eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
730 دنبال‌کننده
26 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
جبرییل اینجا هر از گاهی کبوتر میشود خاکبوس دختر موسی ابن جعفر میشود قم بهشت آرزوی هر پریشان خاطری است عافیت خواهی اگر ، اینجا میسر میشود عصمت و شرم و نجابت ارث او از فاطمه است در صفات و خلق ، دختر عین مادر میشود در وقار و صبر ، تمثال شریف زینب است در کمال علم ، تالی تلو حیدر میشود حضرت معصومه هم شأن نزول کوثر است در زلال مهر او دلها مطهر میشود در مثل آئینه آئینه است کوچک یا بزرگ هر که انکار مقامش کرد کافر میشود یک اشارت از نگاهش بانی فیضیه شد دست لطفش امتداد فیض کوثر میشود نام او را چون به حاجت بر زبان می آورم باغ جانم از نسیم او معطر میشود تا زند جوش شفاعت زمزم احساس او عرصه ی محشر"کمیل"،آن لحظه محشر میشود
اهل قم خیر ببینید که غوغا کردید احترامی که به این دختر زهرا کردید اهل قم خیر ببینید پناهم دادید با سلام و صلوات آمده راهم دادید همه گفتید به هم عمه سادات آمد گوییا فاطمه از سوی سماوات آمد اهل قم خیر ببیند چه مسرور شدید غیر زنها همه از محمل من دور شدید اهل قم خیر ببینید گلاب آوردید تا که دیدید که لب تشنه ام آب آوردید اهل قم خیر ببینید شما کف نزدید دور ناموس خدا ساز و نی و دف نزدید اهل قم خیر ببینید به خواهر نزدید طعنه ام بر سر هر کوچه و معبر نزدید اهل قم خیر ببینید مراقب بود تا نیفتم زروی ناقه مواظب بودید اهل قم خیر ببینید خدایی مردید چقدر چادر و پوشیه نثارم کردید اهل قم خیر ببینید محبت کردید کوچه را وقت ورودم همه خلوت کردید اهل قم خیر ببینید مودت دارید سر ناموس خدا این همه غیرت دارید شاد کردید شما قلب رضا را به خدا همچو زینب سر بازار نبردید مرا اینکه با گریه معصومه مدارا کردید همه جبران غم زینب کبری کردید بعد از آن خستگی راه توانم دادید بهترین نقطه این شهر مکانم دادید به خدا حق مرا خوب رعایت کردید روز و شب از من بیمار عیادت کردید زحمتی بود اگر غرق ملالم نکنید من دگر رفتنی هستم ،حلالم بکنید غربت و درد و غم و غصه هماهنگ شده بهر  بابای غریبم دلم تنگ شده بعد مرگم اگر از کوی رضا میگذرید کمی از خاک مزارم به خراسان ببرید تا که در قبر شود یار من و همسخنم نامه اش را بگذارید درون کفنم اهل قم اجر شماها همگی با زهرا وقت تشییع بگویید فقط یا زهرا مادرم فاطمه شب دفن شد و یار نداشت به جز از هفت نفر او که عزادار نداشت نیمه ی شب چه غریبانه و مظلومانه بدن مادر ما رفت برون از خانه لرزه ها بود که بر عرش برین می افتاد پی تابوت علی هی به زمین می افتاد
قرار بود بيايي کبوترش باشي دوباره آينه‌اي در برابرش باشي نه اينکه پر بکشي و به شهر او نرسي ميان راه پرستوي پرپرش باشي «مدينه» شهر غريبي براي «فاطمه»‌هاست نخواست گم شده‌اي مثل مادرش باشي خدا تو را به دل تشنه ی  زمین بخشيد که قاب روشنی از نور کوثرش باشي به «قم» رسيدي و گم کرد دست و پايش را چو ديد آمده‌اي سايه‌ي سرش باشي اجازه خواست که گلدان مرمرت باشد و تا هميشه تو ياس معطرش باشي کرامتت، همه را ياد او مي‌اندازد به تو چقدر مي‌آيد که خواهرش باشي خدا نخواست تو هم با «جوادِ» او در طوس گواه رنج نفس‌هاي آخرش باشي نخواست باز امامي کنار خواهر خود ... نخواست «زينبِ» يک شام ديگرش باشی
با اینکه به چشمت رخ دلدار ندیدی بانو عوضش هم غم بسیار ندیدی گل روی سرت از سر هر بام رسیده گل روی سرت آمده و خار ندیدی چشمان همه خاک کف پای تو بودند در کوچه و پس کوچه تو آزار ندیدی ای فاطمه ی حضرت کاظم به خداوند یک لحظه غم دختر کرار ندیدی دست احدی چادرتان را نکشیده شرمندگی چشم علمدار ندیدی با معجر پاره رخ خود را نگرفتی ناموس رضا مجلس اشرار ندیدی بانو وسط برده فروشان که نرفتی دور و بر خود چشم خریدار ندیدی دختر به امانت به شما کس نسپرد و کم مو شدنش را به شب تار ندیدی در حجره تن عشق تو افتاد نه گودال خس خس زدن سینه ی آن یار ندیدی دستان برادر به دل خاک سپردت با اینکه به چشمت رخ دلدار ندیدی
بعد از پدر حالا نگارم را گرفتند از من تمام روزگارم را گرفتند از این جدایی جان من بر لب رسیده هستیِ من تاب و قرارم را گرفتند انگار قسمت نیست وصل ما دوباره در ساوه شوق بی شمارم را گرفتند اما خیالت تخت هر جایی رسیدم خویشان و نزدیکان کنارم را گرفتند حالم بد است اما خدا را شکر در قم با مهربانی حال زارم را گرفتند با احترام و عزت و شوکت کمی از این بار غم هایی که دارم را گرفتند حتی زمان پر زدن از این قبیله مردم همه دور مزارم را گرفتند در شام اما خواهری مضطر چنین گفت: یارب ببین دار و ندارم را گرفتند بالا و پایین رفتن از ناقه چه سخت است وقتی همه ایل و تبارم را گرفتند نیمی ز معجر سوخت...نیمی را کشیدند اصلا تمام اعتبارم را گرفتند در گوش من مانده صدای ذوالجناحش میگفت: با نیزه سوارم را گرفتند یک "یادگاری" بود... اما در خرابه "بنت الحسین" آن یادگارم را گرفتند
از گریه چون ابر بهارانم رضاجان ماتم زده از داغ هجرانم رضاجان آرامش قلب پریشانم رضاجان از دوریت پیوسته می خوانم رضاجان جانم رضا جانم رضا جانم رضاجان با کوله باری از غم و آه آمدم من با محرمان خویش همراه آمدم من گفتی بیا و این همه راه آمدم من گرچه برای دیدن شاه آمدم من رویت نبینم،خوب می دانم رضاجان سخت است نور دیده تر را نبینی دل داده باشی روی دلبر را نبینی بالا سر خود سایه سر را نبینی خواهر شوی اما برادر را نبینی ای روی تو خورشید تابانم رضاجان در راه بودم راه من را سد نمودند چها که با ذریه احمد نمودند از دستشان هر آنچه که آمد نمودند خصم علی بودند با من بد نمودند از دست دادم جمله یارانم رضاجان الحمدلله اهل قم اهل ولایند اینها خدایی مردمانی با خدایند در بی کسی با ناله هایت هم نوایند بیمار اگر گردی به درد تو دوایند چه خوب در این شهر مهمانم رضاجان اینجا اگر گریه کنی منعی ندارد همسایه بر همسایه عزت می گذارد هر قدر هم چشمت زغصه خون ببارد جای گلایه ، دایه رأفت بیارد با یاد زهرا دیده گریانم رضاجان شد روضه من بین بستر ، وای مادر ناله زنم این شام آخر ، وای مادر ای وای از آن ضربت در ، وای مادر افتاد پیش چشم دختر ، وای مادر من تا ابد زین غصه نالانم رضاجان زینب تمام صحنه ها را دید ، ای وای مادر ، میان شعله ها ، را دید ، ای وای فرق علی شیر خدا را دید ، ای وای هم تشت هم دشت بلا را دید ، ای وای صبر جمیلش کرده حیرانم رضاجان اینها همه یک سو ، عزای شام یک سو گریه میان خنده های شام یک سو رقصیدن رقاصه های شام یک سو بد چشمی نامردهای شام یک سو من بی قرار شام ویرانم رضاجان گویم به صد شور و نوا ، بیچاره زینب بر درد و غصه مبتلا ، همواره زینب از دست داده هست خود یکباره زینب در کوچه ها و شهرها آواره زینب سر گشته غمهای جانانم رضا جان
ماییم گدای حضرت معصومه محتاج عطای حضرت معصومه همراه رضا ز دیده خون می باریم در روز عزای حضرت معصومه آمد ز مدینه تا که در قم باشد در مملکت امام هشتم باشد شاید که خدا نخواست تا مرقد او مانند مزار فاطمه گم باشد در سر هوس دیدن دلبر دارد بر سینه ی خود داغ برادر دارد افسوس که تا دیار ساوه آمد دیگر نتوانست قدم بردارد زخمی به جگر داشت و در تب می سوخت از داغ برادرش مرتب می سوخت هر جا که سر دردِ دلش وا می شد می گفت : " امان از دل زینب " می سوخت با ناله دو چشمان ترش را وا کرد تا سِیر کند دور و برش را ، وا کرد نومید ز دیدن برادر بود و با ذکر رضا بال و پرش را وا کرد صد آه اگر بر جگرش افتاده هر چند جدا ز دلبرش افتاده کِی بر بدن برادرش رقصیدند ؟ کی دست کسی به معجرش افتاده او خواهر یک امام بود و زینب... ! او شاهد احترام بود و زینب... ! ظلم بسیار اگر چه دید ، اما کِی - در مجلسی از حرام بود ؟ و زینب... !
از غم هجر رضا جز ديدگان تر نداشت  آسمان ديده اش جز اشک غم اختر نداشت  کو به کو صحرا به صحرا راه را پيموده بود  غير ديدار برادر مقصد ديگر نداشت  ارث زهرا بود عمر کوته اش اما دگر  همچو مادر جاي تازيانه در پيکر نداشت  در قم او شد محترم چون بود از نسل رسول  دخت پيغمبر امان در شهر پيغمبر نداشت  اهل قم کردند به عشق حيدر او را احترام  شهر قم آري به سينه کينه ي حيدر نداشت  در مدينه عشق حيدر شد گناه فاطمه تازيانه خورد و دست از ياري او بر نداشت  قسمتش اين شد برادر را نديده جان دهد  تا دم آخر ولي اين غصه را باور نداشت  جان سپرد اما برادر را به جان کندن نديد  ور نه تاب ديدن اين صحنه را خواهر نداشت  بارالها اي خدا زينب مگر خواهر نبود  يا حسينش غير او در کربلا ياورنداشت  «ازحرم تا قتلگه زينب صدا مي زد حسين» آخر آن لب تشنه ديگر طاقت خنجر نداشت  هر چه زد فرياد اما کس جوابش را نداد  چاره اي جز دست بگذارد به روي سر نداشت  خواهرش مي ديد و مي لرزيد و مي زد بر سرش  کاش ديگر در ميان قتلگه مادر نداشت  آن همه شمشير و تيغ و نيزه و يک نيمه جان  حق بده يک جا براي بوسه ي خواهر نداشت
منم غلام سراي حضرت معصومه سگ امام رضاي حضرت معصومه هزار شكرخدا را كه اهل قم هستم به سر مراست لواي حضرت معصومه به پادشاهي عالم مقام خود ندهد كسي كه گشت گداي حضرت معصومه كريمه است زنسل كريم و صد حاتم بود گداي عطاي حضرت معصومه اگر توراست هواي زيارت زهرا برو به صحن و سراي حضرت معصومه فداي او همه هستم كه موسي جعفر  بگفت من به فداي حضرت معصومه برادرش همه دم ياد مادرش ميكرد چو مي شنيد صداي حضرت معصومه
 در عمر خود ای دختر موسی ابن جعفر گویا به غیر غم خوشی دیگر ندیدی شوق زیارت داشتی در دل ولی حیف روی برادر را تو در آخر ندیدی هرچند هم چون لاله ای برگ و برت سوخت اما دگر باغ گلی پرپر ندیدی هرچند دوری رضا قلب تو آزرد اما دگر جسم ورا بی سر ندیدی وقتی که در قم آمدی ای دخت زهرا از احترام و عزتت کمتر ندیدی اینجا تو شمع و مردمش پروانه تو اینجا به دورت لشگری کافر ندیدی اینجا تو را کی بر سر بازار بردند اینجا دگر بر روی نی ها سر ندیدی اینجا زنان قم دورت را گرفتند اینجا تو یک لحظه غم معجر ندیدی گل ریختند اینجا به روی محمل تو روی سر خود سنگ و خاکستر ندیدی
دیده بر راهم و با گریه کمی آرامم محتضر ،خسته ،از این بی کسی ایامم ازهمان کودکی ام روزی من هجران شد چهرده سال هم از وصل پدر ناکامم از تو یک نامه فقط مانده برایم چه کنم؟ شده تسکین به همین نامه کمی آلامم چقَدَر خوب شد اینجا سروکارم افتاد میهمانِ قم و این سلسلة خوش نامم چشم ناپاک نیفتاده سوی محمل من فکر آوارگی زینب و شهرِ شامم جز سلام ،  از همه یک بی ادبی نشنیدم سرِبازار ندادست کسی دشنامم داغها دیدم اگر بی کس و تنها نشدم دست بسته سرِهر کوچه تماشا نشدم عزتم را نشکستند خیالت راحت غیرتم را نشکستند خیالت راحت پَرِ خاکی ننشسته است روی چادر من حرمتم را نشکستند خیالت راحت مثلِ کوفه وسط خطبة من کف نزدند صحبتم را نشکستند خیالت راحت دست بر سینه مودب همه ره وا کردند شوکتم را نشکستند خیالت راحت با لگد باز نکردند درِ بیت النور خلوتم را نشکستند خیالت راحت قم کجا شام کجا غربت سادات کجا سرِ بر نیزه و دروازة ساعات کجا دخترِ فاطمه ! بازار! خدارحم کند چادرِ پاره و انظار خدا رحم کند ما که از کوچه فقط خاطره بد داریم شود این حادثه تکرار خدارحم کند یک و زن و قافله و خنده نامحرم ها بر اسیران گرفتار خدا رحم کند یک شبه پیر شدی یا زتنور آمده ای یک سر و این همه آزار خدا رحم کند نیزه داران همه مستند نیفتی پایین حنجرت خوب نگه دار خدا رحم کند گیسویت کم شده و این جگرم میسوزد بر من و زلف ِ خم یار خدا رحم کند ظرفِ خاکسترِ یک عده هنوز آتش داشت شعله افتاد به گلزار خدا رحم کند دست انداخت یکی پرده محمل را کَند جلویِ چشم علمدار خدا رحم کند راهمان از گذرِ برده فروشان افتاد این همه چشمِ خریدار خدا رحم کند زنی از بام صدا زد که کدام است حسین نوبت من شده این بار خدارحم کند یک نفر گفت اگر بغض علی را داری سنگ با حوصله بردار خدا رحم کند
دو خواهر در جهان مظلومه باشد یکی زینب یک معصومه باشد یکی دخت امیرالمومنین است یکی معصومه محنت غمین است یکی عصمت همیشه پرده دارد یکی عفت بود آئینه دارد یکی آئینه شرم و حیا بود یکی ناموس ذات کبریا بود یکی نور دل زهرای اطهر یکی دسته گل موسی بن جعفر یکی ریحانه بستان زهراست یکی جان علی جانان زهراست یکی گل بوسه زد مادر به رویش یکی چون گل پدر می کرد بویش یکی نام حسین ورد زبانش یکی هجر رضا آرزده جانش