eitaa logo
جلسات معرفتی
378 دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
924 ویدیو
254 فایل
صفحه نشر بیانات و سلسله مباحث اخلاقی، عرفانی و تربیتی حجت‌الاسلام والمسلمین حاج آقا یوسفی. کلاس اخلاق : روز های دوشنبه و جمعه بعد از نماز مغرب و عشاء، پیرامون بیان احادیث و قرآن کریم و مطالب معنوی توسط حجت‌الاسلام والمسلمین حاج آقا یوسفی.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺کسی که عرفان ندارد نه دنیا دارد نه آخرت ☄ حضرت آیت الله : 🌀 روزی به جهت عیادت خدمت آیت الله رسیدم، زیرا آقا سید جمال الدین مدتی بود که به بیماری پروستات مبتلا و بستری بودند و از طرفی برای یکی از فرزندان ایشان حادثه مولمه ای پیش آمده بود که موجب نگرانی ایشان و اهل منزل شده بود، و از طرفی فقر و مضیقه به شدت اهل خانه را تحت تاثیر قرار داده بود. 🔷هنگامی به خدمت ایشان رسیدم دیدم در بستر خوابیده و صحیفه سجادیه را می خواند و همین طور گریه می کند. 🔶 من رفتم و کنار ایشان نشستم و از این وقایعی که برای ایشان پیش آمده بود می خواستم ابراز تاسف و تالم کنم که دیدم ایشان صحیفه را بستند و رو کردند به من و فرمودند: 🍁آقا سید محمد حسین! من خوشم خوش! کسی که عرفان ندارد نه دنیا دارد نه آخرت! مرا که می بینی با این گرفتاری ها خوشم و هیچ احساس ناراحتی و شِکوِه ابدا و ابدا ندارم.  📚 مطلع انوار/جلد۲ص۴۲۰ ♨️ ؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما @sireyeolama
🔺عمل جراحی بدون بی هوشی ☄یکی از اساتید حوزه علمیه قم: 🌀زمانی آیت الله را در زمان مرجعیتش، جهت یک عمل جراحی خیلی سخت به تهران آوردند. 🔹 دکترها نتوانستند مرحوم آقا را راضی کنند که ایشان را بیهوش کنند، لذا ایشان راضی نشدند که بی هوش شان نمایند و عمل جراحی را در حال بیداری و بدون بی هوشی بر روی ایشان انجام دادند. 🔸 در حین جراحی مرحوم آیت الله به نقطه ای از سقف نگاه می کرد و ذکری می گفت و از اول عمل تا آخر هیچ صدا و آهی از ایشان که حاکی و دال بر درد و رنج باشد برنخواست. ♨️ ؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما @sireyeolama
🔺زوار (ع) ◽️آیت‌الله حیدرعلی محقق به نقل از : 🔹شبی عده زیادی از بستگان که برای زیارت به نجف اشرف آمده بودند، به منزل ما وارد شدند. شام نخورده بودند و ما هم در منزل چیزی نداشتیم! 🔸از منزل خارج شدم برای تهیه غذا. مغازه‌ها بسته بود. عبا را بر سر کشیدم و رفتم به سمت حضرت امیر (ع). آنجا هم مغازه‌ها بسته بود. متحیّر بودم که خدایا چه کنم. ⚡️گفتم: خدایا! اینان زوّار حضرت امیر (ع) هستند و از بستگان من. در این حال که این حرف‌ها را با خود زمزمه می‌کردم دیدم مغازه‌ای در آن طرف باز است. حال آن که من چنین مغازه‌ای را قبلاً ندیده بودم. چند گام به‌طرف مغازه رفتم. 🍁یک‌وقت متوجّه شدم که مغازه‌دار سلام کرد. گفت: «چه می‌خواهی؟». 💢 آنچه احتیاج داشتم به او گفتم. تمامی آنچه را که می‌خواستم به من داد. قرار شد پولش را بعد پرداخت کنم. 🔅چندقدمی که آمدم برگشتم و به عقب نگاه کردم نه مغازه‌ای بود و نه کسی! ♨️ ؛ کُنجی برای انس با گَنج خاطرات علما @sireyeolama