#خاطرات_شهدا
🔹شهید مهدی خراسانی. مهدی پنجم مردادماه سال شصت زمینی شد تا نیمه خردادماه سیودو سال بعد وعده دیدار با سالار شهیدان را در بالاترین نقطه آسمان بگیرد. آن روز که حسینآقا نام کودکش را مهدی گذاشت بهراستی میدانست با نوای زینبیون همنوا خواهد شد پس زیر بیرق عزای حسین او را بزرگ کرد.
🔸مهدی نیز در روستای مردپرور خورزان کودکیاش را سپری کرد. تحصیلاتش را تا مقطع دیپلم ادامه داد و پس از آن برای خدمت سربازی راهی کرمان شد و در سپاه، خدمت به نظام مقدس را سپری کرد.
🔹در دوران تحصیل کار هم میکرد. شغل او کشاورزی بود. ازدواج کرد و حاصل این وصلت مبارک دو فرزند پسر بود. پس از آن وارد دانشگاه شد و در دانشکدۀ علوم و فنون رزمی در دورۀ سیوشش عرضی جنگافزار T72 شرکت و آن را با موفقیت پشت سر گذاشت.
🔸مهدی که در تمام مراحل عشق به مولایش حسین(ع) در ذره ذرۀ وجودش، در تار و پودش، در لحظه لحظۀ زندگیاش جاری بود. داوطلبانه به مأموریت برونمرزی رفت. صدای ناله و شیون کودکان مظلوم سوری از یکسو و حریم مطهر حرم حضرت زینب(س) از سوی دیگر دلش را میبرد به بوی کوچههای غریب و ساکت مدینه و بوی در سوخته و چادر خاکی و لحظههای درد و اشکهایی که در سکوت خانه علی(ع) ریخته میشد و سکوت و سکوت و سکوت…
🔹و کدام انسانی که بماند و کدام انسانی که بخوابد و کدام انسانی که زندگی کند و به هزارویک دلیل دیگر مهدی باید میرفت و رفت. در چهاردهم خرداد هزار و سیصد و نود و دو با افتخار به آرزویش رسید و ققنوسوار به دیدار یار شتافت و در تانک خود سوخت و چون مشتی خاکستر شد و پرگشود و پرواز کرد. در روستای محل تولدش و شهیدآباد خورزان آرام گرفت. “راهش جاوید باد”
#شهید_مهدی_خراسانی🌷
#شهید_مدافع_حرم
صلوات 🌷🌾
🍃🌹🍃ّّ
🌹🍃دو هفته قبل از اعزامش همراه خانواده با شهيد سيدعلياصغر شنايي به مشهد مقدس رفتيم. سفر بسيار خوب و به ياد ماندني بود.
🌹🍃در بازگشت از مشهد، آنها با هم شوخي ميكردند و ميگفتند: «اگر ما رفتيم و برنگشتيم ما را فراموش نكنيد، شما همسران شهيد ميشويد و آن وقت با شما مصاحبه ميكنند. از حالا به فكر آن روز باشيد و خود را آماده كنيد كه در جواب چه بگوييد» ولي ما اين حرف را به شوخي ميگرفتيم.
🌹🍃كلاً در طول راه از شهادت حرف ميزدند. آنها كه ميدانستند ميخواهند شهيد شوند، به نظرم داشتند ما را آماده ميكردند...
🌹🍃«شهيد شنايي در خواب به همسرم ميگفت: خوشا به حالت كه تو رفتني هستي و نامهات امضا شد، ولي من كارم اشكال دارد.» آري! هر دوي آنها لياقت شهادت را داشتند و در مشهد مقدس نامه شهادتشان را از امام رضا(ع) گرفتند و با هم داوطلبانه براي دفاع از حرم حضرت زينب(س) رفتند و باهم به شهادت رسيده و روح پاكشان به آسمانها پر كشيد
#شهید_مهدی_خراسانی
#شهید_سیدعلی_اصغر_شنایی
#شهدای_مدافع_حرم
🍃🌹صلوات
#عاشقانه_شهدا💞
#همسفر_تا_بهشت🌷
💠روزهاے اول #ازدواج یہ روز دستمو گرفٺ و گفٺ:"خانوم...بیا پیشم بشین #کارِٺ دارم..."گفتم..."بفرما آقاے گلم من سراپا گوشم..."گفت "ببین خانومے...
همین اول بهٺ گفتہ باشمااا...ڪار خونہ رو #تقسیم میڪنیم هر وقٺ نیاز بہ ڪمڪ داشتے باید بہم بگے..."
گفتم "آخه شما از سر ڪار برمیگرے خستہ میشے
📎گفت: "حرف نباشہ ،#حرف آخر با منه..اونم هر چے تو بگے من باید بگم چشم...واقعاً هم بہ #قولش عمل ڪرد از سرڪٱر ڪہ برمیگشت با وجود خستڰے شروع میکرد ڪمڪ ڪردن...
مهمونـ ڪہ میومد بهم میگفٺ "شما #بشین خانوم...
💠من از مهمونا #پذیرایے ميڪنم..."
فامیلا ڪہ ميومدن خونمون بهم میگفتن "خوش بہ حالٺ #طاهره خانوم...
آقا مهدے، واقعاً یہ مرد واقعیہ..."
منم تو دلم صدها بار خدا رو شڪر میڪردم...واسہ #زندگے اومده بودیم تهران...
📎با وجود اینڪہ از #سختیاش برام گفتہ بود ولے با حضورش طعمـ تلخ غربٹ واسم شیرین بود...
سر ڪار ڪہ میرفٺ #دلتنـگ 💔میشدم..وقتے برمیگشت، با وجود خستگے میگفٺ..."نبینم خانوم من دلش گرفتہ باشہ هااا...#پاشو حاضر شو بریم بیرون...میرفتیم و یہ حال و هوایے عوض میڪردیم...
💠اونقدر# شوخے و بگو و بخند😄 راه مینداخت...که همہ اونـ ساعتایے 🕰ڪہ ڪنارم نبود و هم جبران میڪرد...
و من بیشتر #عاشقش💗 میشدم و البته وابسته تر از قبل...
🔗راوی: همسر شهیدمهدی خراسانی
#شهید_مهدی_خراسانی🕊🌷
#شهید_مدافع_حرم
ولادت: ۱۳۶۰/۵/۵، خورزان دامغان
شهادت: ۱۳۹۲/۳/۱۱، دمشق، سوریه
🍃🌹صلوات