eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
720 دنبال‌کننده
25 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
به اُمیدِ گوشه چشمت چقدر گدا نشسته نه فقط گدا که حتی ، صف اغنیا نشسته منِ بنده را ز خیل حشمت سوا مفرما که به خوان لطف و جودت همه ماسوا نشسته "اَنا مِن شروط" یعنی که ولای توست توحید حرمت نشسته هر کس ، حرم خدا نشسته "اَنا مِن شروط" یعنی که به گِرد کعبه حاجی چو رضا نباشی از او ، ز خدا جدا نشسته "اَنا مِن شروط" یعنی مرو راه دیگر ای دل به خدا رسیده هر کس به ره رضا نشسته تو ز هیچکس نپرسی : "ز کجایی و که هستی؟" که غریبه هم ز لطفِ تو چو آشنا نشسته نه فقط که رو سپیدان به نماز ایستاده به نیاز ، روسیاهان همه با حیا نشسته به جز از تو که نشستی سر سفره با گدایان به خدا نبوده شاهی بغل گدا نشسته چو نگین پادشاهی که نشسته بر رکابش به دلم محبّتِ تو چقَدَر به جا نشسته شده "فابک للحُسین" تو دلیل گریه هایم که همیشه در دل تو غم کربلا نشسته
هرچه ما داریم داریم از رضا جانِ نجف ای به قربان خراسان ای به قربانِ نجف ما نمک‌گیرِ ضیافت خانه‌ی زهرا شدیم از تنورِ فاطمه خوردیم تا نان نجف خاکِ ما خاکِ عزیز بچه‌های فاطمه است ما از ایرانِ رضائیم و از ایران نجف وای بر کاهی که بر  مشهد نگاهی بد کند دودمانش می‌رود با تیغِ سلطان نجف بارها نادِعلی خواندیم در ایوان طلا بارها رفتیم از این ایوان به ایوان نجف ایلِ زهرائیم یعنی غیرت ما یا رضاست آی دنیا گوش کن حیثیت ما یا رضاست لحظه لحظه از حریمِ تو خبرها می‌رسد هر‌چه می‌خواهیم بی اما  اگرها می‌رسد از ملائک دسته دسته می‌رسند و می‌بَرند لطف پایِ زائران تو به پرها می‌رسد کربلا با اکبر است و مشهدت هم با جواد زود الطاف پدرها با پسرها می‌رسد کار وقتی که گره خورده است نیمه شب بیا دیدنِ آقایِ ما مادر سحرها می‌رسد گریه‌های ما براتِ کربلای ما نوشت از سخن‌ها زودتر آهِ جگرها می‌رسد هرکه خوشبخت است تنها مرغ بختش مشهد است کشورِ ما تا قیامت  پایتختش مشهد است ما به این صحن و در و دیوار عادت کرده‌ایم بر شفای اینهمه بیمار عادت کرده‌ایم بر همین آئینه‌کاری‌ها به کاشی‌ها به حوض و طاق‌ها یا به این فیروزه‌ها انگار عادت کرده‌ایم حق بده وقتی که می‌بینم بقیع را دِق کنم ما به این جمعیتِ زوار عادت کرده‌ایم کاش تنها ما تو را از تو بخواهیم و نه هیچ... ما به این حاجاتِ بی مقدار عادت کرده‌ایم دور یا نزدیک آقاجان چه فرقی می‌کند ما به این دیدار  این دیدار عادت کرده‌ایم هر زمانی که در این دنیا مردد می‌شویم با قطاری باز هم راهیِ مشهد می‌شویم دور تا دورِ ضریحت دیدم اقیانوس را ای خدا از ما نگیر این قبله‌ی مأنوس را چند بیمار التماسم کرده‌اند از راه دور می‌برم از کفشداریَت غبارِ طوس را عرش هم قدری ندارد پیش این پایینِ پا جبرئیل اینجا چشیده لذتِ پابوس را هرچه می‌گردد نمی‌بیند  نگاهِ جبرئیل ناامیدی ، بی پناهی ، زائری مایوس را بیشتر از جمع بیماران طبیبان آمدند دیده‌ام در پنجره‌فولاد جالینوس را هیچ چیزی که ندارم یک نگاه آورده‌ام - بر امام مهربان خود پناه آورده‌ام-
چون کویر تشنه‌ای محتاج بارانیم ما همتی ای‌دل که دل‌تنگ خراسانیم ما نیمِ‌دل مشتاق مشهد، نیمِ‌دل مشتاق قم بین این خواهر-برادر مثل سمنانیم ما پادشاهی دوعالم را به دست آورده‌ایم تا گدای کوچکی از خیل سلطانیم ما خلوتی داریم در کنج حرم با یاد او وقتی از چشم تمام خلق پنهانیم ما هر زمان در جمع، حرف از آرزوها می‌شود جز زیارت حاجتی دیگر نمی‌دانیم ما از میان خیل القاب و عناوین در جهان آن‌چه سلطان می‌پسندد بی‌گمان آنیم ما تا که فهمیدیم می‌آید به استقبال‌مان از همان آغاز هم مشتاق پایانیم ما گنبد افلاکیان نور است و ما پروانه‌ایم ‌ساکنانِ آستانِ قدسیِ این خانه‌ایم بس که پُرکرده فضای صحن را فريادها نيست پيدا در حريمت های‌وهویِ بادها کور بينا شد، فلج پا شد، گدا روزی گرفت پشت هم رخ می‌دهد اينجا از اين رخدادها جمله‌ای تکرار شد، هرصحن را پُر کرده است؛ "کار من با گوشه‌ی چشم تو راه افتاد"ها می‌شود حس‌کرد از فيروزه‌کاری‌های صحن حسرت ديوارها را در دل شمشادها از شفای درد پشت پنجره فهميده‌ام نرم شد از اشکِ زائرها دلِ فولادها ضامنِ آهو شدی، صياد آهو را رهاند شک نمی‌کردند در خوش‌قولی‌أت صيّادها پايتخت کشور دل‌های عالم مشهد است مانده حسرت در دل تهران‌ و عشق‌آبادها از فراق کربلا دیگر چه‌غم داریم ما چون‌که در هرگوشه‌ی ایران حرم داریم ما با همان شوقی که از آغاز، روشن مانده است در دل ما حسرتِ پرواز، روشن مانده است "آمدم ای شاه" شد شیرین‌ترین آوای ما تا قیامت شور این آواز، روشن مانده است ناامید از جا گرفتن در دل او نیستیم کورسوی کوچک ابراز، روشن مانده است فاصله بسیار نزدیک است در دل‌ها به‌هم این معانی نزد اهل راز، روشن مانده است کارهای غیر ممکن نیز ممکن می‌شوند پس در اینجا معنی اعجاز، روشن مانده است سایه‌ی موسی‌بن‌جعفر بر سر ایرانِ ماست نوری از این خانه در شیراز، روشن مانده است بازهم امشب شب این‌شهر بی‌خورشید نیست چل‌چراغ گنبد او باز، روشن مانده است در طواف است و مسیرش را نخواهد کرد گم دل کبوتروار بین مشهد و شیراز و قم در کنار خوب‌ها گمراه می‌آيد حرم با تمام زائرانش راه می‌آید حرم هیچ‌فرقی نیست بین زائرانش، چون‌که هم_ بنده می‌آید حرم، هم شاه می‌آید حرم لحظه‌ای خالی نمی‌ماند اگر دقت کنیم روزها خورشيد و شب‌ها ماه می‌آيد حرم رتبه‌ها برعکس دنیا می‌دهد اینجا جواب کوه از شوق تو مثل کاه می‌آید حرم گرچه در ظاهر بدی قصد زيارت کرده است در حقيقت عارف بالله می‌آيد حرم هرکه می‌خواهد ببیند قطعه‌ای از عرش را راه خود را می‌کند کوتاه؛ می‌آيد حرم خوش‌به‌حال هرکسی که ساکن شهر قم است گاه می‌آيد حرم، بی‌گاه می‌آيد حرم... ملجأ هر آشنا، غم‌خوار هر بیگانه‌اند سیزده معصوم در این‌خانه صاحب‌خانه‌اند هیچ‌کس از این‌حرم با دست‌خالی برنگشت از جوار لطف او هرگز محالی برنگشت این حرم آرامش محض است و از آغوش او هرکسی برگشت، با آشفته‌حالی برنگشت اولین باری که اینجا آمدم، عاشق شدم از کنار او دلم در خردسالی برنگشت پیش‌ازاین‌ها قم کویر شوره‌زار خشک بود بعد او اما به خاکش خشکسالی برنگشت این حرم خاصیتش علامه‌پروربودن است طالب علم از حریمش بی‌تعالِی برنگشت این چه رازی شد که جز با نیت او "مرعشی" از کنار مرقد مولی‌الموالی برنگشت گرچه ما همسایه‌ی خوبی برایش نیستیم روی او یک‌لحظه هم از این اهالی برنگشت ناگهان دل را به سمت‌وسوی دیگر می‌کشم با نسیمی از حرم تا جمکران پر می‌کشم وقت وصف تو زبانم در دهان می‌ایستد در بیان آن معانی از بیان می‌ایستد صاحب‌العصری و می‌چرخد زمان با اذن تو هر زمان یاد تو می‌اُفتم، زمان می‌ایستد هم‌نشینِ درد‌دل‌های زیادش می‌شوی زائرت هر گوشه‌ای از جمکران می‌ایستد بی خبر از وسعت لطف‌ و بزرگی‌های توست هرکسی چشم‌انتظارِ دیگران می‌ایستد از خدا امر ظهورت را تقاضا می‌کند هر زمان دستی به‌سمت آسمان می‌ایستد روح با شوق تو برمی‌خیزد از جسم جهان جسم اگر روزی تو را حس کرد، جان می‌ایستد آن‌زمان‌که می‌رسد بانگ "اناالمهدی" به‌گوش کعبه برمی‌خیزد از جا و اذان می‌ایستد عمر داغ دوری از تو رو به پایان می‌شود عاقبت یک‌روز این آتش گلستان می‌شود
هرچند که مسکین و تهی‌دستم من از سُکر سلام بر شما مستم من گویند سلام مستحب است، آری مشتاق جواب واجبش هستم من
ای وا شدن هر گرهی با دمت آسان یا ضامن آهو مدد ای شاه خراسان
دل سودا زده سامان نپذیرد هرگز کافر چشم تو برهان نپذیرد هرگز آنکه بیمار نگاهی شده هنگام سحر منت مرهم و درمان نپذیرد هرگز با نگاه تو اگر عاشقی آغاز شود جز به دیدار که پایان نپذیرد هرگز دل اگر خانه ی هر بی سر و پایی گردد اثر از گفته ی خوبان نپذیرد هرگز عمر بی معرفت آبی است که از جو رفته این زیانی است که جبران نپذیرد هرگز ما در خانه ی سلطان سر و سامان داریم هرچه داریم ز آقای خراسان داریم با دم قدسی معشوق نفس تازه کنم تا که قدری سخن از یار خوش آوازه کنم صحن گردی حرم وقت سحر می خواهم تا صفای دل شیدا زده اندازه کنم بین هشتی حرم گر بکشیدم بر دار سر سودایی خود زینت دروازه کنم سرگذشت من و تو گشته کرمنامه ی عشق هر سحر پای مناجات دلی تازه کنم تار گیسو طلبم تا که ورق های دلم همچو یک مصحف پر درد به شیرازه کنم نام این مصحف دل را بگذارم ز قضا قصه ی یک سگ ولگرد و کرامات رضا تا که بر گنبد تو دیده ام از دور افتاد ناگهان در دل آلوده ی من شور افتاد اولین بار که دیدم حرمت را گفتم: ای سلیمان به سرایت گذر مور افتاد بی پناه آمدم و خوب پناهم دادی راهم از حادثه در دولت منصور افتاد تا به خود آمده دیدم که دل از دستم رفت وسط آینه ام چشمه ای از نور افتاد نه بگویم که کلیمم حرمت عرش خداست اتفاقی ره موسای دل از طور افتاد یک قدم سوی تو با عمره برابر گردد کعبه هم دور سر گنبد تو می گردد ای که ناگفته ز اسرار دلم آگاهی دستگیر دل هر خسته دل و گمراهی ز عنایات رئوفانه ی تو فهمیدم که نه من بلکه همیشه تو مرا می خواهی در بهشت تو نهم پای چو با کوهی درد تو طبیبانه دوا می کنی اش با آهی من گدا زاده و تو نسل به نسلت سلطان خوش برازنده ی تو صحن و سرای شاهی حاجت از دل نگذشته تو روا می سازی ای که ناگفته ز اسرار دلم آگاهی من مسلمان شده ی نیمه نگاهت هستم لحظه ی مرگ بیا دیده به راهت هستم دل بیمار مرا فرصت درمانی ده با دم قدسی ات ای دوست مرا جانی ده قبل از آنی که گناهم نفسم را گیرد آمدم توبه کنم مهلت جبرانی ده همچنان زلف پریشان تو آواره شدم به دل خانه خرابم سر و سامانی ده شوری اشک چشیدم که نمک گیر شدم سر این سفره به من رزق فراوانی ده حمدلله که سر کوی تو زنجیر شدم استخوانی به سگ خانه ات ارزانی ده لحظه ی مرگ قدم رنجه کن و بر ما هم فیض دیدار چون آن عاشق سلمانی ده از تو من روزی شبهای محرم خواهم چشم پر گریه ای و سینه ی سوزانی ده سفره ی عاشقی ام را تو بیا کامل کن عصر روز عرفه فرصت قربانی ده در حریمت خبر از عرش خدا می آید بوی سیب حرم کرببلا می آید آمدی تا که به نامت دل ما زنده شود یادی از فاطمه و شیر خدا زنده شود آمدی تا سند شیعگی ما باشی با نفس های تو تسبیح و دعا زنده شود آمدی تا ز پی ات خواهرت آواره شود یاد آوارگی شام بلا زنده شود پلک زخمی تو از خاطره ی گودال است آمدی روضه ی آن رأس جدا زنده شود امر کردی به همه گریه کنند بهر حسین تا غم بی کفن کرببلا زنده شود جد مظلوم تو را با لب عطشان کشتند خواهرش دید و به گیسوی پریشان کشتند
باید به عشق گنبد تو یاکریم شد روی مناره های الهی مقیم شد حیف است پا به صحن و سرای شما نهم باید سوار بال ملک یا نسیم شد هرکس دخیل پنجره فولاد میشود تا روز حشر خانه اش آباد میشود صحن و سرای خانه ات آباد یا رضا صید توییم گر تویی صیاد یا رضا روزی سفره های شب ما زیاد شد وقتی که راهمان به تو افتاد یا رضا مهر تو را به آب و گل ما گذاشتند نام تو را شفاعت عالم نگاشتند بال و پر فرشته گلیم سرای تو آقا شود کنار تو آقا، گدای تو آنقدر وسعت حرمت کبریایی است جا شد بهشت گوشه صحن و سرای تو حالا بهشت، هم نفس زایرت شده در کوچه های دور حرم عابرت شده باید برای درک تو پر در بیاورم غیر از رئوف، واژه بهتر بیاورم باید برای منقبت بی کرانه ات یک صفحه ای به وسعت محشر بیاورم محشر به شانه های تو مثل کبوتر است، وصف تو از خیال و شعورم فراتر است در مشهد آفتاب به دردی نمیخورد بی عطر تو گلاب به دردی نمیخورد بوسه، مرا ز پای تو سیراب میکند با این حساب، آب، به دردی نمیخورد یک ذره از تلولوی تو آفتاب شد خورشید هم کنار تو خانه خراب شد صحن عتیق هرچه مسلمان درست کرد از برکت تو بوذر و سلمان درست کرد شبهای جمعه از نفس زائران تو دور ضریح، چند سلیمان درست کرد بیهوده نیست عاشق تو بی قرار تو اینگونه بود مور شدن در جوار تو خوب است در حریم شما استخاره ها هیچند در برابر نورت ستاره ها سوگند میخورم به جلال تو یا رضا عرش خداست بر سر دوش مناره ها پیش تو استخاره گرفتیم و بد نشد گلدسته حریم تو آقا رصد نشد هرجا کریم هست، کرمخانه میشود بالم فقط به گرد تو پروانه میشود کنج حرم نشسته ام و داد میزنم ( هر یوسفی که یوسف زهرا نمیشود ) آقا کرامت تو در اینجا زبان زد است کرببلای دیگر من شهر مشهد است دست تو خاک را به نظر کیمیا کند ظرف مس وجود مرا هم طلا کند حس میکنم کنار تو نام حسین را نام حسین در حرم تو چه ها کند پابوسی تو پاره گریبانمان کند راهی به سوی شهر حسین جانمان کند آن سایلی که دامن لطف تو را گرفت یادم نرفته نیمه شبی که شفا گرفت جان جواد را که قسم داد پیش تو یک اربعین، از حرمت کربلا گرفت دارالشفاست کوی تو یا ثامن الحجج وجه خداست روی تو یا ثامن الحجج
زیبای ولادت امام رضا علیه السلام ۱۴۰۲ از بیت ولایت آمد یک ماه درخشان مژده به همه عالم آمد شاه خراسان نور کاظم کرده ظهور قلب نجمه غرقِ سُرور چشمان دشمن شده کور از مَقدمِ آقا ضامن آهو مدد نغمه ی یاهو مدد ای گل خوشبو مدد ای گل زهرا [ یا علی موسی الرضا (۳) ای گل زهرا ] ۲ شهر مدینه امشب شد مثل عرش بَرین از شوق رضا هر مَلَکی اومد روی زمین شد بیت ولایت گُلشن روئیده گلی چون سوسن چشم همه ی ما روشن از آمدن او در شب میلاد او گشته دلها شاد او هر کسی با یاد او میزنه فریاد [ یا علی موسی الرضا (۳) ای گل زهرا ] ۲ گشته همه عالم مجنون اما تویی لیلا حضرتِ موسی بن جعفر بَه بَه شده بابا از عشق تو سرگردونم حاجت دارم و میخونم من تشنه ی سقاخونم ای آرزوی من دین و ایمانم رضا شاه و سلطانم رضا ماه تابانم رضا حجت هشتم [ یا علی موسی الرضا (۳) ای گل زهرا ] ۲
❣﷽❣ 🌺 🌸 🌸 : بال ملائک وا شده 🌺 دریای رحمت خدا، پارهٔ تن احمد میگم با چشم ترم، عشق مارضا اومد مژده که آقا رسید غنچهٔ زهرا دمید شادی کنید امشبواین ذکرو بامن بگید 🌸🌺یا علی موسی الرضا ع نگاه قیمتی میخوام، لطفی کن تو ای آقا غذای حضرتی میخوام، مهمونم کن ای آقا تاب و تبم یا رضاست روی لبم یا رضاست با افتخار من میگم نان شبم یا رضاست 🌸🌺یا علی موسی الرضا ع بی سر و سامونتم، ای امیرو ای مولا سائل درگاهتم، دستمو بگیر آقا حج فقیران تویی، شاه خراسان تویی شاه خراسان که هیچ، صاحب ایران تویی 🌸🌺یا علی موسی الرضا ع
آهوان در حرمت منتظر تضمینند حرم آرامگه و قبله گه خوبانست کربلاییست برای خودش این صحن وسرا یا مدینست که در دور و برش ایوانست وصف شأن تو که سر چشمه ی توحید شدی سوره ی نور ، تبارک ، حج و الرحمن است شرط ایمانی و یک سلسله این را گفتند عشق تو شرط بلاغست و خود قرآنست از شما گفتن اگر قافیه ها جور شود شعر سر بسته ی من آتش یک دیوانست بارگاهش حرم امن کبوترها شد آن طبیبی که خودش دردو خودش درمانست در میان دو حرم مانده غزلها چه کنم؟ یک طرف فاطمه یک سو حرم سلطانست چه بگویم که نفس سوخته از عشق شما این دهه از سر لطف تو غزل بندانست بی گمان چشم شما ضامن این شاعر شد شهر شعرست نگاهی که پر از بارانست شاعر از وصف کرامات شما عاجز شد شعر من بی نظر لطف شما ویرانست دست تو ضامن این شاعر سائل صفتست نظر لطف شما هم نمک و هم نانست آن غریبی که سرش با غم دوران گرمست گم ترین نام که خود یوسف این کنعانست دل عجب نیست که در عشق شما افتاده سهم الارثسیست که از ذریه ی سلمانست