹🄸🄷🄰🄳ⅠⅠ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
(🌦💕)
میشهامامزمانرودید
یانه؟ 🥺🫀...!
•حاجمهدیرسولی
🌸⃟☂|#صـاحبنـا✨
『اللّٰھُمَعجلْلِّوَلیڪَالفࢪَج』
'🌿'
بعضیگفتندکه
جمهوریاسلامیبه
بنبسترسیده!
خباگربه
بنبسترسیدیم
دشمنچرا،اینقدرخرج میکند
کهمارابهزمینبزند؟!!
•امامخامنهای
📃⃟🔗|#رهبرانھ🎙"
ـ ـ ـ ـ ــــــــــــــ ـ ـ ـ ـ
「➜•ᴊᴀʜᴀᴅᴇsᴏʟɪᴍᴀɴɪᴇ」
"🥀"
بیمارستانبزرگبودومخصوص مجروحانجنگ!
بستریامکهکردند،فهمیدمهماتاقیام درتختکنارییکبسیجیاست
چهرهسادهوباصفاییداشت
قیافهاشمیخوردکهجزونیروهای تدارکاتباشد،بعدازسلامواحوالپرسی، گفتم:پدرجانتوجبههچهکارههستید؟
لبخندیزدوگفت:تدارکاتی!
گفتم:خودمهم،
همینحدسرومیزدم
جوانیتویاتاقمابودکهدائمدوروبر
تختاومیچرخید،اولفکرکردمشاید همراهشباشد،ولیوقتیدیدم
سلاحکمریدارد،شککردم
کمکممتوجهشدممجروحاندیگریکه درآناتاقهستند،احترامخاصیبهاو
میگذارند،طولینکشیدکهچندتااز فرماندهانردهبالایسپاهآمدند عیادتش،مثلآدمهایبرقگرفته،
درجاخشکمزدهبود
انتظارداشتمآنبسیجیسادهوباصفا هرکسیباشدغیراز
حاجعبدالحسینبرونسی
همینکهازبیمارستانمرخصشدم، رفتمتویتیپیکهاوفرماندهاشبودو
تازمانیکهشهیدشدازشجدانشدم.
#شهیدانه♥️"
#سالروز_شہادت🕊"
#شهیدعبدالحسینبرونسی🌦"
「➜• jαнαdeѕolιмαɴιe 」
(📚🪴)
اقا هادی به همسرش نگاهی کرد و یاد نذری افتاد که اون شب در مسجد بعد شنیدن صحبت های حاج اقا کرده بود.
فرزندی که دوست داشت اون رو خادم امام زمان (عج) کنه ، و حالا اسمی که قراره انتخاب بشه مزین به نام حضرت ، ترکیبی از نام اصلی حضرت و مشهورترین لقب ایشون. #محمد_مهدی
تو راه برگشت به منزل ، رفتن پارک محل ، روی صندلی نشستن و به بچه های در حال بازی خیره شده بودند ، توی دل خودشون آرزو می کردن که روزی هم بیاد و بچه خودشون رو بیارن پارک تا جلوی چشم اونها بازی کنه و لذت ببرن
سالهاست این آرزو رو داشتن، اما هیچوقت ناامید نمی شدن، اصلا ناامیدی در زندگی اونها معنایی نداشت ،
همون صندلی ای که روی اون نشسته بودن، برای اونها یاداور خاطره ای شیرین بود
همین چند سال قبل بود که می خواستند خونه بخرن، اما هرجایی رو می دیدن یا گرون بود یا باب میل اونها نبود، خسته و کوفته از گشتن دنبال خونه ، روی همین صندلی های پارک نشسته بودند ، هر کدوم داشتن به توسلات و ختم هایی که برای خونه گرفتن انجام داده بودن و به جایی نرسیده بود، فکر می کردن ،
حاج هادی یاد این افتاد که امروز صبح چقدر با چشمان گریان تو نماز ابوبغل ، از امام زمان (عج) خواسته بود تا کمک کنه برای پیدا کردن خونه ، اما نشد.
نرگس خانم هم داشت به ختم قرآنی که به نیت هدیه به حضرت زهرا (س) خونده بود فکر می کرد،
هر دو با چشم خودشون می دیدن که اعمالشون به نتیجه نرسید، اما هیچوقت ناامید نمی شدن
تو این فکرها بودن که یه اقای میان سال و مودب و با وقار که مهربانی خاصی در چشم هاش بود ، از کنار اونها رد شد ، مست بوی عطر لباسش شدن، سرشون رو به طرف اون مرد برگردوندن، اون مرد هم برگشت و نگاهی به اونها کرد، رفت پیششون
با عطوفت و گرمی خاصی سلام کرد، گفت چرا ناراحتین؟ حیف شما دو نفر نیست که به این جوانی ، اینقدر ناراحت و غمگین؟
حاج هادی گفت سلام حاج اقا، از بس دنبال خونه گشتیم تا بخریم و جایی پیدا نکردیم ،خسته شدیم
اون بنده خدا که اسمش آقای رحمتی بود رو به هادی کرد و گفت
چرا اصرار داری حتما خونه بخری؟ با این پولی که شما دارین میشه خونه خوب اجاره یا رهن کرد.
نرگس خانم گفت اولا واقعا نمیشه تو این زمونه به هر صاحب خونه ای اعتماد کرد ، ثانیا هرسال موقع تمدید اجاره ، تن و بدن آدم می لرزه که نکنه صاحب خونه منو جواب کنه و باید بلند بشم و دوباره استرس اسباب کشی و ...
خلاصه آدم خونه بخره بهتره، درسته پول ما برای خرید خونه خیلی زیاد نیست، اما میشه یه چهاردیواری نقلی خرید و توش زندگی کرد
حرف که به اینجا رسید، آقای رحمتی نگاهی به آقا هادی کرد و توی چشمهاش خیره شد و گفت اگه صاحب خونه خوبی داشته باشین ، تا اون حد خوب که به شما بگه تا هر وقت دلتون خواست اینجا بشینین و هر چقدر دلتون خواست پول پیش و اجاره یا رهن بدین، چی؟
اونوقت هم حاضر به اجاره نشینی نیستین؟
هادی و همسرش با هم گفتن حاج اقا چی از این بهتر؟ ولی بعید هست تو این دور و زمونه چنین آدمی پیدا بشه ،
یه دفعه آقای رحمتی کلید منزلش رو از جیبش در میاره ، میده به اقا هادی و میگه بلند بشین برین خونه من به فلان آدرس، خانمم عصرانه درست کرده و من هم اومدم برای خرید نان گرم ، برین خونه و به حاج خانم بگین ما مهمان خدا هستیم و آقای رحمتی ما رو فرستاده، خودش میدونه قضیه چیه
برین تا من هم نان بگیرم و بیام.
نرگس خانم نگاهی به همسرش کرد و ...
( ادامه دارد ...)
✍️ احسان عبادی
#رمان_محمد_مهدی 6
『 @jahadesolimanie 』