eitaa logo
متی ترانا و نراک 🇮🇷🌷
317 دنبال‌کننده
48.9هزار عکس
22.3هزار ویدیو
90 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊 . بعد از فتح شهر الحاضر بود که به لطف خدا و مدد اهل بیت بدون شهید و مجروح، عملیات تموم شد.✅ . رزمنده ها خیلی خوشحال بودن و هر کسی به نحوی شکرگزاری میکرد و درحال شادی بود. . منم اسلحه 🔫رو مسلح کردم و دو تا تیر هوایی زدم یه دفعه یه نفر زد رو شونم برگشتم دیدم . با ناراحتی گفت چیکار میکنی!!؟ گفتم: خب خوشحالم. شهرو فتح کردیم .😅 دارم می زنم. . مسعود گفت: برادر ... با اینکه من بزرگتر بودم و تقریبا هم سن بچه من بود، ولی این حرفش تا رفت و همیشه صداش تو گوشمه و خدارو شکر میکنم که لیاقت همراهی و همرزمی شهدا رو نصیبم کرده..❤️ ازهمرزم شهید 🍃🌷 صلوات
: - بهش گفتم:توی راه که بر می گردی,یه خورده کاهو و سبزی بخر. - گفت:من سرم خیلی شلوغه می ترسم یادم بره,.. رو یه تیکه کاغذ هر چه میخوای بنویس,بهم بده. - همان موقع داشت جیبش را خالی می کرد. یک دفترچه یاد داشت  و یک خودکار در آورد گذاشت زمین. برداشتمشون تا چیزهایی که میخواستم تویش بنویسم,یک دفعه بهم گفت: ها! - جا خوردم...!! - گفت:اون خودکاری که دستته مال ! -  گفتم:من که نمیخوام باهاش کتاب بنویسم.دو سه تا کلمه بیشتر نیست. 👈- گفت:نه!کم و زیاد فرقی نمیکنه,بیت الماله! ( خاطره ای از شهید مهدی باکری به نقل از همسر شهید) 🌹🍃🌹🍃صلوات