eitaa logo
متی ترانا و نراک
318 دنبال‌کننده
44.7هزار عکس
17.3هزار ویدیو
86 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸 🍃عشق يعنی نام زيبای حسين 🌟عشق يعنی نوکری پای حسين 🍃عشق يعنی سرورت باشد حسين 🌟عشق يعنی دم ب دم گويی حسين 🍃عشق يعنی روز و شب با ذکر حق 🌟زيرلب گويی حسينم يا حسينم يا حسين
4_5979002270291853419.mp3
2.78M
زیارت عاشورا عربی
4_575431248642572576.mp3
3.81M
#مناجات شعبانیه التماس دعا
4_6035231299231285335.mp3
1.71M
🌼تحدیر سوره مبارکه یس
✨☀️✨ ❤️از دلم، که مبدا دلتنگی‌ست... تا حرمت، که مقصد مهربانی‌ست... با یک سلام ساده حرکت می کنم! به امید شنیدن جواب 【السلام علیک یا امام رضا(ع)】 ┄┅─✵💚✵─┅┄
✨﷽✨ ✅ با صدقه روزی خود را فراهم کنید ✍حضرت صادق علیه السلام به فرزند خود محمد فرمود: «پسرجان! از مخارج چقدر زیاد آمده»؟ عرض کرد: «چهل دینار». او را امر کرد از منزل خارج شود و آن مبلغ را صدقه بدهد. گفت در این صورت دیگر چیزی نخواهد ماند موجودی همین چهل دینار است. فرمود: آن را صدقه بده! قطعا خداوند عوض خواهد داد. نمیدانی هر چیزی کلیدی دارد کلید روزی صدقه است. «ما عَمِلَتْ لِکُلِّ شَیْءٍ مِفتاحُ الرِّزقِ صَدَقَةٌ». پس اینک چهل دینار را به عنوان صدقه بده محمد امر امام علیه السلام را انجام داد. بیش از ده روز نگذشت که از محلی مبلغ چهار هزار دینار برای آن جناب رسید. پسر جان برای خدا چهل دینار دادیم خداوند چهار هزار دینار عوض آن را داد✨ 📚 کافی جزء۴، ص۱۰ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
خنده هاشان خاڪی بــود گریه هاشان آسمـــــانے بےریا و ڪہ باشـــــی ، آسمــــــــانےها خـاطرخواهت مےشونـد 🔺 تمیمی 🌹🍃🌹صلوات
🔸حدود نیم ساعت🕰 قبل از ، رضا جلوی من موضع گرفته بود و با لبخندی شیرین😍 از من پرسید کدام سمت موضع بگیرم⁉️ 🔹با بررسی کردم و بهش گفتم به سمت خانه های🏘 روبه رو. دوباره با همان شیرینش پاسخم را داد و موضع گرفت … 🔸بهش گفتم با خمپاره شصتی💣 که همراهش است به سمت خانه ها شلیک کند💥 که همان دستور آمد همه یک گام به برگردند و با هم به موضع قبل برگشتیم. 🔹اما در مرحله دوم پیشروی شهید شد🌷 و تازه فهمیدم چرا آنقدر لبخندهایش شیرین❤️ و شده بود… دامرودی 🌹🍃صلوات
📝 💟دل نوشته‌ای تقدیم به (۱/۲) ❣غروب بودن را در حالی بر روی کاغذ📝 می‌آورم که این قلم توانایی روزهای را ندارد. : ✍با بندبند انگشتانم شمارش کرده‌ام، که چند روز است از 💖 بازگشتی نداشته‌ای. در روزهای نبودنت انتظار بازگشت را با شمارش می‌کردم. اما افسوس که نیامدی😔 و مرا مات و مبهوت در انتظارت گذاشتی. ✍هر بار که به نبودنت💕 فکر می‌کنم اشک از چشمانم سرازیر😭 می‌شود. روزی که خبر پر گشودنت🕊 را شنیدم با خود گفتم نه ... ... خودش قول داده بود می‌آید، روی قولش می‌ماند، قرار نبود❌ نیمه راه یکدیگر را رها کنیم. ✍لحظه‌به‌لحظه‌ام پر از تپش‌های قلبی💗 گذشت که قرار بود در رسیدنت به شماره بیفتد. آمدی نه آن‌ چنان که رفته بودی. بودی. خوابی آرام و و بخواب! آرام بخواب! هوا اینجا ابری ست😭 ✍زمین جای شما نبود🚫 در چهره‌ات می‌توانستم را ببینم. آرامش اینکه از امتحان سربلند بیرون آمدی👌 من نیز چون تو خوشحال و راضی هستم که زندگی‌مان را در راه که دفاع از حرم بی‌بی زینب(س)و مولایت حسین (ع) و اصحاب او بود صرف کردی. ✍تحمل روزهای خیلی سخت است، 💥اما هنگامی‌که به هدف🎯 و مقصودت می‌اندیشم خود را می‌دهم که تو در همان راهی که آرزویش را داشتی گام نهادی👣 خوشا به توای کبوتر🕊 سفرکرده‌ام ... . ✍خداوند را می‌گویم که در این مسیر، هرچند کوتاه بودم و هدیه‌ای برایم گذاشتی «یعنی » 🌷 🌹🍃🌹صلوات
امضا پای کتاب شهید مغنیه 📚 برش‌هایی از روایت بازدید رهبر انقلاب از نمایشگاه کتاب سی‌ودوم چندقدم مانده بود رهبر انقلاب از نمایشگاه خارج شوند که از داخل یکی از غرفه‌ها، چند غرفه‌دار ایشان را صدا کردند و خواستند به غرفه‌شان بیایند. آقا هم به سمتشان رفتند. یکی از خانمهای داخل غرفه از آقا خواست که در نماز شب به اسم دعایشان کنند و گفت که نامش سیده فاطمه است. خانم دیگری که در غرفه بود، کتاب زندگینامه‌ی شهید حاج عماد مغنیه را به آقا داد و گفت که می‌خواهیم برای سیدحسن نصرالله هم بفرستیم و خواست که آقا آن را امضا کنند تا آقای نصرالله بر آن متنی بنویسند. آقا هم کتاب را امضا کردند...
خدایا ما را ببخش به خاطر در هایی که زدیم وخانه ی تو نبود خدایــــــــــا!! دستمان به آسمانت نمی رسد اما تو که دستت به زمین می رسد بلندمان کن