eitaa logo
متی ترانا و نراک
317 دنبال‌کننده
44.7هزار عکس
17.4هزار ویدیو
86 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃پلک شهریور نیمه باز بود که چشم به جهان گشودی. سومِ شهریور ۱۳۲۱، در شهری به همسایگی امامِ مهربانی ها، . 🍃نامت را گذاشتند و این سرآغازی شد برای درک عشق بازی هایت. به گمانم تمام احوالاتِ خوبت در سایه سارِ نامِ بلندت، بهتر لمس میشود. 🍃همیشه مراقب نگاهت بودی و این مراقبت کاری کرد که در روزهای نبودنت، کسی نگاه به ندوزد، حتی زمانی که دیوار خانه ریخته بود!! و چه است شهری که نگاه مردانش، آرام و سربه زیر باشد🌹 🍃کمی با ما راه بیا، برایمان بگو چه کردی؟ چه گفتی؟ چه خواستی؟ که اجابتش هم صحبتی با شد؟!🤔 🍃بعید میدانم کسی از راه گشایی مادر بی خبر باشد؟! در آن وهم انگیز، میان تلّ های خاکی، با دلی مضطر سر بر خاک گذاشتی و ندا از به گوشَت رسید که از این سو بروید. 🍃تو خاصی...! یعنی باید بود که خواهری چون زینب(س)، خود برای کمک بیاید. مگر غیر از این است که فرمود: ما کسانی که برادرمان را می‌کنند تنها نمی‌گذاریم؟ به گمانم باید برای پی بردن به رازت، پی به ارتباطت با (ع) برد. 🍃تو عجین شده با این خانواده ای. مورد عنایت خواهر، همچو مادر...بی سبب نیست چندین سال هیچ نشانی از تو نداشتیم. عاشق رفته رفته شبیه معشوق می‌شود و تو چه خوب شکل مادر شدی😔 🍃سال‌ها گمنامی و بی‌نشانی و در آخر سهم ما از تو، یک ، صفحاتی قرآن و بادگیری که جسمت را به آغوش داشته😞 🍃سال‌هاست ، به پاس ۲۵ سال میزبانی از جسمِ نازنینت سرشار از عطر و بوی توست. 🍃کمی با ما راه بیا‌‌. دعایمان کن عبدِ حسین شویم، جان برکف برای حسین(ع) و در آخر سر بر دامان حسین چشم از این عالم ببندیم، رسم عاشقی را خوب بلدی، دعا کن گرد قدم‌هایت بر سر و روی ما هم بنشیند😓 ♡السلام علی الحسین♡ ✍️نویسنده : 🌺به مناسبت سالروز شهادت 📅تاریخ تولد : ۳ شهریور ۱۳۲۱. تربت حیدریه 📅تاریخ شهادت : ۲۳ اسفند ۱۳۶۳ عملیات بدر 🥀مزار شهید : بهشت رضا شهدا ذکر صلوات 🌷🍃 صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
7.16M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دیگران را قضاوت بیجا نکنیم ‼️ مردِ جوانی بسته‌ای کلوچه خرید و روی نیمکتی نشست که استراحت کند بعد از چند دقیقه در کنار او کودکی نیز نشست وقتی مرد اولین کلوچه‌اش را برداشت، کودک نیز یک کلوچه برداشت. در این هنگام احساس خشمی به مرد دست داد، اما هیچ نگفت فقط با خود فکر کرد: عجب رویی داره! هر بار که او کلوچه‌ای برداشت کودک نیز کلوچه ای ازهمان ظرف برمیداشت. این عمل او را عصبانی تر می کرد، اما از خود واکنشی نشان نداد. وقتی که فقط یک کلوچه باقی مانده بود، با خود فکر کرد: “حالا این پسرک پرو چه خواهد کرد؟” کودک در کمال خون سردی آخرین کلوچه ظرف را نصف کرد و نصف آن را برای او گذاشت!...واز آنجا دورشد. مرد دیگر نتوانست تحمل کند، باعصبانیت کیفش را از روی نیمکت به روی پا گذاشت که با صحنه عجیبی برخورد اودر نهایت تعجب دید بسته کلوچه‌اش، دست نخورده وبسته کلوچه زیر کیفش جا گذاشته است و آن بسته سهم کودک بود. https://eitaa.com/jahfadarahbary