eitaa logo
متی ترانا و نراک
273 دنبال‌کننده
43.3هزار عکس
15.9هزار ویدیو
83 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
منتظرالمهدی: امامُ الرحمتِ اول و یا پیغمبرِ آخَر امین خالق و مخلوق حتی بهر هر کافر همینست آنکه برحقش دهد موسی قسم،حق را که یارب از بلا و از عذاب قوم من بگذر ابالزهرا ابالزهره ابالعلم و ابالعالم ابالقاسم محمد مصطفی هست و ابالکوثر تمام عمر لب نگشود بر نفرین این امت برای رحمت پروردگار آمد پیام آور به زیر سنگ دندانش شکست و باز پی در پی لب پر خون دعا میکرد دشمن را به چشم تر تجلی بخش نور معرفت باشد ز سر تا پا نشان از مهربانیِ خدا دارد ز پا تا سر خدا را بین که یک طفل یتیم و این همه شوکت بوَد خُلق عظیمش زینت هر مسجد و منبر همیشه در سلام او پیش دستی کرد حتی بر صغیر و پیر و بیمار و فقیر و خادم و نوکر محمد شهر علمِ عالم امکان علی بابش در این ظلمت سرا او ماه و مهتابش بود حیدر بدون مرتضی راه ورودی نیست بر احمد محمد شاهراه عشق میباشد علی رهبر سلام ای مقصد و مقصود بر مخلوق و بر خالق سلام ای برترین عاشق وَ ای عبد خدا منظر به عزرائیل فرمودی مدارا کن بر این امت دلت شور مرا میزد همیشه تا دم آخر جهان امروز پُر گشته ز سادات بنی الزهرا ندید این را اگر هرکس هوالغافل هو الابتر حَرایت پر ز حُر کرده عراق و شام را امروز حرم ها چون نگین است و فدایی ها چو انگشتر دلم راهی شد امشب تا مدینه گنبد خضرا کمی هم آنطرف تر بر مزار عترت اطهر ميان بسترت آرام جان، آرام جان دادى ولى آرام جانت نيمه جان شد پاى اين بستر چه با حسرت دم آخر ميان هم گره خورده نگاه خسته بابا، نگاه خسته دختر براى بار آخر بوسه اى دادى تو بر دستِ همان زهرا كه هم دختر ترا بوده است هم مادر ولى دستي كه بوسيدي ردى برداشت در كوچه همان زهرا كتك خورد و زمين افتاد پشت در طناب دست مولا را كشيدند آه در خانه چهل نامرد از يك سر ، زني دلخسته از يك سر به روي خاك بر ميخواست و هي بر زمين ميخورد كبوتر مي خورد روي زمين وقتي بيفتد پر در اينجا مادري پشت پدر افتان و خيزان بود ولي در گوشه مقتل برادر بود و يك خواهر همان ميخي كه در سينه نشست و سينه ها را سوخت گذشت ايام و شد نيزه گذشت ايام و شد خنجر گذشت ايام و زينب داد ميزد آه يا جداه امان از كندي خنجر امان از گودي حنجر ✋ ✍محمد جواد پرچمی 🏴💔🏴
نذر شهادت پیامبرِ رحمت 🏴 لحظه های آخرش بود و به حیدر خیره شد اشک از چشمش چکید و کنج بستر خیره شد... تا که عزراییل وارد شد برای قبض روح بر علی(ع) و فاطمه(س) با حال مضطر خیره شد خوب میدانست بعدش فتنه بر پا می شود دود و آتش را تصوّر کرد و بر «در» خیره شد دست هایش را گرفت و سخت بر سینه فشرد آیه هایی خواند و بر بازوی کوثر خیره شد روضه از عمق نگاهش داشت جریان میگرفت پلک زد با ناتوانی؛ سمتِ دیگر خیره شد آن طرف سر را به زانو داشت غمگین؛ مجتبی(ع) بر غمش زل زد! به اندوهِ برادر خیره شد طاقتِ بیتابی و اشک حسینش(ع) را نداشت از نفس افتاد تا چشمش به حنجر خیره شد رفت تا جایی که زینب(س) بغض کرد از کربلا- تا سرِ بازارِ شهر شام؛ بر «سر» خیره شد دل ندارم! روضه کاش اینجا به پایان می رسید وای از وقتی که بر «سر» چشم دختر خیره شد! 🔸شاعر: 🏴♠️https://eitaa.com/jahfadarahbary