eitaa logo
متی ترانا و نراک 🇮🇷🌷
316 دنبال‌کننده
48.5هزار عکس
21.9هزار ویدیو
90 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ثانیه های انتظار تو را می زند صدا💚🙏 آدینه های بی قرار تو را می زند صدا💚🙏 عمریست چشم به راه، مانده ایم بیا💚🙏 در ندبه اشک بار تو را می زند صدا‌💚🙏 أللَّھُمَ عـجِـلْ لِوَلیِڪْ ألْفَرَج🙏 یا_مهدی_اردکنی 💚🙏 سلام پدر مهربان ما صبحت بخیر ❤️
༻﷽༺ 🌷 ماحاجٺ خود را فقط از گرفتیم جز روضہ‌ے بجوییم ڪجا را؟ اے ڪاش مقدر بشود تا ڪه ببینیم در یڪ حرم را
✨🌼✨ شاه شوم، ماه شوم، زر شوم‏ در حرمت باز کبوتر شوم‏ سعی در این «مروه» صفا می‌دهد خاک بهشتت شفا می‌دهد ☀️اَلسَّلامُ عَلَیْکَ اَیُّهَا الْاِمَامُ الْغَریِب
🌀🌷🌀 ⚜ خاطرات حاج عماد ⚜ اشعه مستقیم آفتاب می‎ گداختش. می‎ دانست که پدر هم در زیر همین گرمای طاقت فرسا مشغول به کار است. با ارّه ای نسبتاً بزرگ به جان درختان خشک و بر زمین ریخته باغ افتاده بود. صاحب باغ که آمد از کار دست کشید و به تنه کوچک درخت پرتقال تکیه زد و نگاهش را به سمت او روانه ساخت. 🗯 👈با این که هوا گرم است امّا خوب کار کرده‎ای... آفرین. در این دو ماه چهره باغ عوض شده... می‎ دانم کم است. می‎ دانم. امّا چه می شود کرد. بیا بگیر. این هم دستمزد این مدّت. 🌷 به آرامی جلو رفت و از صاحب باغ تشکر کرد. از باغ که بازگشت مستقیم رفت پیش روحانی روستا و گفت: 🗯 👈می‎ دانم کم است. امّا با خودم عهد بسته بودم همه دست‎مزدم را بدهم به شما که برای ساخت مسجدِ روستا خرج کنید... 🌷 شهید حاج 🌷 🇮🇷صلوات
❅: 👌 کوچیک که بودم وابستگیم به بابا انقدر زیاد بود که بعضی روزها اگر تهران بود ، میرفتن دفترشون و محل کارشون من و با خودشون میبردن! توی اون دفتر یه اتاق کوچیک بود با یه جا رختی و سجاده و یه یخچال خیلی کوچیک.. جلسه های بابا که طولانی میشد به من میگفتن برو تو اون اتاق استراحت کن توی یخچالم آبمیوه و آب و یه طرف تافی بود! از همون تافیایی که پوستشون رنگی رنگی بود و وسطشون شکلات. ساعت ها میشد تو همون اتاق میشستم که جلسه های بابام تموم شه برم پیشش! از توی یخچال چند تا تافی میخوردم آبمیوه میخوردم آب معدنی که بود میخوردم یه جوری سر خودمو گرم میکردم وقتی جلسه های بابا تموم میشد سریع با کاغذ و خودکار میومد تو اتاق،میپریدم بغلش منو میشوند روی پاهاش میگفت بابا چیا خوردی هرچی خوردی بگو میخوام بنویسم! دونه دونه بهش میگفتم حتی تا آب معدنی و یه دونه شکلات! موقع رفتن دستمو که میگرفت بریم سر راه اون کاغذ و به یه نفر میداد میگفت بده حسابداری! دختر من این چیزا رو استفاده کرده بگو پولشو حساب کنن یا از حقوقم کم کنن! اونوقت چجوری ما ۸/۵ میلیارد پول مردم با این کشور که بابام جونشو براشون داد ، میتونیم از سفره ی مردم برداریم؟! خدایا تو آگاه به همه چیزی ممنونم که اجازه ندادی با آبروی بابام بازی بشه💔 فاطمه سلیمانی فرزند شهید حاج قاسم سلیمانی یاد شهدا ذکر صلوات 🌷🍃
🌙 [خاڪ بࢪ سر آݩ عالمۍ کھ قلباً خوشحال شود از اینکه ببیند رادیوهاے دشمنان اسݪام، در مقابل نظامِ اسلامی، از او ٺمجید و تعࢪیف میکنند! باید گریه ڪند!🥀] +_حالا گیرم از لحاظ فقاهت ؤ عݪم هم خیلۍ بالا باشد، ڪه آن هم علم نیست، جھل است، نوࢪ نیست، ظلمت است. و الّا اگر نؤر بود، اول خودِ ایݩ نوع افراد را هدایت میڪرد🎈
و عمـق عــشـــ♡ـــق، هیچگاه فهمیده نمـی شـود؛ مگـر در زمان فــراق ... 🇮🇷 صلوات