eitaa logo
متی ترانا و نراک
318 دنبال‌کننده
44.7هزار عکس
17.3هزار ویدیو
86 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
. اگر من #سرفه‌ام بگیرد، هیچ چیز جایگزین آب نمی‌شود. اگر بگویند که به تو پول و شیرینی می‌دهیم ولی #آب را نخور، قبول نمی‌کنم! می‌دانم که تنها آب است که من را نجات می‌دهد. ما هنوز باور نکرده‌ایم که #نماز_اول_وقت ما را نجات می‌دهد و هر بار می‌خواهیم آن را با شیرینی‌های دنیوی جایگزین کنیم. خدای بزرگ روزی پنج بار به هنگام #اذان به ما زنگ می‌زند و خیلی از ما جواب نمی‌دهیم و یا بی محلی می‌کنیم ...
صدای خداست علی الصلاه
🌾سرجلسه، وقت #نماز که می شد، #تعطیل می کرد تا بعد نماز . 🌾داشتیم می رفتیم اهواز، #اذان می گفتند، گفت: نماز اول #وقت رو بخونیم . 🌾 کنار #جاده را آب گرفته بود، رفتیم جلوتر، آب بود . 🌾 آنقدر رفتیم، تا #موقع نماز اول وقت گذشت. 🌾خندید و گفت: اومدیم ادای #مؤمنها رو در بیاریم نشد. #شهید_مهدی_باکری🌷 🍃صلوات
🔰ماجرای جالب گفت‌وگوی شهید #محمدخانی با تکفیری‌ها 🔸یکی از بی‌سیم‌های📞 تکفیری‌ها افتاد دست ما. سریع #بی‌سیم را برداشتم. می‌خواستم بد و بیراه بگم. عمار(شهید محمدخانی) آمد و گفت که #دشمن را عصبانی نکن❌ 🔹گفتم: پس چی بگم به اینا⁉️ گفت: «بگو اگه شما #مسلمونید، ما هم مسلمونیم. این گلوله‌هایی💥 که شما به سمت ما می زنید باید وسط #اسرائیل فرود میومد...» 🔸سوال کردند شما کی هستید❓ و چرا با ما #می‌جنگید؟ گفت: «به اون‌ها بگو 👈ما همون‌هایی هستیم که #صهیونیست‌ها رو از لبنان بیرون کردیم🚫 👈ما همون هایی هستیم که #آمریکایی ها رو از عراق بیرون کردیم. 👈ما لشکری هستیم از لشکر #رسول_الله... 🔹 #هدف نهایی ما مبارزه با صهیونیست‌ ها و آزادی قبله اول مسلمون ها #مسجدالاقصی است... 🔸بحث و جدل ما ادامه پیدا کرد تا وقت #اذان. بعد از ظهر همان روز ۱۲ نفر از تکفیری‌ها👹 تسلیم ما شدند. می‌گفتند «از شما در ذهن ما یک #کافر ساخته اند.» 📚کتاب «عمار حلب» #شهید_محمدحسین_محمدخانی 🌷 🌹صلوات
🍃حماسه ها را ورق میزنم، سربرگ هرکدام نام یک حماسه‌ساز را نوشته و من به دنبال او میگردم. اویی که تا چندی پیش حتی نامش هم به گوشم نخورده بود. ولی حالا منشأ من شده و امروز قلمم برای او مینویسد. 🍃گلبانگ در کوچه های شهر می‌پیچد، هوا گرگ و میش و آفتاب هنوز نزده است. اهالی خانه پشت در ایستاده‌اند، انتظار در سلول تک تکشان خانه کرده و هر لحظه منتظر شنیدن خبری هستند... 🍃بعد از دقایقی همزمان با آخرین «لاإله إ‌لا إلله» که به گوش شهر می‌رسد به سر می‌آید و صدای گریه «علی» در خانه میپیچد. متولد میشود😍 🍃اویی که از ابتدا به چشم پدر با هر چهار فرزند فرق داشت. و مادر در تمام این نوزده سال هر روز با خودش مرور کرده بود که علی نمی‌میرد بلکه میشود! 🍃شیرینی یاد آن روز به جان مادر می‌نشیند و هربار مشتاقانه این فیلم نوزده قسمته را از ابتدا روایت میکند. به دقایق پایانی که می‌رسد همراه آخرین نفس های فرزندش میگیرد و آرزوهایش پیش چشمانش می‌میرند و حسرت هایی باقی می‌ماند از پیکر غرق به خون علی...😔 🍃و باز هم روضه ها به کمک مادر دلشکسته می‌آیند : به حجله میروم شادان ولی زخمی به تن دارم، به جای رخت دامادی لباس به تن دارم😓 ♡سالگرد پروانه مهران♡ ✍نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱ بهمن ۱۳۴۶ 📅تاریخ شهادت : ۲۷ خرداد ۱۳۶۵ 📅تاریخ انتشار : ۲۷ خرداد ۱۴۰۰ 🕊محل شهادت : مهران 🥀مزار شهید : بهشت زهرا 🌹🍃صلوات
~🕊 🌴✨ 🍁علی خواب دیده بود می‌شود.  صبح که بیدار شد حال هوای عجیبی داشت. رفت توی میدان مین منطقه و شروع کرد و خنثی کردن مین های والمری.  ۷۰۰- ۸۰۰ مین را خنثی کرده بود. جورابش را هم در آورده بود و چاشنی های شان را ریخته بود داخل آن. مطمئن بود شهید می‌شود. 🍁می گفت: وقت شد. مردد بودم نمازم را بخوانم یا بقیه کار را تمام کنم. پیش خودم گفتم: بگذار این چند تا مین را هم تمام میکنم، بعد می‌روم سر وقت . همان موقع پایش رفت روی مین. تمام چاشنی‌های داخل جوراب هم منفجر شد. پایش قطع شد و تمام بدنش هم زخمی؛ اما شهید نشد. 🍁می گفت: چون نمازم را اول وقت نخواندم، از شهدا جا ماندم. ♥️🕊 📚یادگاران یاد شهدا ذکر صلوات 🌷🍃
🍃خوب درس خوند و معنای واقعی را خیلی زود پیدا کرد که در13 سالگی برای نوشت "نشانی گیرنده : نمی دانم کجایی یا مهدی ؟! شاید در دلم باشی، یا شاید من از تو دورم. کوچه ، پلاک یا مهدی. سلام من به یوسف گمگشته ی دل زهرا و گل خوشبوی گلستان انتظار ای دریای بیکران، آفتاب روشنی بخش زندگی من که از تلالو چشمانت که همانند خورشید صبح دم از درون پنجره های دلم عبور می کند و دل تاریک و سیاه مرا نورانی می کند. تو کلید درِ تنهایی من! من تورا محتاجم. بیا ای انتظار شبهای بی پایان و..."  🍃با سیمش وصل شده بود به خود خدا ! که عهد نامه می نوشت، " بی حساب پیش، انشا ا..  چهل روز تمام کارمو خالصانه انجام بدم تا خدای مهربون از سر تقصیرات ما بگذرد و گناهامو ببخشه. توی این چهل روز ان شاالله توفیق پیدا کنم مادام العمر و زیارت امین ا.. را بخوانم و..." 🍃 در ورزش پیشرفت های چشمگیری داشت و تونست در مبارزه با شیطان مدال شهادت را از آن خود کند. صحبت از غنچه نوشکفته ای است، راضیه نام که در ۱۱ شهریور ۱۳۷۱ همراه با صدای ملکوتی در مرودشت شیراز پا به زمین گذاشت ودرشامگاه بیست و چهارم فروردین ۱۳۸۷ در «حسینیه سیدالشهدا» شیراز زمانی که نغمه «بی تو ای صاحب زمان» مداح فضای را عطرآگین کرده بود در اثر انفجار به شدت زخمی شده و ۱۸ روز بعد زینت مسافران آسمانی شد🕊 ✍نویسنده: 🌸به مناسبت سالروز 📅تاریخ تولد : ۱۱ شهریور ۱٣٧۱ 📅تاریخ شهادت : ۱۰ اردیبهشت ۱٣٨٧ 🕊محل شهادت : شیراز 🥀مزار شهید : بهشت زهرا یاد شهدا ذکر صلوات 🌷🍃 اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🔹ده دقیقه به ظهر مانده بود که عمویم آمد مسجد وگفت: «سجاد تیر⚡️خورده دارن میارنش اردبیل». انگار قلبم از جا کنده شد: «اگه زخمی بود می بردنش ارومیه یا تبریز. من طاقتش رو دارم. سجادم شده، درسته⁉️» 🔸عمو به نشانه تایید سکوت معناداری کرد و از من خواست به خانه بروم اما منزلمان🏡 شلوغ بود و اگر این خبر به آنها می رسید شیون و اهل منزل نمی گذاشت نماز اول وقت بخوانم. 🔹بلند شدم و میکروفون🎤 را به دست گرفتم و اذان گفتم. بعضی از که خبر را شنیده بودند پشت سرم پچ پچ می کردند و می گفتند که این پیرمرد خبر ندارد بچه اش شهید شده🌷 و دارد اذان می گوید اما من می دانستم. 😭🌷🍃 🌹🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
🕊🌺 یه روز تو لشکر عملیاتی ۲۷محمد رسول الله ص بودیم برای بحث واحد تیر انتقالی تو کوههای لشکر داشتیم آموزش میدیدیم که کار رسید به دقیقا با فیلم موجودی که هست شهید بیات آخرین نفر بود، هر نفر باید بیستا تیر میزد طی مراحل خاص علی دوتا تیر که شلیک کرد و گفت و علی اسلحشو گرفت بالا سرش و اومد از خط آتش بیرون گفت حاجی شده بذاریم برا بعد از نماز تیر انتقالی و هر چی گفتن که اقا بزن بعد نمازو میخونی علی گفت ما پیرو اقا امام حسین س سید و سالار شهدا هستیم و ایشون هم موقع جنگ جنگ و تعطیل کردند حالا ما یه آموزش و تعطیل نکنیم😭😔 ‎‎‌‌‎‎🌹🍃اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم 🌷🍃
~🕊 🌴✨ 🍁علی خواب دیده بود شهید می‌شود.  صبح که بیدار شد حال هوای عجیبی داشت. رفت توی میدان مین منطقه خیبر و شروع کرد و خنثی کردن مین های والمری.  ۷۰۰- ۸۰۰ مین را خنثی کرده بود. جورابش را هم در آورده بود و چاشنی های شان را ریخته بود داخل آن. مطمئن بود شهید می‌شود. 🍁می گفت: وقت شد. مردد بودم نمازم را بخوانم یا بقیه کار را تمام کنم. پیش خودم گفتم: بگذار این چند تا مین را هم تمام میکنم، بعد می‌روم سر وقت . همان موقع پایش رفت روی مین. تمام چاشنی‌های داخل جوراب هم منفجر شد. پایش قطع شد و تمام بدنش هم زخمی؛ اما شهید نشد. 🍁می گفت: چون نمازم را اول وقت نخواندم، از شهدا جا ماندم. ♥️🕊 📚یادگاران، ج ۳۰ ‎‎‌‌‎‎ صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم سلام بر شهدا 😭✋🌷🍃
‌موقع ، الله اکبر را که می‌گفتند، صیاد هم  نمازش را می‌گفت!  این  چیزی بود که من هیچ وقت ندیدم که ترکش کند! اصلاً جزو متعلقاتش بود! دیده‌اید بعضی چیزها همیشه همراه آدم هست؛ نماز اوّل وقت هم همیشه همراه او بود! چنان الله اکبر میگفت که انگار  آخرش را می‌خواند! ‌چنان با  نماز میخواند که گویی به  وصل شده است! می گفت : هرچه دارم، از نماز دارم. تأکید داشت نماز را اول وقت بخوانیم. وقت هایی که خانه بود، نماز مغرب و عشا را به جماعت می خواندیم. به امامت خودش. روح مطهر شهدا 😭✋🌷🍃
خبر دارید... . هنوز که هنوز است از فاتحانه خیبر بر نگشته... . .. خبر دارید که آن دلیرمرد خطه مهمان نهنگ های خلیج فارس شد و برنگشت... . ..از خبری دارید... . .. بعد از اینکه یارانش را از به عقب بازگرداند دیگر کسی او را ندید... . از جوانانی که خوراک کوسه های شدند خبری دارید... . . .هنوز از صدای بچه ها می آید... . . .هنوز صدای مناجات از به گوش می رسد... . . .هنوز وصیت نامه شهدا خشک نشده؛ .... .... .. هنوز که هنوز است می ترسند از اینکه رو تنها بگذاریم... . .. و هنوز که هنوز است شهدا بند پوتینهایشان را باز نکرده اند و منتظر منتقم علیه السلام هستند تا دوباره در رکابش شهید شوند..... روح مطهر شهدا 😭✋🌷🍃