آن شب کلاس درس و حوزهاش که تمام شد، بعد از گپ و گفت با همکلاسیها راهی مسجد محل شد، تا طبق قرار قبلی برای مقابله با آشوبگران راهی شوند، به مسجد که رسید یکی از بچههای مسجد آرمان را دید او را گوشه مسجد نشاند و شروع کرد به مباحثه، یواش یواش دوستان دیگه هم کنار هم جمع شدند و چند ساعتی را مشغول مباحثه بودند که اعلام شد در محله اکباتان اغتشاش گران و معترضان درحال شعار و آشوب در مکان هستند.
#ادامه_دارد
#شهید_آرمانعلیوردی
「ⓙⓐⓗⓐⓓ」
شهید با دوستانش به محل رفتند، در طرفی تعدادی آشوبگر به چهره و ریش آرمان شک کردند، جلوی او را گرفته، بسیجی؟! آرمان جواب نداد، یکی کیف آرمان را میکشد و با خود میبرد، کیف را که باز میکند کتاب حوزه و عمامه را میبیند، داد میزند آخونده، آخونده؛ دور آرمان حلقه میزنند، یکی با سرعت از دور نزدیک میشود و لگد میزند و چند نفر مشغول کتک زدن میشوند.
آرمان را با خود میبرند جلوتر، پیراهنش را در میآورند و با لگد به شکم و سر و صورتش میزنند و فحش میدهند، یکی میگوید به مقدسات و نظام و رهبری فحش بده تا رهایت کنیم، آرمان مقاومت میکند و چیزی نمیگوید.
مقاومت آرمان در برابر تاکید آشوبگران مبنی بر اهانت به مقدسات باعث میشود خشونت آنها بیشتر شود و هر بار که آرمان سکوت میکند ضربات محکم تری میزنند، آرمان بیهوش میشود و رهایش میکنند و میروند. او در اثر ضربات شدید آشوبگران به کما رفت و بعد از چند ساعت به شهادت رسید.
آرمان پیش از این دوست داشت به سوریه برود و در راه حرم حضرت زینب(س) به شهادت برسد. آدمی نبود که به دیگران ظلم کند، همیشه مدافع حق بود، رشته مهندسی میخواند ولی به خاطر علاقهای که به حوزه داشت از دانشگاه انصراف و طلبه شد! آرمان مربی کانون تربیتی حوزه علمیه آیتالله مجتهدی(ره) بود و بعد از طلبه شدن به کارهای تربیتی آموزشی ادامه داد.
#شهید_آرمانعلیوردی
「ⓙⓐⓗⓐⓓ」