eitaa logo
کتابخانه رایگان (جهانِ کتاب) 📚
30.2هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
133 ویدیو
7.9هزار فایل
🌍جهانی از کتاب برای کتابخوان ها #داستان #روانشناسی #تاریخی #فلسفی 📮پیشنهادات و تبلیغات: @admin_ketabs استفاده از کتابها با ذکر منبع(لینک کانال)مجاز است. کتاب‌های این کانال از سایت‌های مختلف تهیه شده، اگر کتابی، حق مولف را سهوا رعایت نکرده،اطلاع دهید
مشاهده در ایتا
دانلود
📚کتاب نویسنده درباره کتاب: رمانی تخیلی- ترسناک و تکان دهنده که با بهره از مسائل ماوراءالطبیعه و شیاطین و اقتباس از افسانه ای از کتاب مقدس تخیل خواننده را به تکاپو وامی دارد و او را با حوادث دلهره آور داستان و شخصیت ها همگام می کند. یک سیاستمدار آمریکایی به نام رابرت تورن پس از اینکه فرزند تازه متولد شده اش را در بیمارستان از دست می دهد، برای جلوگیری از آزار روحی همسرش، پسری را به سرپرستی قبول می کند. پس از بزرگ شدن دیمین رفتارهای عجیبی از او سر می زند که باعث نگرانی مادرش می شود. کشیش که دیمین را فرزند شیطان می داند سعی در فهماندن این موضوع به والدینش دارد، اما آن دو پذیرای این موضوع نیستند تا اینکه همسر رابرت به طرز مشکوکی می میرد. اکنون که رابرت به حرف های کشیش مطمئن شده به دنبال راهی برای خلاصی از دست پسرش می گردد، اما… @jahaneketab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
کسانی که همدیگر را دوست دارند بی‌آنکه خود متوجه باشند به قالب و اندازه همدیگر درمی‌آیند. 📚 🖌 @jahaneketab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| به آرزو نرسیدیم و دیر دانستیم که راه دورتر از عمر آرزومند است - هوشنگ ابتهاج @jahaneketab
📚کتاب 🖌 نویسنده در آغاز داستان چنین می خوانیم: امروز دیگر کار آلفرد را هر طوری هست، تمام کنم و خیال خود را راحت نمایم. نقشه من هم خیلی خوب است و با دیدن آن جسد خرد شده که پای تخته سنگ و کوه افتاده است، اصلا کسی تصورش را هم نمی کند که او به قتل رسیده باشد و همه خیال می کنند که از کوه به طور طبیعی افتاده و به آن وضع کشته شده است. حتی بتی هم از این ماجرا نباید اطلاع حاصل کند و حقیقت قضیه را هم نخواهد فهیمد. این هم افکاری بود که از سر "والتر فیرباخ" 48 ساله و نماینده کارخانه نساجی میگذشت. والتر فیرباخ هنوز پیژامه بر تن داشت و روی تخت خواب اتاق پانسیون "لاروژ" واقع در دامنه کوهستان نشسته بود. از پنجره مقابل قلل مرتفع و عظیم کوه که از برف پوشیده شده بود، دیده میشد. صبح زود بود و آفتاب داشت کم کم از پشت این قلل مرتفع خارج میشد و انوار زرین خود را به زمین می فرستاد. 📖 در کتابخانه‌ی مجازی «جهانِ کتاب». هم اکنون بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1381761456C452427ae59
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باید دور شد برای دیدن خویشتن باید از خود دور شد ... 📕 خانه ی زیبارویان خفته ✍🏻 @jahaneketab
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خوب است که آدم را دوست داشته باشند، حتی اگر دوام نداشته باشد. خوب است که آدم بداند روزی روزگاری من بودم و او. 📙 ما دروغگو بودیم ✍🏽 @jahaneketab
📚کتاب 🖌 نویسنده درباره کتاب: صبح یکشنبه آوریل 1813 بود. صبحگاهی که نوید یکی از آن روزهای روشن را داد که پاریسی ها، برای اولین بار در سال ، سنگ فرش های خشک در زیر و یک آسمان بی ابر را می بینند. هنوز ظهر نگذشته بود که یک کابریولت لوکس ، کشیده شده توسط دو اسب ظاهر شد و در پشت یک ردیف از واگنهای ایستاده در مقابل سد تازه باز شده در نیمه راه ایستاد.دختری که موهای نازکش اکنون خاکستری شده بود ، چهره ای از سن زودرس به او می بخشد. بانوی کوچک ، که روی واگن ایستاده بود . هیچ عاشقی نمی توانست اینقدر مراقب باشد. این غریبه تنها می تواند پدر دختر جوان باشد که بدون کلمه تشکر ، بازوی او را به طور آشنا در دست گرفت. @jahaneketab
شما یک آهن‌ربای زنده هستید! هر چیزی که در زندگی به سمت‌تان می‌آید، به طرز شگفت‌انگیزی با افکارِ غالب‌تان هماهنگ است. هر چیزی که دائما به آن فکر کنید؛ جذب خواهید کرد ... 👤 @jahaneketab
بسیار مهم است که بگذارید بعضی چیزها از بین بروند. خودتان را از آنها رها سازید و از دستشان خلاص شوید. منتظر نباشید تا قدر تلاش هایتان را بشناسند و عشق تان را بفهمند. در را ببندید، آهنگ را عوض کنید، خانه تکانی کنید، گرد و غبارها را بتکانید، از آنچه هستید دست بردارید و به آنچه که واقعا هستید روی آورید. 📕 ✍🏻 @jahaneketab