🍃🌹🍃🌹🍃
قیمت ندارد جـان تو #بابا
قیمت ندارد نالهی #مادر
هرچه دلار و درهم دنیاست
یک جا فدای #خندهی_آخر 💔
شهیـد محمـدتقـے سالخـورده🌺🍃
شادی روحشون صلوات🌹🍃
🍃🌹🍃🌹
خواب زیبای محمدمهدی خیزاب
#فرزند_شهید
💠دردو دل فرزند شهید با #عکس حضرت آقا خامنه ای
🔸محمدمهدی میگفت: خواب #بابا را دیدم. به بابا گفتم: چرا #رفتی که من بابا نداشته باشم⁉️ بابا بهم گفت: #حضرت_آقا پدر همه بچه های شهیده😍 چون ببالت داره که برای حضرت علی(علیه السلام) است🔅(منظورش از ببالت ، ولایت را میگفت که نمیتوانست کلمه اش را تلفظ کنه).....
🔹ویک عکس از #حضرت_آقا هست که ایشان گریه میکنند😭 محمد مهدی میگه هر موقع #آقا دلشون برای بچه های #شهید تنگ میشه💔 این شکلی گریه میکنه...
🔸محمد مهدی گاهی اوقات بااین #عکس دردو دل💗 میکنه. یکی از درد و دلهایی که خیلی برام #جالب بود این بود که: عکس حاج آقا شیرازی(منظورش آقای شیرازی، نماینده ولی فقیه در سپاه قدس می باشد) را کنار #حاج_قاسم دیده بعد به عکس آقا میگفت: ناراحت نباشد❌ به خاطر #ما آقای شیرازی رفتند پیش حاج قاسم💞 تا بهشون بگند که اونهایی که #باباهای مارا شهید🌷 کردند را دستگیر کنند
🔹تازه باباهای ما تو #بهشتند🌸 ولی شما گریه میکنید #چشماتو درد میاد وما ناراحت میشیم😔 چون #آقای_شیرازی دلداری به خودش داده ایشون بازبان بچه گانه به حضرت آقا دلداری💖 میدهد که خیلی جالب بود.
#شهید_مسلم_خیزاب
اولین شهیدمدافع حرم لشکر۱۴امام حسین(علیه السلام)
🌹🍃صلوات
#همسرانه💔
مهدی جان امشبـ🌓 میخواهم از #سلما برایت بگویم؛ از بزرگ شدن سلما، که لحظه لحظه اش، #تصور کنار تو💞 بودن بود...
⇜از روزی که یاد گرفت #بابا بگوید و دلم لرزید💓 و گونه هایم شوره زار باران شد😭
⇜از روزی که از #تو نشان خواست و چمدانت💼 را نشانش دادم یا روزی که خواست #قبر کوچکی داشته باشد که در خیال💭 کودکیش تورا آنجا بجوید
⇜یکروز سر سفره بی هوا گفت برای بابا مهدی #صلوات، و همه مات ماندیم و باریدیم😢
⇜یک روز در خیابان عکست📸 را دید و با #افتخار نشانت می داد و فریاد میزد #بابامهدی من...
⇜آن روز که #چادر سر کردو چقدر جایت خالی بود تا دستان کوچکش رابگیری و به #مسجد ببریش... مثل آرزویت💖
من با همه اینها #چهار_سال را چهار قرن گذراندم😔
#شهید_مهدی_ثامنی_راد
🌹🍃صلوات
🔸 #بابا مهدی جان؛ وصیت📜 کرده بودی که روی سینه ات سربگذارم
🔹آن شب در #معراج خواستم سر روی سینه ات بگذارم ⚡️اما هرچه گشتم #آغوشی نبود😔
🔸عکس هایت📸 را کنار مامان دیده ام، قدو #قامتت، دستهایت. همان عکسها که #مرا در آغوش داشتی💞 پس چرا نیمی از آن قدو قامت هم در تابوت⚰ نبود؟
🔹خواستم مثل #رقیه(س) سرت را بغل کنم نمی شد❌ دستانم #استخوان هایی را لمس کرد که گفتند بابا مهدی ست😭 باشد #سهم_من از آغوشت💖 همین بود..
#عاشقانه_های_سلما
#شهید_مهدی_ثامنی_راد
صلوات 🌷🍃
💠دعا کردم بابا شهید بشه ...!😔
🔹یادم آمد فروردین 94 که به پابوس #امام_رضا(ع) رفتیم، حسین آقا دائماً به بچهها میگفت: «دعا کنید #بابا شهید بشه🌷»
🔸بچهها هم اشک در چشمهایشان جمع میشد😢 و بعد که اصرارهای بابا را میدیدند، میگفتند" #باشه. دعا میکنیم.
🔹هرچند #زینب مقاومت میکرد و میگفت: «اگر شهید شوی من دیگر #بابا_ندارم!» حسین هم میگفت: شهید بشم براتون یه خونه خوشگل🏡 میخرم تو #بهشت تا بیاین.
🔸یکبار که از زیارت برگشتیم، #محمدمحسن گفت: مامان من برای بابا دعا کردم. گفتم: چقدر خوب. چه دعایی مامان جان⁉️ گفت: دعا کردم #بابا_شهید_بشه!
🔹یک لحظه یخ زدم! گفتم «چرا؟» گفت: خب اگه شهید بشه که بهتر از #مُردنه! از حرفهای محمد محسن زبانم قفل شد😔
راوی: همسرمحترم شهید
#شهید_محمدحسین_حمزه
🌹🍃🌹🍃صلوات
🕊بر بال خاطره ها 🕊
🌴چند وقت از شهادت علی جان می گذشت ساعت ۱۰ شب🕰 یکدفعه #امیرمحمد آمد گفت:
بابا آمده. بابا آمده #بابا_آمده
بیاید دنبالم
🌴همه با تعجب به امیر محمد نگاه می کردیم😟 که رفتیم داخل اتاق خواب گفت ببین #بابا اینجاست، پیراهن بابا👕 را گرفت و با اشک و خنده بومی کرد.
🌴می گفت بوی بابا میده. #بوی_بابا میده و آن شب پیراهن بابا را پوشید و بعد از مدتها با آرامش خوابید😴
راوی: پدر شهید
امیر محمد فرزند شهید
#شهید_علی_عابدینی
🌹🍃🌹🍃صلوات
#خاطرات_شهدا🌷
💠خبر شهادت
🔰شهید نظرزاده به عنوان بسیجی رفتند برای اعزام به جبهه. از طریق #مسجدجوادالائمه ثبت نام کردن. یک شب، دو شب موندن بعد اعزام شدند.
🔰ماه رمضون بود که خبر شهادتش رو بهمون دادن. نمیدونم چندم #ماه_رمضان بود. ما چشم انتظار آمدنش بودیم، قند شکسته بودیم🍚 آماده کرده بودیم. مرغ گرفته بودم ببرم بزارم خونه بابام توی یخچال، شنیدم در می زنند به #جواد پسر بزرگم گفتم ببین کیه، رفت دم در یک مرتبه دیدم برگشت.
🔰گفتم کی بود مامان گفت: یک آقایی. بهم گفت داخل خانه کیه؟ گفتم #مامانم. گفت غیر از مامانت کس دیگه ای نیست؟ گفتم چرا پدر بزرگ و مادر بزرگم و خاله ام. دیگه اون بنده خدا رفته بود، گفتم خب نپرسیدی چیکار داره؟! گفت زود رفتند. دل من یهو یه جوری شد😢 گفتم نکنه یه #خبرایی_هست.
🔰مرغ ها🍗 رو برداشتم رفتم خونه بابام بزارم تو یخچال دیدم نیستند. رفتم دم پنجره. دیدم اقا رضا با یه نفر دیگه با موتور اومدن. مثل اینکه گفته بود ایشون خالَمه، بنده خدا رفت. می خندید😄 گفت چه خبر خاله؟ گفتم خبرا که دست شماست کجا بودی⁉️ این بنده خدا کی بود، واسه چی اومده بود. گفت اومده بود #تحقیق کنه برای پسر خاله. گفتم خاله شب که کسی تحقیقات نمیاد. گفت چرا چون #ماه_روزه است و هوا گرمه شب میان واسه تحقیق
🔰این که رفت، من یه مقدار #خبردار شدم که خبرهایی هست و اینا به من چیزی نمیگن. برگشتم خونه خواهرم. رفتم دیدم عموم خدا بیامرز نشسته؛ سلام و احوالپرسی کردیم. دیدم پسرخواهرم چندتا دفتر و ... زیر بغلش گرفته. گفتم کجا میری آقارضا؟ گفت امشب #نگهبانی هست دارم میرم. گفتم نه دروغ میگی آقا رضا، گفت به جان خودم خاله، گفتم اگر خبری هست به من بگو. گفت هیچ خبری نیست خاله، عمو مگه خبریه؟؟ گفت نه❌ هیچ خبری نیست.
🔰گفت بیا بشین یه چایی☕️ بخور گفتم نه من میرم خانه. به آقاجواد گفتم: مادر هر خبری هست اینا چیزی به من نمیگن. #جواد رفت به خاله اش گفت چه خبره خاله؟ خواهرم گفته بود خبری نیست دیگه اومدیم خوابیدیم. دیدم #سحر دو تا بچه های کوچکم خیلی بی تابی می کنند. این دو تا طفلکی ها پشت سر هم بودن از لحاظ سنی، خیلی بی قراری می کردند. جواد گفت: من میرم مسجد🕌
🔰همین که رفت چیزی نگذشت که دیدم یه دفعه برگشت. گفتم #نماز نخوندی گفتش نه مامان (رنگش هم خیلی پریده بود) گفت مثل اینکه یه خبرایی هست مامان😥 من پامو گذاشتم تو مسجد همه گفتن شش تا بچه داره مثل اینکه #بابا رو میگفتن. گفتم خب می خواستی بری بپرسی گفت دیگه اصلا پام پیش نرفت که برم تو مسجد.
🔰بچه ها رو خوابوندم. دیگه خودمم خوابیدم هوا روشن شد ساعت های شش و نیم، هفت🕗 بود دیدم پسر خواهرم اومد زنگ زد در رو باز کردم. گفت خاله خوبی چه خبر؟ گفتم سلامتی خاله جان! خبر ها که دست شماست. گفت نه خبری نیست فقط بابای جواد(شهید نظرزاده) #زخمی شده. گفتم الکی میگی آقا رضا زخمی شده یا #شهید_شده⁉️ اونم گفت: حالا که شما میگی خاله، آره شهید شده😔
🔰سردخانه که رفتیم فقط بدنش سرد بود ما گفتیم که حتما #خواب هست. دیدم تمیز، مرتب خوابیده. پسر خواهرم میخواست عکس بگیره📸 که دیدیم پشت سرش، سمت چپ ترکش خورده و به شهادت رسیده. روحشون شاد🌷
راوی: همسر بزرگوار شهید
#شهید_براتعلی_نظرزاده
#سالروز_شهادت
🌹🍃🌹صلوات
#بابا رفت 🕊
★و از این پس
#کودکانـــــــــــه_هایش
★پای قاب🖼 عکس ِ #بابا
بزرگ میشود ...
#شهید_حمید_اسداللهی
#صلوات 😭🌷🍃
🌟♥️🌟
🍂میشود باز تـ✨ـو
در خانۀِ ما پا بنهی😍
🍃میشود باز مرا
در #بغلت جا بدهی
🍂دل💓 من تنگ برای
بغلت شد #بابا
🍃وعدۀِ #آمدنت
از چه غلط شد بابا⁉️😔
#شهید_مسلم_خیزاب
🍃🌹صلوات
متی ترانا و نراک 🇮🇷🌷
📍این زن روانی که پس از به کشتن دادن پسرش فورا بلاگر شد، چندی پیش عکسی را منتشر کرد که پشت تصویر مقر
📍استخوانی که خرد شد
🔻چه طرفدار نظام باشی یا حتی نباشی
وقتی خطری تو را تهدید کند؛ بلافاصله به «او» زنگ میزنی.
🔻اما دیروز یک تروریست، استخوانهای «او» را دقیقا هنگامی که پای امنیت من و تو ایستاده بود زیر چرخهای ماشین خرد کرد و ۵ فرزند او را برای همیشه از داشتن #بابا و من و تو را را از یک هموطن #پلیس محروم کرد.
🔻خون شهید روشن کننده حقایق است، ما دقیقا کدام طرف ایستادهایم؟
🔻سفارتخانهای که با پول های کثیف و وعده های آنطرف آبی، سلبریتیها و غربزده های داخلی برای دفاع از قاتل پلیس و همدستانش را به خط می کند، می خواهد چنان فضا بر حافظان امنیت تنگ شود تا کسی جای #شهید_محمد_قنبری ها را پر نکند.
تا وقتی در اوج خطر با پلیس تماس می گیری کسی آنطرف گوشی را برندارد و من و تو مقابل گرگ ها تنها بمانیم.
🔻مجازات آن #نامادر و آتش بیاران معرکه دشمن و البته سرویس خارجی مربوطه و باقیمانده کومله در خاک عراق مطالبه ماست.
متی ترانا و نراک 🇮🇷🌷
❤️دلتنگ تو ام..... #شهید_براتعلی_نظرزاده #شادی روح مطهر شهدا #الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّ
خاطره ای از شهید نظرزاده
💠خبر شهادت
🔰شهید نظرزاده به عنوان بسیجی رفتند برای اعزام به جبهه. از طریق #مسجدجوادالائمه ثبت نام کردن. یک شب، دو شب موندن بعد اعزام شدند.
🔰ماه رمضون بود که خبر شهادتش رو بهمون دادن. نمیدونم چندم #ماه_رمضان بود. ما چشم انتظار آمدنش بودیم، قند شکسته بودیم🍚 آماده کرده بودیم. مرغ گرفته بودم ببرم بزارم خونه بابام توی یخچال، شنیدم در می زنند به #جواد پسر بزرگم گفتم ببین کیه، رفت دم در یک مرتبه دیدم برگشت.
🔰گفتم کی بود مامان گفت: یک آقایی. بهم گفت داخل خانه کیه؟ گفتم #مامانم. گفت غیر از مامانت کس دیگه ای نیست؟ گفتم چرا پدر بزرگ و مادر بزرگم و خاله ام. دیگه اون بنده خدا رفته بود، گفتم خب نپرسیدی چیکار داره؟! گفت زود رفتند. دل من یهو یه جوری شد😢 گفتم نکنه یه #خبرایی_هست.
🔰مرغ ها🍗 رو برداشتم رفتم خونه بابام بزارم تو یخچال دیدم نیستند. رفتم دم پنجره. دیدم اقا رضا با یه نفر دیگه با موتور اومدن. مثل اینکه گفته بود ایشون خالَمه، بنده خدا رفت. می خندید😄 گفت چه خبر خاله؟ گفتم خبرا که دست شماست کجا بودی⁉️ این بنده خدا کی بود، واسه چی اومده بود. گفت اومده بود #تحقیق کنه برای پسر خاله. گفتم خاله شب که کسی تحقیقات نمیاد. گفت چرا چون #ماه_روزه است و هوا گرمه شب میان واسه تحقیق
🔰این که رفت، من یه مقدار #خبردار شدم که خبرهایی هست و اینا به من چیزی نمیگن. برگشتم خونه خواهرم. رفتم دیدم عموم خدا بیامرز نشسته؛ سلام و احوالپرسی کردیم. دیدم پسرخواهرم چندتا دفتر و ... زیر بغلش گرفته. گفتم کجا میری آقارضا؟ گفت امشب #نگهبانی هست دارم میرم. گفتم نه دروغ میگی آقا رضا، گفت به جان خودم خاله، گفتم اگر خبری هست به من بگو. گفت هیچ خبری نیست خاله، عمو مگه خبریه؟؟ گفت نه❌ هیچ خبری نیست.
🔰گفت بیا بشین یه چایی☕️ بخور گفتم نه من میرم خانه. به آقاجواد گفتم: مادر هر خبری هست اینا چیزی به من نمیگن. #جواد رفت به خاله اش گفت چه خبره خاله؟ خواهرم گفته بود خبری نیست دیگه اومدیم خوابیدیم. دیدم #سحر دو تا بچه های کوچکم خیلی بی تابی می کنند. این دو تا طفلکی ها پشت سر هم بودن از لحاظ سنی، خیلی بی قراری می کردند. جواد گفت: من میرم مسجد🕌
🔰همین که رفت چیزی نگذشت که دیدم یه دفعه برگشت. گفتم #نماز نخوندی گفتش نه مامان (رنگش هم خیلی پریده بود) گفت مثل اینکه یه خبرایی هست مامان😥 من پامو گذاشتم تو مسجد همه گفتن شش تا بچه داره مثل اینکه #بابا رو میگفتن. گفتم خب می خواستی بری بپرسی گفت دیگه اصلا پام پیش نرفت که برم تو مسجد.
🔰بچه ها رو خوابوندم. دیگه خودمم خوابیدم هوا روشن شد ساعت های شش و نیم، هفت🕗 بود دیدم پسر خواهرم اومد زنگ زد در رو باز کردم. گفت خاله خوبی چه خبر؟ گفتم سلامتی خاله جان! خبر ها که دست شماست. گفت نه خبری نیست فقط بابای جواد(شهید نظرزاده) #زخمی شده. گفتم الکی میگی آقا رضا زخمی شده یا #شهید_شده⁉️ اونم گفت: حالا که شما میگی خاله، آره شهید شده😔
🔰سردخانه که رفتیم فقط بدنش سرد بود ما گفتیم که حتما #خواب هست. دیدم تمیز، مرتب خوابیده. پسر خواهرم میخواست عکس بگیره📸 که دیدیم پشت سرش، سمت چپ ترکش خورده و به شهادت رسیده. روحشون شاد🌷
راوی: همسر بزرگوار شهید
#شهید_براتعلی_نظرزاده
#شادی روح مطهر شهدا
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهم😭✋🌷🍃