eitaa logo
جهادگران | JAHADGARAN
3.2هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
1.9هزار ویدیو
57 فایل
وَجَاهِدُوافِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ 📌 کانال رسمی پایگاه اطلاع رسانی جهادگران ارتباط با ما: @jahadgaran_admin 🔗 وب سایت جهادگران: 📲 jahadgaran.org جهادگران در شبکه های اجتماعی: 📲 zil.ink/jahadgaran_org
مشاهده در ایتا
دانلود
📒 | اسکان توپکی 🔰 روز اول 📝 ما دو روز قبل از اومدن بچه ها رفته بودیم برای آماده سازی محل اسکان بچه ها، توی اتاقی به نام توپک. 📝توی این مدت با کمک جوونای روستا منبع آب مسجد، سرویس بهداشتی و محل سکونت بچه ها رو درست کردیم. 📝دم دمای ظهر بود که بچه ها رسیدن. توی ماشین های داغ قیافه هاشون جوری بود که انگار کنسرو شده بودن تا چهل منی. دوتا کلاس از دبستان شهید نواب صفوی چهل‌منی خالی کردن و جارو کشیدن و وسیله ها رو جا دادن. 📝کار ها که تموم شد قسمت خوشمزه ماجرا رسیده بود. ناهار، اما همه چیز بر وفق مراد نبود، ولی کی توی اون جمع متوجه میشد از فرط گرسنگی. 📝بعد از جلسه از فرط خستگی یادمون رفته بود که نیمه شعبانه و مردم روستا جشنی تدارک دیدن که انصافا هم جشن خوبی بود. غذا که خوردیم هر گروه با مسئول خودش نشستن و حساب کتاب کردن که چکار کردن و چکاری مونده که باید انجام بدن. 💻 ادامه جهادی نامه در: jahadgaran.org/?p=56412 🏞 @jahadgaran | جهادگران
📒 | اولین بیدار باش 🔰 روز دوم 📝 ساعت پنج صبح یه صدای داغون از بلندگو بلند شد، اتفاقی نبود، ترفند مهدی برای بیدار کردن بچه ها بود، بچه ها بعد از شوک روحی که بهشون خورده بود بلند شدن وضو گرفتن برای نماز خوندن 📝نماز رو که خوندیم زدیم به دل ورزش، بچه ها که والیبال رو زدن رفتیم که بزنیم توی گوش صبحانه که بچه ها باید میخوردن تا جون داشته باشن و بیل بزنن 📝بچه های عمرانی رفتن سره کارشون‌‌, پروژه اول خونه‌ی عالم بود، پروژه ای بود که بچه ها توی اردوهای قبلی کلنگش رو زده بودن و الان تقریبا داشت تموم میشد. 📝بچه های کمیته‌ی فرهنگی هم یه دورهمی صمیمی داشتند با جوانان فعال روستا. آقا سجاد اول جلسه، در مورد اینکه باید ریشه های مشکلات روستا پیدا بشه و نباید سطحی به مشکلات نگاه کرد صحبت کرد. 📝شب که بچه ها برگشتن یه گروهی از بچه ها رفتن به جشن روستا تمبت بالا. چهل‌منی که تقریبا بزرگترین روستا بود با این روستا تعامل کرده بودن که توی یک شب جشن نگیرن. 💻 ادامه جهادی نامه در:jahadgaran.org/?p=56427 🏞 @jahadgaran | جهادگران
📒 | بیل زدن جهادی 🔰 روز سوم 📝مثل همیشه صدای محبوب بلندگو همه رو از خواب بیدار کرد. صبحانه که خوردیم, تقریبا آخرین روزی بود که مهمون بیل های خونه‌ی عالم بودیم. امروز خیلی از بچه های روستا اومده بودن کمکمون. 📝کار عمرانی عصر یه فرق عظیمی داشت، فرقش این بود که همه‌ی گروه ها باید میومدن سره ساختمون و بیل میزدن, بچه ها کم کم میومدن و جمعیت زیاد میشد، بچه های روستا هم امروز تعدادشون زیاد بود، خلاصه جمعیت عظیمی مشغول کار بودن. 📝اول کار بچه ها پله های خونه رو درست کردن بعد از اون کرسی جلوی خونه، این عمل باعث شده خاک زیادی اونجا رو برداره، اما این آخر کار خونه عالم بود. 📝 حاج اسماعیل شریفی که از فرماندهان اسبق بسیج دانشجویی دانشگاه بودن و توی این سفر مارو همراهی می‌کردن ما رو یجا کردن و از جهاد باهامون حرف زدن. 📝کمیته‌ی پیشرفت روستا‌ی با شورای روستا جلسه ای درباره مشکلات روستا گذاشتن، شورای روستا مشکلات و مسائل چهل‌منی رو به بچه ها میگفتن. 💻 ادامه جهادی نامه در:jahadgaran.org/?p=56429 🏞 @jahadgaran | جهادگران
📒 | مهمان روایتگر 🔰 روز چهارم 📝 امروز خبری از صدای دلنواز اسپیکر نبود، خودمون زودتر بلند شدیم, امروز پروژه عمرانی جدیدی شروع می‌شد. 📝بچه های کمیته پیشرفت روستا برنامه بازدید از مزارع کشاورزی و دامداری مردم رو داشتن. 📝حاج علیرضا حجتی روایتگر موزه دفاع مقدس که اون روز مهمونمون شده بودن. نزدیک اذان بود که از گرما همه به مسجد پناه آورده بودن همونجا حاجی همه رو جمع کرد و مثل همیشه برامون روایت کرد، حاجی مثله همیشه برامون از خاطرات جنگ گفت. 📝خواهران هم مثل روز های قبل فضای کاریشون رو توی سه بخش کودک، نوجوان و جوان تقسیم میکردن. 📝یه کار دیگه که رنگ کردن مدرسه بود هم اضافه شده بود. بخاطر همین بچه ها دو تا تیم شده بودن هر دوتا کار رو با هم پیش برده بودن. 📝امشب بر خلاف هر شب بعد از نماز نرفتیم مدرسه که استراحت کنیم، چون دعوت شده بودیم برای جلسه قرآن هفتگی توی خونه‌ی حاج اسماعیل صبوری مدیر مدرسه ای که توی اون اسکان داشتیم. 💻 ادامه جهادی نامه در: jahadgaran.org/?p=56434 🏞 @jahadgaran | جهادگران
📒 | آخرین شام جهادی 🔰 روز آخر 📝امروز روز آخر کارمون بود هر کاری که انجام می‌دادیم آخرین کار این اردو توی چهل‌منی بود. آخرین والیبال، آخرین ناهار، آخرین عکس، آخرین بیل زدن، آخرین جلسه، آخرین.. 📝بچه های عمرانی رفتن سر پروژه آخر که رنگ زدن مدرسه بود چند نفرشون هم موندن برای تموم کردن پی و شفته کردن آشپز خونه مسجد. 📝اون روز بچه های فرهنگی آخرین جلسشون رو با بچه های روستا گرفتن. از مشکلات اصلی روستا رو که توی جلسات قبلی با مردم و شورای روستا استخراج کرده بودن رو با جوانان و فعالین روستا در میون گذاشتن. 📝کار که تموم شد اذان شده بود، نماز رو که خوندیم همه کنار هم آخرین شام جهادی رو خوردیم و بچه ها تازه حساب کار اومد دستشون، یکی از بچه ها گفت: عه امشب شبه آخره، یه لحظه همه ساکت شدن. 📝صبح روز بعد که بلند شدیم. همه توی یه اتاق جمع شدیم و حرف زدیم، همه حلالیت گرفتن و خاطراتشون رو از اردو گفتن،خلاصه تموم شد سوار ماشین ها شدیم وحرکت کردیم. 💻 ادامه جهادی نامه در: jahadgaran.org/?p=56436 🏞 @jahadgaran | جهادگران