┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
📚توجیه المسائل کربلا
🔻توجیهها و بهانههایی برای باحسین نبودن
◾️مى خواستم خانواده ام راحت باشد (بهانه خانواده)
شهدای کربلا زنان خود را طلاق دادند تا بیایند در کربلا و مسئولیت خود را انجام دهند. امام حسین نیز خانواده اش را آورد تا آن ها هم مسئولیتی که در محافظت از دین خدا را به عهده دارند، انجام دهند. با این تفاسیر آیا صحیح است که کسی با بهانه خانواده در کربلا حاضر نباشد؟
آیا طرماح می تواند با توجیه خانواده خیال خود را راحت کند؟ امام فرمود: اگر قصد یاری داری، شتاب کن، خدا تو را ببخشاید. طرماح گوید: دانستم به یاری من محتاج است."
خوب برو! اما زود بیا! وقتی داشت می آمد، آن هم با عجله، گفتند: کجا می روی؟ گفت: یاری حسین. گفتند: بنشین که دارند سرها را می برند! دیر شد. حالا او هم مثل ما باید هر شب زانوی غم بغل بگیرد و با حسرت بگوید: "یالیتنا کنا معکم..." خب، کارهای مان را انجام ندهیم؟ بله، انجام بده، طرماح! اما تو که دیدی حسین را محاصره کرده اند، تو که دیدی زن و بچه ی حسین در محاصره اند؛ زن و بچه ی خودت از زن و بچه ی امام حسین مهم تر بود؟!
یک وقت است که ندیده ای، اما تو که داستان غربت امام را دیدی!
همیشه دعوا سر اولویت بوده و هست. این اولویت ها جهت زندگی ها را مشخص می کند. مْوَالٌ َ زْوَاجُكُمْ وَعَشِیرَتُكُمْ وَأ َ بْنَاؤُكُمْ وَِإخْوَانُكُمْ وَأ َ قُلْ ِإنْ كَانَ آبَاؤُكُمْ وَأ حَبَّ ِإلَیكُمْ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولهِِ َ اقْتَرَفْتُمُوهَا وَتِجَارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسَادَهَا وَمَسَاكِنُ تَرْضَوْنَهَا أ مْرِهِ وَاللَّهُ َلا یهْدِی الْقَوْمَ الْفَاسِقِینَ َ تىِ اللَّهُ بِأ ْ وَجِهَادٍ فىِ سَبِیلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتىَّ یأ بگو:
« اگر پدران و فرزندان و برادران و همسران و طایفه شما و اموالی که به دست آورده اید و تجارتی که از کساد شدنش می ترسید و خانه هایی که به آن علاقه دارید، در نظرتان از خداوند و پیامبرش و جهاد در راهش محبوب تر است، در انتظار باشید که خداوند عذابش را بر شما نازل کند و خداوند جمعیت نافرمان بردار را هدایت نمی کند!
#توجیه_المسائل_کربلا۳۴
─┅─═इई 💠ईइ═─┅─
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
📚توجیه المسائل کربلا
🔻توجیهها و بهانههایی برای باحسین نبودن
◾️جامانده از قافله شهدا
« طرماح بن حکم» از کسانی است که در راه کوفه به حضور پیشواى آزادمردان شرف یاب گردید و با آن حضرت به گفتگو نشست و چون، مردى هوشمند و روشن فکر و سیاست مدار بود و به ظاهر به روند تاریخ و اوضاع و احوال جارى آگاهی داشت و مردم شناس بود. با رفتن آن حضرت به سوى عراق مخالفت ورزید و پیشنهادى دیگر ارائه کرد، امّا حسین نپذیرفت و روشن گرى فرمود که چرا این راه پرخطر را برگزیده است.
از او، این دیدار را این گونه آورده اند: در راه عراق به حجاز در حالی که در تلاش و کوشش براى اداره زندگی و فراهم آوردن آذوقه و امکانات براى خانواده ام بودم، با حضرت حسین دیدار کردم. به آن گران مایه جهان هستی گفتم: سرورم! مایل هستم واقعیّتی را به یادتان آورم تا مبادا کوفیان شما را با وعده ها و پیمان هاى خویش بفریبند و گرفتار رنج و مشکلات سازند!
به خداى سوگند اگر با دعوت و بیعت آنان و وعده یاری شان وارد کوفه گردى، کشته خواهی شد و من نگران آن هستم که به آن جا نیز نرسی و پیش از ورود به آن جا گرفتار گردى. اگر به راستی کمر همّت بر پیکار با استبداد اموى بسته اى، در منطقه تسخیرناپذیر « یمن» و کوه هاى سر به آسمان کشیده آن جا فرود آى؛ چرا که در آن جا دست دشمن به تو نخواهد رسید و در آن جا پیکار با دشمن و دفاع از حقوق و آزادى و امنیّت خود و یارانت برایت آسان خواهد شد.
به خداى سوگند آن جا از نظر جغرافیایی به گونه اى است که تاکنون از سوى مهاجمان و تجاوزکاران، ذلّت و حقارتی به ما نرسیده و هماره از تعرّض دشمن در امان بوده و به راحتی از خود دفاع کرده ایم و چنین می نگرم که اگر شما به آن جا بیایید، همه عشیره و قبیله ام به یاری تان به پا خواهند خواست و تا زمانی که در آن جا رحل اقامت افکنی، از تو دفاع خواهند کرد.
امّا آن حضرت فرمود:
واقعیّت این است که میان من و مردم منطقه، عهد و پیمانی است و من خوش نمی دارم که از وعده ام تخلّف ورزم و به سوی شان نروم؛ از این رو من به راه خویش ادامه می دهم؛ پس اگر خدا شرارت دشمن را از ما دفع کرد، این لطفی است که از او نسبت به ما دیرین است و ذات پاك او هماره به ما نعمت ارزانی داشته و ما را کفایت فرموده است و اگر هم در راه او به محاصره دشمن گرفتار آمدیم، در آن صورت نیز به خواست خدا در پیشاروى ما شهادت پرافتخار و رستگارى جاودانه خواهد بود.
آرى، پس از این گفتگوى صریح و دوستانه بود که آن حضرت به راه خویش رفت و من نیز به راه خود. آن گاه پس از انجام کار اقتصادى خویش و فراهم آوردن زاد و توشه براى خانواده ام سفارش هاى لازم را به آنان کردم و پس از وصیّت و خداحافظی راه کوفه را در پیش گرفتم تا خود را به پسر گران مایه پیامبر برسانم و افتخار هم راهی او را کسب کنم، امّا دریغ و درد که در راه، « سماعة بن زید» را دیدم و او مرا از شهادت جان سوز حسین آگاه ساخت و من با اندوهی عمیق و دردى جانکاه به خانه بازگشتم.
#توجیه_المسائل_کربلا۳۵
─┅─═इई 💠ईइ═─┅─
هدایت شده از علیرضا پناهیان
15.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌عزیز من! عمرت بر فناست اگر اینجا رو نبینی!
🔺انشاءالله خدا برای کسی نیاره ...
👈 پیام استاد پناهیان از مسیر پیادهروی
تلگرام | بله | سروش | روبیکا | اینستاگرام | آپارات | سایت
#تصویری
@Panahian_ir
شھـٰادٺ مقصـد نیست راه است! مقصـد خداست ؛
و شھـٰادٺ معقولترین راه رسیدن به خدا .
الهے! طی کردن این راه آرزوسـت..🌱
'
_شهید غلامرضا خدایی
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
📚توجیه المسائل کربلا
🔻توجیهها و بهانههایی برای باحسین نبودن
◾️مى خواستم یكه تاز و بی بدیل باشم (بهانه عقب افتادگى)
وقتی انسان چیزی را در اثر تکبر نپذیرد، قدرت فکر و ذهن او فعال می شود و شروع می کند به دلیل تراشیدن در جهت توجیه نظر خودش و مقابله با سخن حق. این طور نیست که به راحتی بگوید: « چون دچار تکبر هستم و قلبم بیمار است، این مطلب را قبول ندارم.» بلکه به عنوان مثال می گوید: « این دلایل مرا متقاعد نمی کند.»
بهانه های عمر بن سعد در صحبت با امام حسین از این جنس است. ابن اعثم کوفی می گوید: حسین به عمرسعد چنین پیغام داد: « می خواهم با تو صحبت کنم، امشب میان لشکر من و لشکر خودت با من دیدار کن. عمرسعد با سوار به سوى آن حضرت رفت و امام حسین نیز با همین شمار آمد. چون به هم رسیدند، امام حسین به یارانش فرمود تا از وى کناره بگیرند و برادرش عباس و پسرش علی اکبر با وى ماندند. عمرسعد نیز به یارانش فرمان داد تا از او کناره بگیرند و پسرش حفص و غلام او به نام لاحق با وى ماندند.
امام حسین فرمود: واى بر تو اى پسر سعد، آیا از خدایی که بازگشت تو به سوى اوست نمی ترسی که با من بجنگی! تو نسبت مرا با رسول خدا می دانی. اینان را رها کن و با من باش. من تو را به خداى- عزوجل- نزدیك می کنم. عمرسعد گفت: اى ابا عبدالله، بیم دارم که خانه ام ویران شود! حسین فرمود: من آن را برایت می سازم.
گفت: می ترسم املاکم گرفته شود! حسین فرمود: من بهتر از آن را از اموال خود در حجاز به تو می دهم. گفت: خانواده اى دارم که بر آنان بیم ناکم! فرمود: من سلامت شان را تضمین می کنم. عمر به هیچ یك از این ها پاسخی نداد و امام حسین از نزد او بازگشت، در حالی که می فرمود: تو را چه شده است؟! خداوند هر چه زودتر سرت را در رخت خوابت ببرد و در آن روزى که تو را محشور سازد، نبخشاید!
به خدا سوگند من امیدوارم که تو از گندم عراق جز اندکی نخورى. عمر گفت: اى اباعبدالله! به جاى گندم، جو می خورم! و سپس به اردوگاه خویش بازگشت .
#توجیه_المسائل_کربلا۳۶
─┅─═इई 💠ईइ═─┅
https://eitaa.com/Majmoe_yaborhan
_ شور و اشتیاقی که در ایام اربعین ایجاد میشود، گاهی مارا دچار تصمیمات و رفتار عجولانه میکند. باید حواسمان باشد که نمیتوان برای همه نسخهی مشترک تجویز کرد. خانوادهای میتواند با فرزند کوچک مشرف بشود و خانوادهای نمیتواند. نه آنکه میرود حتما مورد لطف واقع میشود و نه آنکه نمیرود را میتوانیم جامانده بخوانیم.
_ گاهی با کِبرِ وصال، از معشوق دور میشویم و گاهی با سوز و حالِ هجران، معشوق را به آغوش میکشیم.
_ حساب کتاب این مسیر با تصمیمات عقل دنیایی ما متفاوت است.
┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈
📚توجیه المسائل کربلا
🔻توجیهها و بهانههایی برای باحسین نبودن
◾️ مجبورم انجام دهم
در دیدار امام با عمرسعد توجیهاتی که عمرسعد آورد، نشان از این است که وی می خواهد بگوید که مجبور است این کارها را انجام دهد. برای تحلیل گفته های عمرسعد باید توجیهات او در چهار بعد بررسی شود:
ذکر توجیه
تقریر توجیه
خواستگاه توجیه
پاسخ امام به توجیه عمرسعد
در مورد خاستگاه این توجیهات باید گفته شود که عمرسعد گویا خود را مجبور به کشتن امام می بینید و این توجیه خاستگاه همه توجیهاتی است که او آورده است. به عبارت دیگر، زبان حال عمرسعد این است که: « درست است که مقابله با امام کار پسندیده ای نیست، ولی من مجبورم!».
با این پیش فرض است که عمرسعد بهانه هایی از جنس مال و خانه و خانواده می آورد...
◾️رقابت شمر و عمر بن سعد
گویا عمرسعد متقاعد شد که از جنگ دست بردارد و در نامه اى خطاب به عبیدالله زیاد عنوان کرد که حسین حاضر است به [حجاز] باز گردد و نیازى به درگیرى نیست. عبیدالله نیز از این قضیّه خشنود گشت، ولی شمر که نزد وى حاضر بود، هشدار دارد که باید تا حسین در دست رس قرار دارد، کارش را یك سره کند، وگرنه چنان چه دور شود، دیگر بر او دست نخواهد یافت.
با این پیشنهاد شمر، عبیدالله تغییر رأى داد و ضمن نامه اى خطاب به عمرسعد از او خواست که یا با حسین بجنگد و یا آن که فرمان دهی سپاه را به شمر واگذار کند. عمرسعد از نامه و پیغام شمر ناخشنود گردید و او را نکوهش کرد. شمر بار دیگر از او خواست که یا با امام بجنگد و یا آن که فرمان دهی سپاه را بر عهده او نهد.
عمرسعد کسی نبود که بتواند به آسانی از مقام کناره بگیرد و گفت که او خود، این کار را به انجام خواهد رساند.
سرانجام عمرسعد سپاه اموى را به جنبش درآورد و به سوى اردوگاه حسینی حمله ور شد.
عمرسعد در مسابقه با شمر عقب نیفتاد و در ریختن خون پسر فاطمه شریک شد... چه توجیهی کرد عمرسعد:
عقب نیفتادن از کشتن عزیز زهرا...
#توجیه_المسائل_کربلا۳۶
─┅─═इई 💠ईइ═─┅─
─┅─═इई 💠ईइ═─┅─
https://eitaa.com/Majmoe_yaborhan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادت گرامی شهید عزیز ما...
به یادت قدم میزنیم در پیادهروی اربعین💔
https://splus.ir/Majmoe_Tarbiyati_Taha