eitaa logo
متی ترانا و نراک
317 دنبال‌کننده
44.7هزار عکس
17.4هزار ویدیو
86 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 داخل قبر🌹🍃 🍃 #مادرش موقع تدفین احمد خیلی بی تابی میکرد به قدری گریه و زاری میکرد که می ترسیدم خدای نکرده قلبش بگیرد 🍂کنار مزارش منتظر جنازه نشسته بودیم یک خانمی بعد از دیدن بی تابی مادر از وسط جمعیت بلند شد و به من گفت حاج آقا خاک از قبر بگیر و روی سر خانمت بزار تا آرام بگیره من اینجور کارها و حرف ها را تا توی کتاب ندیده باشم یا از بزرگی نشنیده باشم قبول نمیکنم ولی این دفعه ناخوداگاه بلند شدم و این کار را انجام دادم 🍃بعد از چند لحظه دیدم خانمم کاملا آرام شد، مراسم تدفین تمام شد و ما برگشتیم خانه یکی دو روز بعد از خانمم پرسیدم چطور شد که سر قبر احمد یک مرتبه آرام شدی؟ 🍂گفت: من یک لحظه مثل اینکه خواب ببینم دیدم احمد از قبر امد بیرون و دست مرا گرفت و برد داخل قبر، به من گفت مادر چرا اینقدر بی تابی میکنی ببین چقدر جای من خوبه، درخت ها و میوه ها و خانه های زیبا را ببین شما دیگه برای من ناراحت نباش... راوی: پدر شهید #شهید_احمد_مکیان🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃صلوات
💠انس با قرآن 🔸وقتی احمد کوچک بود ما کلاس های #فرهنگی و #عزاداری را داخل خانه خودمان برگزار می کردیم، کلا سه اتاق داشتیم یک اتاق برای پدرم بود یک اتاق برای ما و یک اتاق هم پذیرایی. 🔹اتاق پذیرایی محل کلاس قرآن و برگزاری عزاداری بود، احمد در چنین خانه ای بزرگ شد و در شرایطی رشد کرد که غالبا #قرآن می شنید 🔸پدرم بعد از نماز صبح با صدای بلند قرآن میخواند و تمام اهل خانه صدای قرآنش را می شنیدند. احمد در این فضا با قرآن #انس گرفت و زمینه ای فراهم شد که زودتر از هم سن و سالانش قرآن را بخواند و حفظ کند. #شهید_احمد_مکیان 🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹صلوات
💠 موبایل... 🌷یکبار شنیدم که گوشی احمد گم شده بعدها فهمیدیم که گم نکرده یک خانواده افغانی نیاز به کمک مالی داشتند و احمد پول به اندازه کافی نداشته است، موبایلش را فروخته تا بتواند نیاز آنها را برطرف کند. 🌷بعد از شهادتش مادرش تعریف میکرد یک روز که خیلی برایش گریه کردم به خوابم امد اما این بار با اجدادش آمد گفت ببین این اجدادم هستند، ایشان هم امام زمان علیه السلام هستند، شما نمیدانی اینجا جای ما خوب است. ما در کنار امام زمان هستیم. راوی: پدر شهید #شهید_احمد_مکیان🌷 #شهید_مدافع_حرم 🍃🌹🍃🌹صلوات
🍃دوره آخری که همراه احمد(شهید_احمد_مکیان) در منطقه بودم، دیگـر خبری از احمد سابق نبود. انگار داشت خودش را آماده پرواز می کرد. 🍂کمتر شوخی می کرد، اوقات فراغتش را مشغول قرائت قران بود. اگر کوچک ترین غیبت می شنید تذکر می داد یا از مجلس بیرون می رفت. 🍃یک روز وقتی از خواب بیدار شد،ناراحت بود. آنقدر اصرار کردم تادلیل ناراحتی اش را گفت. خوابِ سید ابراهیم را دیده بود(شهید مصطفی صدر زاده).بعد از شهادت سیدابرهیم اولین باری بود که خوابش را می دید. 🍂می گفت: "سید با خنده ولی طوری که بخواد طعنه بزنه بهم گفت: بامعرفتا! به شماهاهم میگن رفیق!چرابه خانواده ام سر نمی زنید؟!" دوباره چند روز بعد ناراحت و بی قرار بود ولی چیزی نمی گفت. با کلی اصرار و التماس حرف از زیر زبانش کشیدم. 🍃گفت: "دوباره خواب سید ابراهیم رو دیدم.توی عالم خواب شروع کردم به گریه کردن که سیدجان پس کِی نوبت من میشه؟ خسته ام. خودت برام یکاری بکن" نذر ت 🍂می گفت: سید درجواب لبخند ملیحی زد و گفت:"غصه نخور.همه رفقایی که جامانده اند،شهادت روزیشون میشه." حالا که احمد رفته تنها دلخوشی ام همین جمله سید ابراهیم است.و به امید روزی هستم که خودم را دوباره در جمعشان ببینم. راوی: دوست و همرزم شهید مکیان 🍃🌹صلوات
گمنامی را دوست داشت در وصیت نامه اش به این نکته صریح اشاره کرده بود که: "مرا غریبانه تحویل بگیرید غریبانه تشییع کنید و غریبانه در بهشت معصومه(س) قطعه 31 به خاک بسپارید.... برای ماندنش تدبیری هم اندیشیده بود؛ وصیت کرده بود که چیزی روی قبرش ننویسیم.... فقط بنویسیم: پر کاهی تقدیم به پیشگاه حق‌تعالی... 🌷 🔹برشۍازوصیتنامه بگوئید ڪه احمد جایش خوب است و شما فڪری به حال خود بڪنید ڪه هنوز مانده‌اید 💔😔 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ روح مطهر شهدا 😭✋🌷🍃
•『🕊️』• ↫ •احمد نمازش رو همیشه اول وقت میخوند.می گفت:«همه گرفتاریهای ما با نماز صبحمون حل می شه. یعنی هر گرفتاری ای داشته باشی با نماز صبح میتونی حلش کنی چون نماز صبح نشونه مردونگیه. سختی داره». 🕊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ روح مطهر شهدا و امام شهدا 😭✋🌷🍃