۱۰ سال در انتظار جنازه اصغرم بودم...
اصغر من ۵ سال در جبهه ماند تا اینکه آخرین بار در شب یلدا خواهرش او را به خانه شان میهمان دعوت کرد؛
اصغر دانه های هندوانه را با حالت خاصی مثل گلوله پرتاب می کرد و خوش حال بود...☺️
دامادم گفت: اصغر حال دیگری دارد، اجازه ندهید بار دیگر به جبهه برگردد.
اصغر فردای آن شب رفت و دیگر برنگشت و ۱۰ سال منتظر جنازه اش نشستم تا جنازه ی او را در بیست و یکم ماه رمضان آوردند....🕊💔
.
سردار شهید #اصغر_قصاب_عبدالهی
لشکرآسمانی۳۱عاشورا
🇮🇷اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 😭🌷🍃