eitaa logo
جهاد تبیین
1.2هزار دنبال‌کننده
9.9هزار عکس
8.9هزار ویدیو
70 فایل
جهادتبیین یک فریضه است.(مقام معظم رهبری) کپی از مطالب به هر نحو جایز است✅ https://eitaa.com/joinchat/1675493545C8724dd2157 ارتباط با ادمین : https://eitaayar.ir/anonymous/VV9E.WC8IN
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 تو خطبه گفته خلفا همه با رای و نظر مردم روی کار اومدن! والله اولی که با کودتای سقیفه سرکار اومد دومی رو هم که اولی تعیین کرد سومی رو هم که شورای شش نفره تنها کسی که مردم ریختن در خونه اش که خلیفه بشه (ع) بود @jahadetabein1401 💚💚
🟡 : 💠روزی شخصی خدمت حضرت علی(عليه‌السلام) میرودومیگویدیاامیربنده بعلت مشغله زیاد نمیتوانم همه دعاهارابخوانم،چه کنم؟ ✨ حضرت (عليه‌السلام)فرمودند:↯ خلاصه تمام ادعیه رابه تومیگویم.هرصبح که بخوانی گویی تمام دعاهاراخواندی: 1️⃣ : خدایاشکرت برای هرنعمتی که به من دادی 2️⃣ : وازخداوندمیخواهم هرخیروخوبی را 3️⃣ : خدایامراببخش برای تمام گناهانم 4️⃣ : خدایابه توپناه میبرم ازهمه بدیها @jahadetabein1401
علی عابدینی ، مدافع حرم شهرستان فریدون کنار 🍃⚘🍃 به روایت ازمادر من مادر شهید علی عابدینی هستم که سال 48 در مازندران متولد شدم. 16 سالم بود خدا را به من داد. •وقتی شد بچه با و بود. درسش را بدون اذیت کردن ما تمام کرد و بعد از دیپلم سال 85 وارد پاسداران شد. در خانواده پاسدار زیاد داشتیم از جمله برادرهای من و به خوبی با این فضا آشنا بود خودم هم دوست داشتم پسرم شود. او حین کار تحصیلات عالیه را هم شروع کرد و وارد دانشگاه شد. 🍃⚘🍃 •بچه سخت پسندی بود سال 88 پیشنهاد دادیم زن بگیرد، گفتیم الان درآمد برای اداره یک زندگی داری و به سنی هم رسیدی که نیاز به هم صحبت داری. خودم زمینه ازدواج را برای پسرم فراهم کنم. خواهر شوهرم همسر را معرفی کرد و یک روز با و خواهر شوهرم رفتیم منزل پدری عروسم. قبلش چند بار دیگر خواستگاری رفته بودیم اما در کل بچه سخت پسندی بود مثلا یک لباس را که می خواست بخرد از صبح که می رفت بازار تا غروب طول می کشید یکی را انتخاب کند اما وقتی همسرش را دید همان وقت پسندید و خوشش آمد. 🇮🇷 @Jahadetabein1401 🇮🇷
اگر بچه های ما نمی رفتند پس چه کسی باید می رفت؟ آخرین بار چهارشنبه روز قبل از با او صحبت کردیم. این بار که داشت می رفت حس کردم حالش جور دیگری است. می گفت دارم می روم بچه ها را آموزش دهم چون دستش بالا نمی رفت و در کمرش هم ترکش بود. وقتی این حرف را زد خیالم راحت بود که جلو نمی رود اما با این حال نگران هم بودم چون می کرد، بی خودی خوشحال بود و انگار داشت می کرد. 🍃⚘🍃 •اینگونه خبر را شنیدم روز جمعه یعنی فردای همسایه ‌مان عروسی پسرش بود. به عروسم گفتم بیا بریم منزلشان برای کمک و چیدن اتاق عقد. گفت: نه مامان حال ندارم. بعد از ظهر که برگشتم دیدم داره گریه می کنه. پرسیدم چی شده؟ گفت: عکس را همه جا پخش کردند که به رسیده. اینگونه بود که متوجه خبر شدیم. 🍃⚘🍃 •مدافعان حرم 100 میلیون پول می‌گیرند! خیلی ها می‌گویند مدافعان حرم 100 میلیون پول می‌گیرند می‌روند ، هر کسی این حرف را می‌زند بیاید ما 500 میلیون بهشان می دهیم فقط یک ساعت بروند کنار در باشند، می خواهم ببینم حاضرند حتی ساعت را برای به خطر بیاندازند؟ 🍃⚘🍃 🇮🇷 @Jahadetabein1401 🇮🇷
به روایت از همسر: •وقتی رفت تازه فهمیدم کارش چیست وقتی آقا آمد خواستگاری و قرار شد با هم صحبت کنیم بیشتر حرفش کاری بود. گفت: من هستم و ممکنه مدت زیادی در مأموریت باشم. آن موقع جنگی نبود اما مخالفتی نکردم. پس از ازدواج مأموریت زیاد رفته بود اما وقتی رفت تازه فهمیدم کارش چیست. خیلی تو دار بود و حرفی نمی زد من هم چیزی نمی پرسیدم. 🍃⚘🍃 گفتم شوهر من نرود چه کسی برای برود از اوضاع با خبر بودم اما نمی دانستم که می خواهد برود. عادت نداشت وقتی می خواهد جایی برود به من زود بگوید معمولا می گذاشت نزدیک رفتن خبر می داد. خیلی ناراحت بودم از رفتنش اما با خودم می گفتم شوهر من نرود چه کسی برای برود و وقتی اینها را به خودش هم گفتم خیلی خوشحال شد. 🍃⚘🍃 🇮🇷 @Jahadetabein1401 🇮🇷
که رفت زخمی شد، تا زمانی که برگشت تهران نمی دانستم. وقتی آمد خبر دادند رفتیم بیمارستان. حالش خوب بود. واقعا خیلی بود و تازه بعد از دارم او را می شناسم. دفعه دوم که می خواست برود مخالفت کردم اما بعد دلم را گذاشتم پیش زینب(س)⚘و گفتم برو. گفت: خیلی خوشحالم از اینکه تو به من روحیه می دهی و می گویی برو. همسر بعضی ها خبر نداشتند اما من می دانستم. قرار نبود همه را ببرند اما چون نیرو لازم شد کل گردان را بردند.  🍃⚘🍃 •خدافظی نکردم! موقع رفتن ساکش را خودم بستم اما خیلی گرم خداحافظی نکردم چون قرار بود روز هجدهم ماه بره اما سه روز زودتر اعزامشان کردند. کمی سر سنگین و از سر دلتنگی خدافظی نکردم اما بعد تماس گرفتم و عذرخواهی کردم. 🍃⚘🍃 خودم خواستم همسرم برای با تکفیری ها برود به کوری چشم داعش و تروریست‌ها نه تنها از همسرم نیستیم بلکه خوشحالم که رفته و فرزندم را هم طوری تربیت می کنم که پدرش را دهد. من خودم خواستم برای با تکفیری ها عازم شود. 🍃⚘🍃 🇮🇷 @Jahadetabein1401 🇮🇷
که همسر نگذاشت شود. یک بنده خدایی که در بابلسر شد پیکرش دست داعشی ها ماند، قرار بود بعد از مدت ها پول بدهند و جنازه را مبادله کنند اما زمانی که خانمش این موضوع را شنید مخالفت کرد و گفت: چیزی را که در خدا دادم . آقا هم نگشته، من هم می گویم چیزی را که در خدا دادم بابتش و هر کسی می گوید حرم برای رفتند می گویند. 🍃⚘🍃 🇮🇷 @Jahadetabein1401 🇮🇷
به روایت : •می‌گویند فرمانده گروهانم بچه بود و اهل حرف زدن و توضیح دادن در مورد کارهایش نبود. وقتی پا پی‌اش می‌شدم و می پرسیدم در چه کار می کنی؟ می‌گفت: می‌گویند گروهانم. دوستش می گفت هر جا بود همه می خواستند بروند با او باشند از بس خوب بود. 🍃⚘🍃 سعی می‌کرد بیشتر هم خودش را با و نشان دهد تا روحیه شان باشد. وقتی آمد تهران ما متوجه شدیم مجروح شده. تک تیراندازها که گویا چچنی هستند اصلا در میدان جنگ درگیر نمی شوند و فقط رزمندگان را دنبال می‌کنند می زنند. علی می‌گفت: من رگبار بستم سمت دشمن و آنها زمین گیر شدند که ناگهان تک‌تیراندازش من را زد و حالتی بود که دوبار چرخیدم. 🍃⚘🍃 🇮🇷 @Jahadetabein1401 🇮🇷
•روایتی از یک آتش بس «خان طومان» جای مهمی بود که دشمن چند بار تلاش کرد آنجا را کند اما همین حرم بودند که ندادند. تا اینکه قضیه آتش بس پیش آمد. در این آتش بس تروریست ها توانستند قوای خود را ترمیم کنند و از سه طرف به این منطقه حمله کنند. آنها از لحاظ تسلیحات وفور نعمت دارند و می گویند برای هر یک نفر تسلیحات زدن یک تانک را استفاده می کنند. اما نیروهای ما با خالی ساعت در این کردند. 🍃⚘🍃 یکی از بچه ها می گفت من که عقب تر بودم و می توانستم کمی خود را زودتر جمع و جور کنم از مغرب تا فردا صبح اینقدر که رکعتی را بیاستم و حین حرکت را اقامه کردم. چند تا از بهترین دوستان جلوی چشمش به رسیدند. و چند تا از برای برگرداندن دوستانشان به رسیدند. 🍃⚘🍃 حرم و یگان صابرین 25 کربلا بود که بهار 95 در سن 27 سالگی برای مبارزه با تروریست ها و از حرم زینب(س)⚘عازم سرزمین شام شد و در طومان به همراه تعدادی از هنگام نبرد با دشمنان اسلام به رسید.  🍃⚘🍃 🇮🇷 @Jahadetabein1401 🇮🇷
به روایت از پدر : ، در یك استشهادی در مثلث طیبه، عدیسه و رب ثلاثین به رسید.😭 🍃🌷🍃 موقع ، یك نفر روی بود و از می‌كرد كه می‌خواهد خودش را در میان یك نظامیان منفجر كند.😭 🍃🌷🍃 انجام شده بود كه اسرائیل در یك خاصی از آنجا می‌شود و باید را می‌كرد.😭😭😭 🍃🌷🍃 ، با مزدوران اسرائیل از خودش می‌شود و بگیرد. در از هماهنگ شده بود كه سر می‌رسد. 🍃🌷🍃 با بهش می‌دهند كه را كند، اما . هر چه می‌زنند نمی‌دهد. كاروان صهیونیست‌ها كه از سه‌راهی رد می‌شود.😭 تازه را جواب می‌دهد. می‌پرسند بودی؟ می‌گوید داشتم می‌خواندم. برای چی؟ .😭😭 🍃🌷🍃 می‌گویند ما این همه تلاش كردیم تا به این برنامه‌ریزی رسیدیم. می‌گوید: كنید، این گشت و باید را . 🍃🌷🍃 🇮🇷@Jahadetabein1401🇮🇷
می‌گویند ما كردیم، مسیر این كاروان همین بوده و #نمی‌گردد. به آنها می‌دهد كه باز و را با می‌كنم. 🍃🌷🍃 كه از گریخته بود، می‌گوید: بعد از ، را دیدم. گفت: تو می‌كردی از من، تو من را . گفتم: چرا؟ 🍃🌷🍃 گفت: من وقتی این بودم، با یک زیبا روبه‌روی من نشسته بود. من این طرف نشسته بودم و آن . 🍃🌷🍃 به من گفت: حالا باید بیایی من. این كه می‌رود، و موقع را كاروان کرد. 🍃🌷🍃 وقتی بازمی‌گردد، كه نیروهای مزدور اسرائیل را پوشیده بود، جلو می‌رود و نظامی می‌دهد. یکی از به او می‌كند كه ما اینجا چه می‌كنند؟‌اینجا نه دژبانی داریم، نه پایگاه. و تا می‌آید بكند، را به و می‌كند.😭 🍃🌷🍃 🇮🇷@Jahadetabein1401🇮🇷