eitaa logo
کتابخانه رایگان (جهانِ کتاب) 📚
28.9هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
128 ویدیو
7.8هزار فایل
🌍جهانی از کتاب برای کتابخوان ها #داستان #روانشناسی #تاریخی #فلسفی 📮پیشنهادات و تبلیغات: @admin_ketabs استفاده از کتابها با ذکر منبع(لینک کانال)مجاز است. کتاب‌های این کانال از سایت‌های مختلف تهیه شده، اگر کتابی، حق مولف را سهوا رعایت نکرده،اطلاع دهید
مشاهده در ایتا
دانلود
📚کتاب 🖌 نویسنده درباره کتاب: بیش از یک قرن پیش، سرانجام جنگ تلخ و پرهزینه‌ی میان دو بنیاد به پایان رسید. دانشمندان بنیاد اول پیروز شدند و به سراغ طرح همیشگی‌شان رفتند تا امپراتوری جدیدی را بر ویرانه‌های امپراتوری قدیم بسازند اما هنوز هم شایعاتی دهان به دهان می‌چرخد که بنیاد دوم نابود نشده و بازماندگان جان سختش در پی انتقام هستند. حال دو شهروند تبعیدی بنیاد- یک نماینده‌ی سرکش مجلس و یک تاریخدان روده دراز و ساده لوح - از ترمینوس عازم شده‌اند تا سیاره‌ی اساطیری زمین را پیدا کنند... زمین را پیدا کنند و ثابت کنند که بنیاد دوم هنوز وجود دارد. در این بین کسی یا چیزی خارج از دو بنیاد گویا رویدادها را طوری می‌چیند و به پیش می‌برد تا به اهداف شوم خود برسد. نماینده‌های هر دو بنیاد ناخواسته به سوی دنیایی مرموز کشیده می‌شوند و به سوی سرنوشتی غریب و شاید هراس‌انگیز در انتهای جهان... 📖 در کتابخانه‌ی مجازی «جهانِ کتاب». هم اکنون بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1381761456C452427ae59
📚 کتاب 🖌 نویسنده درباره کتاب: کتاب پنج روز در پاریس رمانی از دانیل استیل نویسنده برجسته آمریکاییست که برای اولین بار در سال 1995 میلادی منتشر شده است. این کتاب یکی از پر فروش ترین کتاب های نویسنده بوده و داستان دو آمریکایی به نام های پیتر هاسکل و اولیویا تچر را بیان می کند که در پاریس و در شبی که بمبی در تئاتر منفجر می شود همدیگر را ملاقات می کنند. شخصیت بعدی زنی است که با دلخوری با یک مرد ثروتمند و با نفوذ ازدواج کرده و از او راضی نیست. 📖 در کتابخانه‌ی مجازی «جهانِ کتاب». هم اکنون بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1381761456C452427ae59
📚کتاب 🖌 نویسنده درباره کتاب: داستان چنین آغاز می شود: اتومبیل فراری قرمز رنگ جک واتسون در حالیکه لاستیک هایش روی آسفالت داغ زوره می کشید، به درون خیابان پیچیده و به همان سرعت و بدون اندکی مکث در مکانی که متعلق بدان محسوب میشد، پارک کرد. این مکان درون محوطه پارکینگی قرار داشت که متعلق به فروشگاه زنجیره ای وی واقع در بورلی هیلز بود. نام این فروشگاه ژولی است که او بیست سال قبل آن را به نام دختر نه ساله اش نامیده بود. بعد از شغل طاقت فرسای تهیه کنندگی فیلم های سینمایی، این فروشگاه حکم تعطیلات را برای او داشت. جک بعد از اتمام کالج گاهی اوقات نقشی را به عنوان بازیگر در فیلمی به عهده گرفته و بعد از حدود ده سال روی به تهیه کنندگی آورده بود. حاصل کار وی هفت یا هشت فیلم ارزان قیمت بوده که با بودجه ای سبک تهیه شده و هیچ یک نیز موفقیتی به دست نیاورده بودند. وی اصولا در زمینه تهیه و تولید و بازیگری فیلم موفقیتی کسب نکرده و با تمام شور و اشتیاق و امیدی که بدین کار داشت، در نهایت تبدیل به فردی سرخورده شده بود. اما زمانیکه وی مقدار پولی را که از عمویش به ارث برده بود در کار خرید و فروش انداخت، به ناگاه بختش باز شد و در نهایت صاحب فروشگاهی گردید که جامعه سران لس آنجلس، جهت خرید از آنجا حتی حاضر به خودکشی نیز بودند... 📖 در کتابخانه‌ی مجازی «جهانِ کتاب». هم اکنون بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1381761456C452427ae59
پیک عشق.pdf
2.35M
📚کتاب 🖌 نویسنده 📖 در کتابخانه‌ی مجازی «جهانِ کتاب». هم اکنون بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1381761456C452427ae59
2657.pdf
624K
📚 کتاب: خاطرات قهرمان جنگ های دریایی سرلشگر شهیــــــد خلبان حسین خلعتبری 🖌نویسنده 📖 در کتابخانه‌ی مجازی «جهانِ کتاب». هم اکنون بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1381761456C452427ae59
📚کتاب 🖌 نویسنده درباره کتاب: چهارمین رمان استاد داستان جنایی ریموند چندلر با حضور فیلیپ مارلو. در بانوی در دریاچه، استاد داستان های جنایی جذاب و پیچیده، ریموند چندلر، داستان زن و شوهر گم شده را برای ما به ارمغان می آورد - یکی مرد ثروتمند و دیگری یک مرد فقیر - که به موضوع تحقیقات فیلیپ مارلو تبدیل شده اند. یکی از آنها ممکن است از یک مکزیکی طلاق گرفته باشد و با یک ژیگولو ازدواج کرده باشد و دیگری ممکن است مرده باشد. مارلو مطمئن نیست که به هیچ کدام از آنها برایش مهم باشند، اما او که برای اهمیت دادن پول نمی گیرد. در بخشی از کتاب آمده است: " مردک دراز غرید: اسمش هم به گوشم نخورده. کارتم را برداشت، و بی آنکه حتی نگاهی به من بیاندازد، برگشت توی دفترش از قفل بادی در صدایی مثل اپرقه بلند شد و نیزه فرامست لبخندی شیرین و توأم با تأسف نثارم کرد. من هم با چشمکی وقیح جوابش را دادم. سیگار دیگری دود کردم و مدت دیگری گذشت. کم کم داشت از کمپانی جیلرلین خوشم می آمد. ده دقیقه بعد، دوباره همان در باز شد. جناب رئیس کلاه به سر بیرون آمد و با الحتی خشن اعلام کرد که خیال دارد به سلمانی برود. پای بر فرش چینی گذاشت و با قدم های بلند و ورزشکارانه، و در حالی که بدنش را تاب می داد، به راه افتاد. در نیمه مسیر ، ناغافل برگشت و به سمت جایی که من نشسته بودم آمد." 📖 در کتابخانه‌ی مجازی «جهانِ کتاب». هم اکنون بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1381761456C452427ae59
1_8693018306.pdf
37.4M
📚 کتاب 🖌نویسنده 📄 تعداد صفحه: ۱۳۳ 📖 در کتابخانه‌ی مجازی «جهانِ کتاب». هم اکنون بپیوندید👇 https://eitaa.com/joinchat/1381761456C452427ae59