eitaa logo
شهید جهاد مغنیه 🇵🇸
7.5هزار دنبال‌کننده
14.9هزار عکس
4.9هزار ویدیو
327 فایل
'بِسم‌ِربِّ‌المَـہـدے‧عج‧🌸' مافرزندان‌مکتبی‌هستیم‌که‌ازدشمن‌امان‌نامه‌ نمےگیریم✌️🏿 #شہید‌جھادمغنیھ🎙✨ ولادٺ🌤:2مه1991طیردبا،لبنان" عࢪوج🕊:18ژانویه‌2015‌قنیطره،سوریه" نام‌جھادے📿:جوادعطوے" پشتِ‌‌سنگر↶ 『 @jihaad313 』 . . #این‌خانه‌منتظرپسر‌زهرااست♥️:)
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ ✅حکایتی زیبا و خواندنی شکر نعمت ✍روزی مهندس ساختمانی، از طبقه ششم می خواهد که با یکی از کارگرانش حرف بزند. خیلی او را صدا می زند. اما به خاطر شلوغی و سر و صدا، کارگر متوجه نمی شود. به ناچار مهندس، یک اسکناس ۱۰دلاری به پایین می اندازد تا بلکه کارگر بالا را نگاه کند! کارگر ۱۰دلار را برمیدارد و توی جیبش می گذارد و بدون اینکه بالا را نگاه کند مشغول کارش می شود! بار دوم مهندس ۵۰دلار می فرستد پایین و دوباره کارگر بدون اینکه بالا را نگاه کند پول را در جیبش می گذارد!! بار سوم مهندس سنگ کوچکی را می اندازد پایین و سنگ به سر کارگر برخورد می کند. در این لحظه کارگر سرش را بلند میکند و بالا را نگاه میکند و مهندس کارش را به او میگوید!! این داستان همان داستان زندگی انسان است. خدای مهربان همیشه نعمتها را برای ما می فرستد اما ما سپاسگزار نیستیم و لحظه ای با خود فکر نمیکنیم این نعمتها از کجا رسید!! اما وقتی که سنگ کوچکی بر سرمان می افتد که در واقع همان مشکلات کوچک زندگی اند. به خداوند روی می آوریم!! 💥بنابراین هر زمان از پروردگارمان نعمتی به ما رسید لازم است که سپاسگزار باشیم قبل از اینکه سنگی بر سرمان بیفتد!! ‌. 🌸 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• ╔═════════════╗ @jahadesolimanie ╚═════════════╝
⁨‍ 💐🍃🌿🌸🍃🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 شرح ماجــراے غمــبارشهادتــــ ✍عصر بود که حجم آتش کم شد، با دوربین به نقطه ای رفتم که دید بهتری روی کانال داشته باشم. آنچه می دیدم باور نکردنی بود. از محل کانال فقط دود بلند می شد ومرتب صدای انفجار می آمد. اما من هنوز امید داشتم.با خودم گفتم:ابراهیم شرایط بسیار بدتری از این را هم سپری کرده، نزدیک غروب شد. من دوباره با دوربین به کانال نگاهی انداختم احساس کردم از دورچیزی پیداست و در حال حرکت است با دقت بیشتری نگاه کردم کاملاً مشخص بود،سه نفر در حال دویدن به سمت ما بودند ودرمسیر مرتب زمین می خوردند و بلند می شدند وزخمی وخسته به سمت ما می آمدند معلوم بود از کانال می آیند فریاد زدم و بچه ها را صدا کردم به بقیه هم گفتم تیراندازی نکنید.بالاخره آن سه نفر به خاکریز ما رسیدند پرسیدم:از کجا می آیید. حال حرف زدن نداشتند یکی از آنها آب خواست سریع قمقمه رو به او دادم دیگر دیگری هم از شدت ضعف وگرسنگی بدنش می لرزید وسومی بدنش غرق به خون بود. وقتی سرحال آمدند گفتند:از بچه های کمیل هستند با اضطراب پرسیدم: بقیه بچه ها چی شدن؟در حالی که یکی از آنها سرش را به سختی بالا می آورد گفت:فکر نمی کنم کسی غیراز ما زنده باشد هول شده بودم دوباره وبا تعجب پرسیدم:این پنج روز چه جوری مقاومت کردید؟باهمان بی رمقی اش جواب داد زیر جنازه ها مخفی شده بودیم اما یکی بود که این پنج روز کانال رو سر پا نگه داشته بود عجب آدمی بود! یک طرف آر پی جی می زد و یک طرف تیربار شلیک می کرد یکی از اون سه نفرپرید توی حرفش وگفت همه شهدا رو ته کانال هم می چید آذوقه وآب رو پخش می کرد،به مجروح ها می رسید اصلاً این پسر خستگی نداشت گفتم :مگر فرمانده ها ومعاون های دوتاگردان شهید نشدن پس از کی داری حرف می زنید؟ گفت:یه جوونی بود که نمی شناختیمش موهایش این جوری بود ، لباسش اون جوری و چفیه داشت روح از بدنم جدا می شد سرم داغ شده بود آب دهانم را قورت دادم اینها همه مشخصه های ابراهیم بود با نگرانی نشستم ودستانش را گرفتم وگفتم:آقا ابراهیم الان کجاست؟ گفت: تا آخرین لحظه که عراق آتش می ریخت زنده بود وبه ما گفت :تا می تونید سریع بلند بشیدو تا کانال رو زیر ورو نکردند فرار کنید. یکی ازاون سه نفر هم گفت:من دیدم که زدنش.با همون انفجار اول افتاد روی زمین این گفته ها آخرین اخباری بود که از کانال کمیل داشتیم و ابراهیم تا به حال حتی جنازه ای هم ازش پیدا نشده ، همیشه دوست داشت گمنام شهید شود چند سال بعداز عملیات تفحص شهدا، محمودوند از بچه های تفحص که خود نیز به درجه رفیع شهادت رسید نقل می کند: یک روز در حین جستجو، در کانال کمیل شهیدی پیدا شد که دروسایل همراه او دفترچه یادداشتی قرار داشت که بعد از گذشت سالها هنوز قابل خواندن بود، درآخرین صفحه این دفترچه نوشته شده بود: امروز روز پنجم است که در محاصره هستیم، آب و غذا را جیره بندی کردیم، شهدا انتهای کانال کنارهم قرار قرار دارند، دیگر شهدا تشنه نیستن فدای لب تشنه ات پسر فاطمه(س) . 🌸 🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
👈زیارت عاشورای مورد تأیید امام‌زمان(ع) 🌸🍃مرحوم‌ آیت‌الله حق‌شناس: نگویید من زیارت عاشورا خواندم و حاجتم را نگرفتم، با آن تعلقات نمی‌شود. اگر این تعلقات را قطع کنید، خواهید دید که زیارت عاشورا خواندن چه مزه ای دارد ! نباید کسی از زیارت عاشورا خواندن شما مطلع باشد و اگر دیگران بفهمند و التماس دعا بگویند و قدری حال شما تغییر بکند، اثر زیارت عاشورا از بین می‌رود. 🌻بنده در قم شروع کردم به خواندن زیارت عاشورا و چون رفقا قبل از ظهر و بعد از ظهر برای دیدن بنده می‌آمدند، غذا را به تأخیر انداخته و در وقت ظهر مشغول خواندن زیارت عاشورا شدم. در وقت ظهر احتمال نمی‌دادم که کسی بیاید، ولی یک‌مرتبه دیدم که میرزا ابوالقاسم دلال پشت در مشغول به در زدن شد. بنده پانزده روز بود که مشغول خواندن زیارت عاشورا بودم. در را باز نکردم، ولی ایشان هم دست بردار نبود. از پشت درگفت: خوابی یا بیدار؟ بنده که دیدم ایشان رها نمی‌کند، در را باز کردم، ولی یادم رفت که کتاب دعا را ببندم. همین که چشم ایشان به کتاب دعا افتاد، گفت: به‌به! زیارت عاشورا هم که می‌خوانی. همین به‌به گفتن ایشان پانزده روز زیارت عاشورا خواندن بنده را خراب کرد! دوباره شروع به خواندن زیارت عاشورا کردم و در حرم حضرت معصومه(س) عبا را بر سرم کشیده و در گوشه‌ای مشغول شدم. یک مرتبه یک زنی آمد و گفت: آقا!‌خوابی یا بیدار؟ بنده یک مسئله‌ی شرعی دارم. گفتم: خانم! اینهمه‌ آقایان در اینجا هستند و شما سؤالت را از من می‌پرسی؟! 🌷خلاصه فهمیدم که این زیارت عاشورا هم به درد نمی خورد. رفتم سر قبر شیخ صدوق و داخل یک پستو دوباره مشغول خواندن زیارت عاشورا شدم. به خادم آنجا هم گفتم: من هر روز می‌آیم و در اینجا مطالعه می‌کنم (خواندن زیارت عاشورا هم مطالعه است) و اگر کسی سراغ مرا گرفت، مرا نشانش نده. ایشان گفت: حال اگر بگوییم، چه اشکالی دارد؟! خلاصه با توجه به اینکه زیارت عاشورا به طرق مختلفی به ما رسیده است، بنده شک کردم که زیارت عاشورا خواندن با این آداب و شرایطی که من می‌خوانم، آیا مورد نظر امام‌زمان(ع) است یا نه؟ و دیگر ادامه ندادم. یک روز بنده در صحن جدید حرم مشغول درس دادن بودم که به من پیغام دادند: فلان آقا با شما کار دارد. 🌟بنده وقتی از دور به ایشان نگاه کردم، گفتم: من ایشان را نمی‌شناسم. گفتند: ایشان می‌گوید که من شما را می‌شناسم و اسم شما عبدالکریم حق‌شناس است و من با شما کاری دارم. وقتی پیش ایشان رفتم، به بنده گفت که من از علمای همدان هستم، آیا شما زیارت عاشورا می‌خوانید؟! 🍃بنده عرض کردم: شما حق ندارید که از عبادت شخصی من سؤال بفرمایید! گفت: من دیشب در خواب دیدم که امام زمان‌(ع) وآقا سید محمد تقی خوانساری در حال عبور از گذر خان هستند و من و شما هم پشت سر ایشان در حال حرکت‌ایم. حضرت رو به آقای خوانساری کرده و فرمودند: این حق‌شناس زیارت عاشورا می‌خواند و شک می‌کند! بنده فهمیدم که این زیارت عاشورایی که بنده با شرایط و آداب خاص می‌خوانم، مورد نظر و تأیید امام‌زمان(ع) می‌باشد. بنده مجدداً‌ رفتم و در مقبره شیخ صدوق دوباره مشغول به خواندن زیارت عاشورا شده و حاجتم را هم گرفتم. 📚درس اخلاق شماره 172 دقیقه دوازدهم . 🌸 🔰کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie
✨﷽✨ 💠جواب امام زمان را چه بدهم؟💠 ✍شیخ زین العابدین مازندرانى از شاگردان صاحب جواهر و شیخ انصارى ساکن کربلا بوده است در مورد سخاوت و انفاق او نوشته اند: تا مى توانست قرض مى کرد و به محتاجان مى داد، و هر چند وقت که بعضى از هند به کربلا مى آمدند قرضهاى او را مى دادند. روزى بینوائى به در خانه او رفت و از او چیزى خواست. شیخ چون پولى در بساط نداشت، بادیه مسى منزل را برداشت و به او داد و گفت: این را ببر و بفروش! دو سه روز بعد که اهل منزل متوجه شدند که بادیه نیست فریاد کردند که: بادیه را دزد برده است. صداى آنان در کتابخانه به گوش شیخ رسید؛ فریاد برآورد که: دزد را متهم نکنید، بادیه را من برده ام. در یکى از سفرها که شیخ به سامرا مى رود، در آنجا سخت بیمار مى شود. میرزاى شیرازى از او عیادت مى کند و او را دلدارى مى دهد. شیخ مى گوید: من هیچگونه نگرانى از موت ندارم ولیکن نگرانى من از این است که بنا به عقیده ما امامیه وقتى که مى میریم روح ما را به امام عصر علیه السلام عرضه مى کنند. اگر امام سئوال بفرمایند: زین العابدین ما به تو بیش از این اعتبار و آبرو داده بودیم که بتوانى قرض کنى و به فقرا بدهى، چرا نکردى؟ من چه جوابى به آن حضرت مى توانم بدهم؟! 💥گویند میرزاى شیرازى پس از شنیدن این حرف متاثر مى شود به منزل مى رود هر چه وجوهات شرعى در آنجا داشته میان مستحقین تقسیم مى‌کند. 📚یکصد موضوع ۵۰۰ داستان؛ سید علی اکبر صداقت . 🌸 🔰 کانال شهید دهه هفتادی🔰 •••✾شهید جهاد مغنیه✾••• @jahadesolimanie