بسم الله الرحمن الرحیم
#کرامات امام جوادعلیه السلام
#باطراوت شدن درخت خشک...
ابو هاشم جعفری میگوید: وقتی که امام جواد علیه السلام از مامون جدا شد و با همسرش ام فضل از بغداد به سوی مدینه میرفت، با همراهان خود هنگام غروب در راه کوفه به دارالمسیب رسید و در آنجا داخل مسجدی شد. در صحن مسجد درختی بود که همواره خشک و بی ثمر بود. امام علیه السلام مقداری آب خواست و کنار آن درخت وضو گرفت و نماز مغرب را در آن مسجد با جماعت برگزار نمود. حضرت در رکعت اول پس از حمد، سوره «نصر» را قرائت کرد، در رکعت دوم پس از حمد، سوره توحید را خواند و قبل از رکوع، قنوت گرفته و دعا کرد و رکعت سوم را نیز خوانده و تشهد گفت. او پس از نماز اندکی نشست و به ذکر خدا، بدون انجام تعقیبات پرداخت و چهار رکعت نافله بجا آورد و بعد از تعقیب نماز، دو سجده شکر نموده و از مسجد خارج شد. حضرت وقتی به کنار آن درخت رسید، مردم با شگفتی تمام مشاهده کردند که درخت سبز شده و میوههای شیرین و بی دانه در شاخه هایش ظاهر گردیده است. آنان از آن میوهها خورده و بسیار تعجب کردند. ابن شهر آشوب میگوید: فقیه بزرگ شیعه جناب شیخ مفید نیز از میوه آن درخت در مسیر بغداد - کوفه خورده است. در همانجا بدرقه کنندگان با امام علیه السلام وداع کردند و حضرت در همان لحظه رهسپار مدینه گردید. امام همچنان در مدینه بود و مردم از وجودش به نحو شایستهای بهره میبردند تا اینکه خلافت به معتصم عباسی رسید. او امام جواد علیهالسلام را دوباره از مدینه به بغداد احضار کرد و تا هنگام شهادت، امام را در آن شهر نگاه داشت.
منابع
المناقب ج۴ص۳۹۰
ارشادشیخ مفیدص۶۲۸
#صلوات ختم کنید
#اللهمعجل لولیک الفرج
#کرامات امام جوادعلیه السلام
علی بن ابراهیم قمی از پدرش ابراهیم بن هاشم نقل می کند:
گروهى ازشیعیان از شهرهاى دور آمدند و از امام جوادالائمه علیهالسلام اجازه تشرف گرفتند و خدمتش رسیدندو در یک مجلس سی هزار مساله از او پرسیدند، حضرت به آنها جواب داددرحالی که آن زمان امام ده ساله بود!
📚الکافی،ج۱،ص۴۹۶
#صلوات ختمکنید
#اللهم عجل لولیک الفرج
بسم الله الرحمن الرحیم
#کرامات امام هادی علیه السلام
#اثرتمسخربه حدیث
#تدبیروپیش بینی سرما،درتابستان
یحیی بن هرثمه وزیر متوکل عباسی حکایت کند
روزی خلیفه مرا احضار کرد و گفت: باید سیصد نفر همراه خود برداری و از طریق کوفه، عازم شهر مدینه گردی و ابوالحسن، علی بن محمد الهادی علیه السلام را با عزت و احترام به بغداد بیاوری.
من نیز دستورخلیفه را اطاعت کرده و پس از جمع آوری افراد به همراه امکانات لازم، حرکت کردیم.درجمع افراد همراه، فرماندهی حفاظتی -که مسئولیت حفاظت اموال را داشت درمسیر راه، مرتب با کاتب من که شیعه بود، دربارهی مسائل مختلف، بحث و مناظره داشت و من بر گفتگوی آنها نظارت کامل داشتم. چون مقدار زیادی از راه را پیمودیم، فرمانده به کاتب گفت: آیا علی بن ابی طالب علیهالسلام پیشوای شما، نگفته است:هیچ زمینی خالی از قبر نیست و در هر گوشهای از زمین، گورستانی از انسانها وجود دارد؟آیا در این بیابان خشک و بیآب و علف، چه کسی زندگی کرده است تا بمیرد و دفن شود؟ من به کاتب گفتم: به راستی، آیا علی بن ابی طالب علیهالسلام چنین گفته است؟! پاسخ داد،بلی، صحیح است.پس گفتم: در این سرزمین آثار گورستانی نمایان نیست و سپس شروع کردیم به خندیدن و(تمسخر به حدیث)و صحبتها بر همین منوال ادامه یافت تا به شهر مدینه رسیدیم و به سمت منزل امام هادی علیهالسلام روانه شدیم. هنگامی که جلوی درب منزل رسیدیم، من تنها وارد شدم و نامهی متوکل را تحویل ایشان دادم.امام علیه السلام پس از آن که نامه را گرفت، فرمودمانعی نیست تا فردا منتظر باشید.چون فردای آن روز خدمت ایشان رفتم ضمن آن که فصل تابستان و هوا بسیار گرم بوددیدم خیاطی درون اتاق حضرت مشغول خیاطی لباسهای ضخیم زمستانی است.همین که حضرت علیه السلام مرا دید، به خیاط فرمود: چند نفر همکاردیگر بگیر و تمام سعی و کوشش شما براین باشد که تا همین امروز لباسها دوخته و آماده گردد و فردا صبح در همین موقع آنها را تحویل بده، سپس امام علیه السلام به من خطاب نمود و فرمود: ای یحیی! شما نیز کارهایتان را انجام دهید و امکانات لازم را برای خود آماده کنید، تا آن که فردا حرکت کنیم. یحیی گوید: من از حضور ایشان بیرون رفتم و با خود گفتم: در فصل تابستان، هوای به این گرمی و حرارت، حضرت لباس زمستانی تهیه مینماید، مثل این که او از مسافرت و مسیر راه اطلاعی ندارد؛حال، تعجب از شیعیان است که از چنین کسی پیروی میکنند و او را امام وپیشوای خود میدانند واز اواطاعت می کنند.فردای آن روز هنگامی که آمادهی حرکت شدیم،امام علیه السلام به همراهان خود فرمود: تمام امکانات و لوازم مورد نیاز را بردارید و نیز پالتو و غیره را فراموش نکنید که مبادا در مسیر راه مشکلی پیش آید. و سپس به من خطاب نمود و فرمود: ای یحیی! چنانچه آماده هستی،حرکت کنیم.من بر تعجم افزوده شد امام علیه السلام، پالتو و پوستین در این گرمای شدید برای چه به همراه میآورد!؟ در هر صورت، حرکت کردیم تا به آن محلی رسیدیم که هنگام آمدن - از بغداد به مدینه - فرمانده با کاتب، بر سر سخن علی بن ابی طالب علیهالسلام و گورستان مناظره داشتند، که ناگهان ابری در آسمان پدیدار گشت و بالا آمد، به طوری که هوا تاریک گشت و صدای رعد و برقهای وحشتناکی بین زمین و آسمان به گوش می رسید، هوا یک مرتبه بسیار سردشد که قابل تحمل برای افراد نبود و در همین لحظات برف زمستانی همه جا را پوشاند.اما چون امام هادی علیهالسلام و همراهانش لباسهای گرم همراه داشتند و از قبل مهیا بودند، پالتو و پوستینهای خود را پوشیدند؛ و هیچ گونه ناراحتی نداشتندسپس امام علیه السلام دستور داد تا یک پالتو به من و نیز یک پالتو هم به کاتب دادند و هر دو پوشیدیم و به جهت سرمای شدید آن روز هشتاد نفر از نیروها و همراهان من از شدت سرما مردند.هنگامی که ابرها کنار رفت و هوا به حالت عادی برگشت امام هادی علیهالسلام به من فرمود: ای یحیی! بگو: افرادی که هلاک شدهانددر همین مکان دفن شوند؛ و سپس افزود خداوند متعال این چنین سرزمینها را گورستان انسانها می گرداند(اشاره به حدیث امیرمومنان علی علیه السلام که مورد تمسخر واقع شده بود)یحیی بن هرثمه گوید:من سریع خودم را از اسب پائین انداختم و جلو رفتم و مشغول بوسیدن و پا و رکاب حضرت علیه السلام شدم و اظهار داشتم: یا ابن رسول الله! من به یگانگی خدا و نبوت محمد رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم شهادت میدهم و نیز اقرار مینمایم که شماها خلیفه و حجت خداوند بر روی زمین برای بندگان هستید؛ من تا کنون ایمان نداشتم و از مذهب حشویه بودم ولی اکنون به برکت وجود شما ایمان آوردم و من نیز از شیعیان شما میباشم
منابع:
الخرائج و الجرائح ج۱ص۳۹۳
الثاقب فی المناقب ص ۵۵۱
اثبات الهداةج۳ص۳۷۴
مجموعه نفیسةص۲۳۰
مدینة المعاجزج۷ص۴۶۶
#صلوات ختم کنید
#اللهم عجل لولیک الفرج
#انتشار=باقیات الصالحات