eitaa logo
متی ترانا و نراک
316 دنبال‌کننده
44.1هزار عکس
16.8هزار ویدیو
85 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
چه مراعات و نظيريست ميانِ كلمات بوي تو ، آمدنت، نم نم باران با عشق علیک یا صاحب الامر و الزمان عج پدر مهربان ما صبحت بخير🖤 یا بقيه الله عج 🖤
💫☄💫💥💫 السلام علیک یااباعبدالله الحسین🌺🍃 السلام علیک یااباصالح المهدی 🌺🍃 السلام علیکم یااهل بیت النبوه
4_5798521697199981999.mp3
4.26M
‍ 🔆🖤 چله زیارت آل یس🖤🔆 به نیت سلامتی و تعجیل فرج مولایمان امام عصر عج به نیابت از شهدا ، امام شهدا ، شهید حاج قاسم سلیمانی و همراهانش و اموات ، نابودی دشمنان مسلمین و حاجت روایی همه انشاءالله. ☘التماس دعا ☘ سی و چهارم
1_272275677.mp3
1.71M
تحدیر سوره یس
بیچاره نیست… چاره ی عالم رقیه است الگویِ جـود و بخششِ حاتم رقیه است نقشِ نگیـــنِ حلقه ی خاتم رقیه است زیباتریــــن دلیـــلِ محرَّم رقیه است 🏴 شهادت دردانه ارباب ، حضرت رقیه سلام الله علیها را به محضر امام زمان علیه السلام و شما عزیزان تسلیت عرض میکنیم
شوق من از نامه‌پردازی به دیدارش فزود چشم خود را حلقه‌ی پای کبوتر ساختم السَّلامُ عَلَیْکَ يَا أبَا الْحَسَنِ يَا عَلِىِّ بْنَ مُوسىٰ الرِّضاع
❤️ تقریبا همیشه حسین یا در حال ڪار بود و یا در حالت ڪار . اصلا خستگی برایش معنا و مفهوم نداشت . بدن ورزیده و آماده‌ای داشت . درست زمانی ڪه همه خسته بودند شوخی‌های حسین گل می‌ڪرد . شهید مدافع وطن ... صلوات 😭🍃🌷
📖 🌹 از صبـح می‌رفت تو انبار تا بعد از ظهر ؛ با خودم گفتم شاید حسین میره اونجا می‌خوابه . خواستم برم مچشو بگیرم . رفتم داخل انبار ، انتظار داشتم ڪولر گازی داشته باشه . وارد ڪه شدم خفه شدم ، گرما و شرجی بودن هوا یه حالت ڪوره پز خانه درست ڪرده بود . یه لحظه هم تحملش سخت بود . (توی گرمای 60-70 درجه‌ای اهواز) باورش برام سخت بود ڪه حسین هر روز میاد اینجا و تو این شرایط ڪار می‌ڪنه . سر تا پا خیس عرق بود ؛ داشت مداحی می‌خوند و مشغول مرتب ڪردن انبار بود . با عصبانیت بهش گفتم بیا بریم ، آخه اخلاص هم حدی داره ، الانه ڪه فشارت بیفته‌ها . گفت : داداش این وسایل مال بیت‌الماله و من طبق وظیفه‌ای ڪه دارم مسئولم اینجا رو مرتب ڪنم . رفتم خونه ساعت 2 عصر شده بود ، خوابیدم و تا ساعت 6 خواب بودم . وقتی بیدار شدم اولین ڪارم این بود ڪه به حسین زنگ بزنم و حالش رو بپرسم . گوشی رو برداشت و سریع گفت : من الان سرم شلوغه بعدا زنگ می‌زنم . گفتم : ڪجایی مگه ؟ گفت ڪار انبار هنوز تموم نشده . گفتم : به خدا اگه همین الان نری آسایشگاه ، زنگ می‌زنم به فرمانده و میگم ڪه این پسر دیوونه شده . راستش نقطه ضعفش همین بود نمی‌خواست ڪسی از ڪارایی ڪه می‌ڪنه مطلع بشه ، تا اینو شنید سریع گفت باشه . ✍ راوی : همڪار شهید مدافع وطن (سالروز شهادت شهدای حادثه تروریستی اهواز را گرامی می‌داریم . صلوات 🌷🍃