eitaa logo
شهید جهاد مغنیه 🇵🇸
7.3هزار دنبال‌کننده
15.8هزار عکس
5.8هزار ویدیو
327 فایل
'بِسم‌ِربِّ‌المنتقـم‧عج‧' مافرزندان‌مکتبی‌هستیم‌که‌ازدشمن‌امان‌نامه‌ نمےگیریم✌️🏿 #شہید‌جھادمغنیھ🎙✨ ولادٺ🌤:2مه1991طیردبا،لبنان" عࢪوج🕊:18ژانویه‌2015‌قنیطره،سوریه" نام‌جھادے📿:جوادعطوے" پشتِ‌‌سنگر↶ 『 @jihaad313 』 . . #این‌خانه‌عزادار‌ِحسین‌است🖤 .
مشاهده در ایتا
دانلود
به‌نام‌خدای‌ح‌ُس‌ِیْ‌ن وسلام‌خدا‌به‌منتقمِ‌خونِ حُ‌سِ‌یْ‌ن‌علیه‌السلام..
عمرمان رفت به تکرار نبودن‌هایت غیبتت ‌سخت ‌شد، از دست‌ِ مسلمانی‌ من .. السَّلامُ‌عَلَیک‌یاخَلیفَةَ‌اللهِ‌فےارضِھ! ‹ ↵🌤 ›
𖧧 . . بـہ چشـم ظاهـر اگـر رُخصت تمـاشـا نیست،نبستـہ است کسےشـاهـراه‌دل‌هـارا :)🧡🖐🏻 ـــــ ــ روزتون شہدایی . .𓏲࣪ (: ִֶָ (: ִֶָ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@ostad_shojaeامانت های زندگی من 04.mp3
زمان: حجم: 10.03M
۴ 💙 راز، مسائل خصوصی، سرّ زندگی دیگران، اَمانتِ خداست در دستان شما ! در هیچ صورتی حقّ خیانت در این امانت، و افشای آن را ندارید؛ حتّی اگر دشمنتان بوده و به شما خیانت کرده باشد. 「➜•ᴊᴀʜᴀᴅᴇsᴏʟɪᴍᴀɴɪᴇ」
بیش از ۵۰ هزار انسان کشته شدند بیش از ۲ میلیون انسان آواره شدند اما سلبریتیه ایرانی فقط کارشناس زندان های اسد است؟ خیر دستور این است...
5.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ورود گروهک های تحت اشراف تحریر الشام به حرم حضرت زینب(س) 🆔️ @jahadesolimanie
🎊🎉 🎊🎉 ✈️فرزند ششم ✈️ بعد از دو روز تحمل درد و ناراحتی، خانم مهری آمپولی به من زد و به خانه برگشتم و با همان حال مشغول کارهای خانه شدم نزدیک اذان‌مغرب حالم به قدری بد شد که حتی نتوانستم خودم را به خانه مادرم برسانم. جعفر رفت و جیران را آورد. در غروب یک شب گرم خرداد ماه، برای ششمین بار مادر شدم. که خدا یک دختر قشنگ قسمت و نصیبم کرد جیران به نوبت او را در بغل بچه ها گذاشت و به هر کدامشان یک شکلات داد. پسر بزرگم مهران بیشتر از بقیه بچه ها ذوق خواهر کوچکش را داشت. هر کدام از بچه ها که به دنیا می آمدند، جعفر یا مادرم به نوبت برایشان اسم انتخاب می کردند. من هم این وسط مثل یک آدم هیچ کاره سکوت می کردم. جعفر بابای بچه بود حق پدری داشت. از طرفی مادرم هم یک عمر آرزوی مادر شدن داشت و همه دلخوشی زندگیش من و بچه هایم بودیم نمی‌توانستم دل مادرم را بشکنم او که خواهر و برادری نداشت. من را زود شوهر داد تا بتواند به جای بچه‌های نداشته اش، نوه هایش را بغل کند. جعفر هم به جز مادر و تنها خواهرش کسی را نداشت تقریباً هر دوی ما بی کس و کار بودیم و فامیل درست حسابی نداشتیم. جعفر اسم پسر اولم را مهران گذاشت او به اسم های اصیل ایرانی علاقه داشت. مادرم که طبعش را می‌دانست اسم پسر دومم را مهرداد گذاشت تا دامادش هم از این انتخاب راضی باشد و شانس اسم گذاری بچه ها را از او نگیرد. جعفر اسم دختر اول مرا مهری و مادرم اسم بعدی را مینا گذاشت. جعفر اسم پنجمین فرزندمان را شهلا و مادرم هم آخرین دخترم را میترا گذاشت. من نه خوب می گفتم و نه بد دخالتی نمی کردم. همیشه سعی می کردم کاری کنم که بین شوهرم و مادرم اختلاف و ناراحتی پیش نیاید. تنها راه برای سازش آنها گذشتن از حق خودم بود و بس. این روش همیشه ادامه داشت کم کم به نادیده گرفتن خودم در همه زندگی عادت کردم. مادرم اسم‌ میترا را برای دخترم انتخاب کرد اما بعدها که میترا بزرگ شد به اسمش اعتراض داشت بارها به مادرم می گفت :مادر بزرگ، اینم اسم بود برای من انتخاب کردی؟ اگه تو اون دنیا از شما بپرسن چرا اسم من رو میترا گذاشتی چه جوابی میدی؟ من دوست دارم اسمم زینب باشه می خوام مثل حضرت زینب باشم. زینب که به دنیا آمد سایه بابام هنوز روی سرم بود در همه سال‌هایی که در آبادان زندگی کردم او مثل پدر و حتی بهتر از پدر واقعی، به من و بچه هایم رسیدگی می کرد. او مرد مهربان و خداترسی بود و از ته دل دوستش داشتم. بعد از ازدواجم هر وقت به خانه مادرم می رفتم بابام به مادرم میگفت: کبری تو خونه شوهرش مجبور هرچی هست بخوره اما اینجا که میاد تو براش کباب درست کن تا قوّت بگیره. شاید کبری خجالت بکشه از شوهرش چیزی بخواد. اینجا که میاد هر چی خواست براش تهیه کن. ‌دور خانه های شرکتی شمشاد های سبز و بلندی بود. بابام هر وقت که به خانه ما می آمد در می زد و پشت شمشادها قایم می‌شد. در را که باز میکردیم می‌خندید و از پشت شمشاد ها خودش را نشان می‌داد همیشه پول خُرد در جیب هایش داشت و به دخترها سکه می‌داد. بابام که امید زندگی و تکیه گاه من بود، یک سال بعد از تولد زینب از دنیا رفت. مادرم به قولی که سالها قبل در نجف به بابام داده بود عمل کرد خانه اش را فروخت و با مقداری از پول فروش خانه جنازه بابای عزیزم را به نجف برد و در زمین وادی السلام دفن کرد. در سال ۴۷ یک نفر که کارش بردن اموات به عراق و خاکسپاری آنها در آنجا بود سه هزار تومان برای این کار از مادرم گرفت در بین آبادانی ها خیلی از مردها وصیت می‌کردند که بعد از مرگ در قبرستان وادی السلام قم یا نجف دفن شوند مادرم بعد از دفن بابام در نجف سه روز به نیابت از او به زیارت دوره ائمه رفت. تحمل غم مرگ بابام برای من سنگین بود پیش دکتر رفتم. ناراحتی اعصاب گرفته بودم و به تشخیص دکتر شروع کردم به خوردن قرص اعصاب. حال بدی داشتم. افسرده شده بودم. زینب یک ساله بود که یک روز سراغ قرص های من رفت و آن ها را خورد 「➜•ᴊᴀʜᴀᴅᴇsᴏʟɪᴍᴀɴɪᴇ」
بسم‌الله‌الرحمان‌الرحیم
السَّلامُ عَلَیکَ اَیُّهَا العَلَمُ المَنصوبُ وَ الغَوثُ وَ الرَّحمَةُ الواسِعَةُ♥️((: السَّلامُ‌عَلَیک‌یاخَلیفَةَ‌اللهِ‌فےارضِھ! ‹ ↵ 🌤 ›
8.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⊰🕊✨⊱ . .‌ ولی من هنوزم منتظرم اعلام‌الحربی تاریخ سخنرانی سید رو به وقت بیروت اعلام کنه💔✨! 🌸🌱 🌤! 📲'' 🖤. •• ـــــــــــــ❁ـــــــــــــ •• .🌧. ᴊᴏɪɴ↴ ⊰ᴊᴀʜᴀᴅᴇsᴏʟɪᴍᴀɴɪᴇ⊱
والا این طوری که جولانی تغییره قیافه داده وُ بچه مثبت شده ما قبله گزینشه سپاهم انقدر مثبت نبودیم..:)