#مدح_امیرالمومنین_حضرت_علی
( علیه السلام )
امیرالحق، امیرُالعشق،
امیرُالمومنینی تو
خدایی یا بشر؟ حیدر!
نه آنی تو، نه اینی تو
تو را خواندند بیهمتا
و رقصیدند درآتش
علی! تقصیر اینان چیست؟
وقتی اینچنینی تو
زبان شاعرانت میشوم،
میپرسم از خالق :
چگونه آفریدت ؟
کاینچنین شورآفرینی تو
گواهی میدهد خاتم ،
که خاتمبخشِ عشّاقی
الا یا ایها السّاقی !
سخاوت را نگینی تو
در ایمان و نبرد و هر فضیلت ،
اولین هستی
فقط در بازگشت از جنگ ،
حیدر! آخرینی تو
چه جای حیرت؟
او باید که شیر کربلا باشد
اگر استاد پیکارِ
یلِ اُمالبنینی تو
تو فاروقی، تو فرقانی،
تو میثاقی، تو میزانی
صراطالمستقیمی تو،
امامالمتّقینی تو
قسیمُ النّار و الجنّت ،
امیر هیبت و غیرت
امانی تو، امینی تو،
علی! حِصن حصینی تو
تو شیر حق، تو کراری ،
ولیالله و قهاری
درِ علمِ نبی و نفسِ
ختمُ المرسلینی تو
یداللهی و سیفالله ،
روحالله و سرّالله
امیناللهی و یعسوبی
و حبلالمتینی تو
معالحقی و وجهالله ،
نورالله و عینالله
چه میماند دگر از حق؟
همین است او، همینی تو
همه یک سو، تویی ساقی،
تو در عینالبقا ، باقی
علی! عینالحیاتی تو،
علی! عینالیقینی تو
#شاعر_قاسم_صرافان
مصرع ناقص من کاش که کامل می شد
شعر در وصف تو از سوی تو نازل می شد
شعر در شأن تو شرمنده به همراهم نیست
واژه در دست من آنگونه که می خواهم نیست
من که حیران تو حیران توام می دانم
نه فقط من که در این دایره سرگردانم
همه ی عالم و آدم به تو می اندیشد
شک ندارم که خدا هم به تو می اندیشد
کعبه از راز جهان راز خدا آگاه است
راز ایجاز خدا نقطه ی بسم الله است
کعبه افتاده به پایت سر راهت سرمست
«پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست»
کعبه وقتی که در آغوش خودش یوسف دید
خود زلیخا شد و خود پیرهن صبر درید
کعبه بر سینه ی خود نام تو ای مرد نوشت
قلم خواجه ی شیراز کم آورد، نوشت:
«ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه
مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه»
راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست
کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست
روز و شب از تو قضا از تو قدر می گوید
«ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» می گوید
#سید_حمیدرضا_برقعی
ای قطره در حوالی دریا قدم مزن
ای ذره از ستایش خورشید دم مزن
حرف وجود را به زبان عدم مزن
کار تو نیست؛ مدح علی را قلم مزن
هرچند آرزوی من از او سرودن است
کی در توان بنده خدا را ستودن است
روزی اگر که خلق به وصفت زنند دم
یا شاعران شوند به مدح تو هم قسم
دریا شود مرکب و اشجار هم قلم
صدها هزار حافظ و سعدی و محتشم
لالند در بیان تو یا مرتضی علی
وقتی که هست وصف تو کار خدا علی
باید غزل نوشت گدای در تو را
باید سرود هر نفس قنبر تو را
من کیستم که وصف کنم بوذر تو را
باید که واژه واژه ی هر منبر تو را
دریایی از بحار، و یا الغدیر کرد
خود را چنان سخن، به کمندت اسیر کرد
پر کرد تا صدای خدا گوش کعبه را
روشن نمود خانه ی خاموش کعبه را
دیدار تو ربود ز سر هوش کعبه را
دیدند باز بودن آغوش کعبه را
یعنی که باده ریخت ز پیمانه ی خدا
دیدند حق درآمده از خانه ی خدا
راهی اگر به سمت خدا هست راه توست
غیر از خدا زمین و زمان در پناه توست
خوشبخت کیست؟! انکه هلاک نگاه توست
کعبه کجاست؟! کعبه همان زادگاه توست
کعبه همانکه در طلبت سینه میدرد
هر شب بر آستان نجف سجده می برد
گفتم نجف دوباره به غم مبتلا شدم
بی اختیار راهی ایوان طلا شدم
هر بار که مسافر کرب و بلا شدم
در آسمان شهر تو اول رها شدم
ای کوه! باز اذن به این کاه می دهی؟
ما را به خانه ی پدری راه می دهی؟
ای خانه ی تو خانه ی ما از قدیم ها
بابای مهربان تمام یتیم ها
هستند در پناه تو حتی رجیم ها
محشر نجاتمان بده از چنگ بیم ها
ای کاش روز حشر من اهل رجب شوم
با دست های فاطمه ات منتخب شوم
محمدعلي بياباني
🌟🌟🌟🌟🌟🌟🌟
.
#امیرالمؤمنین
" بشنو از نی "وقتی از حیدر حکایت میکند
قطرهای از وصف دریا را روایت میکند
در سرایش هیچکس افسرده و پژمرده نیست
حال خوبانش به بدها هم سرایت میکند
جنس بد را زودتر از دست مردم میخرد
بیشتر حال ضعیفان را رعایت میکند
یکنفر اینجا نگفت: ایشان مرادم را نداد
هرکه را دیدیم گفت: آقا عنایت میکند
عشق در صحرای صحنش مثل رودی جاری است
رود را سنگی که میبوسد هدایت میکند
در بغل میگیرد او هر زائر دلخسته را
باز آن زائر به درگاهش شکایت میکند
اشک وقتی میرسد دیگر شکایت رفتهاست
قلب ما با اشک احساس رضایت میکند
آیهی تطهیر میشوید دلش را از بدی
مجرمی تا غسل دریای ولایت میکند
این جهان با هرچه در آن است تقدیم شما
درد و درمان علی ما را کفایت میکند
۱۸ ، علی رفیعی وردنجانی ✍
...................................................
#امیرالمومنین_علی
نظر به بندگان اگر، ز مرحمت خدا کند
قسم به ذات کبریا، ز یمن مرتضی کند
خدا چو هست رهنمون، مگو دگر چرا و چون
که او کند هر آنچه را که حکمت اقتضا کند
ز قدرت یَدُ اللَّهی، کسی ندارد آگهی
وسیلهاش بُود علی، خدا هر آن چه را کند
به جنگ بدر و نهروان، علی است یِکّه قهرمان
نگر که دست حق عیان ، قتال اشقیا کند
به روی دوش مصطفی، نهد چو پای مرتضی
نگر به بت شکستنش، که در جهان صدا کند
به رزم خندق و اُحُد، به قتل عَمْرو عَبْدُوُد
خدا به دستِ دست خود، لوای حق بپا کند
چو افضل از عبادتِ خلایق است، ضربتش
علی تواند این عمل، شفیع ماسِوی کند
به پیشگاه کردگار، ز بس که دارد اعتبار
دُیون جمله بندگان، تواند او ادا کند
نماز، بی ولای او، عبادتی است بیوضو
به منکر علی بگو، نماز خود قضا کند
هر آنکه نیست مایلش، جفا نموده با دلش
بگو دل مریض خود، به عشق او شفا کند
علی ست آن که تا سحر، سرشک ریزد از بصر
پی سعادت بشر، ز سوز دل دعا کند
علی انیس عاشقان، علی پناه بیکسان
علی امیرمؤمنان، که مدح او خدا کند
پس از شهادت نبی، که را سِزَد به جز علی
که تا به حشر آدمی، به کارش اقتدا کند
قسیم نار و جنتّش، ترازوی محبّتش
که مؤمنان خویش را، ز کافران جدا کند
گهی به مسند قضا، گهی به صحنۀ غزا
گهی به جای مصطفی، که جان خود فدا کند
علی است فرد و بینظیر، علی مجیر و دستگیر
که نام دلگشای او، گره ز کار وا کند
زکار قهرمانیش، پر است زندگانیش
نگین پادشاهیش، به سائلی عطا کند
امیر کشور عرب، ثنا کنان، دعا به لب
برد طعام نیمه شب، عطا به بینوا کند
ز کوی شاه اولیا، که مهر اوست کیمیا
کجا روی، بیا بیا، که دردها دوا کند
کنیم چونکه های و هو، به پیشگاه لطف هو
خدا نظر کند به او، علی نظر به ما کند
دل علی گداخته، که با زمانه ساخته
امام ناشناخته، ز خلق شکوهها کند
پس از وفات فاطمه، کشید دامن از همه
که ختم عمر خویش را، به کنج انزوا کند
ز قبر بنت مصطفی، کجا رود علی، کجا
که نیست یار آشنا، دلش ز غم رها کند
سرشک بر دو عین او، ز اشک زینبین او
که گریه بر حسین او، به یاد کربلا کند
علی غریب و خون جگر، ز هجر یار نوحهگر
کنار آن جدار و در، اقامۀ عزا کند
(حسان) بگیر دامنش، قسم به حقّ محسنش
گره گشای انبیا، حوائجت روا کند
حبیبب الله چایچیان
#امیرالمومنین_علی
بیمار عشق تکیه به دارو نمیزند
شیعه به جز علی به کسی رو نمیزند
آدم هبوط کرد که همسایه اش شود
یعنی بهشت با نجفش مو نمیزند
حق با علی ست در همه احوال پس خدا
هر جا علی ست حرف ترازو نمیزند
تعظیم می کنم به نجف صبح و ظهر و شام
قلبم خدا گواست که بی او نمیزند
آیینه دار غیرت هر کس که مرتضاست
از تنگنای حادثه زانو نمیزند
یک تن نگفت در وسط کوچه ها کسی
در پیش مرد لطمه به بانو نمیزند
این روزها پرستوی مجروح مرتضی
از درد شانه شانه به گیسو نمیزند
حسن کردی
#امیرالمومنین_علی
کیست علی؟ زینت هر منبر است
ذکر قسم خوردن پیغمبر است
"هر که در این دهر مقرب تر است"
سینه زن فاطمه و حیدر است
دلخوشی ام چیست؟ به جز نوکری
حیدری ام حیدری ام حیدری
در دل میدان یل بی باک اوست
آن طرف قله ی ادراک اوست
علت خلق همه افلاک اوست
ساده بگویم پدر خاک اوست
نام تو لالایی هر مادری....
حیدری ام حیدری ام حیدری
تا نفسی هست گدای توایم
معتکف صحن و سرای توایم
بنده ی بی چون و چرای توایم
خیره به ایوانِ طلای توایم
یک تنه اندازه ی یک لشکری...
حیدری ام حیدری ام حیدری..
احسان نرگسی
#امیرالمومنین_علی
اسم ما را بنویسید غلامان علی
ریزه خواران نشسته به سر خوان علی
پرورش یافته ی مکتب سلمان علی
از ازل تا به ابد جملگی مهمان علی
یاعلی ذکرمدام است که بر لب داریم
دلمان جایگه حب محبان علی
دستمان معتکف گوشه ی دامان علی
چشممان منتظر بخشش و احسان علی
جان ناقابلمان جمله به قربان علی
گرچه زاریم، ز اعدای علی بیزاریم
ماهمانیم همه،بی سروسامان علی
به فدای علی و جمله ی یاران علی
دوجهان عبد گدایی ز گدایان علی
چشم عالم همه جاهست به دستان علی
از می ناب علی بود که ما هشیاریم
هم علی جان نبی و هم نبی جان علی
روح ایمان به خدا بنده ی ایمان علی
فخر بر او بکند خالق منان علی
کل قرآن همه در سوره ی انسان علی
ز ازل تا به ابد شور علی را داریم
دانش و علم و خرد طفل دبستان علی
باغ رضوان گلی از گوشه ی بستان علی
کعبه محرم به طواف رخ تابان علی
جن وانس و ملک و حور به فرمان علی
چشم امید به محشر به شفاعت داریم
لشگرکفر گریزان،ز طوفان علی
پهلوانان همه افتاده به میدان علی
خیبر و بدر و احد صحنه ی جولان علی
دل رباید ز نبی نغمه ی قرآن علی
کاش با حب علی سربه لحد بگذاریم
مرغ شب شاهد اشک و دل سوزان علی
چاه مانوس غم و دیده ی گریان علی
دل عزادار غم بانوی طفلان علی
شب سیه پوش شب خانه ی احزان علی
همچو باران ز غریبی علی می باریم
اسلام مولایی
#امیرالمومنین_علی
چنین میبیند آنکه در نجف اهل نظر باشد
طلا چسبانده خود را زیر ایوانش که زر باشد
علی باحق و حق با او، ولَیْسَ الهادی الاهو
علی حق حق علی هو هو، از این ها بیشتر باشد!؟
برایش افتخاری نیست کعبه سینه چاکش شد
چرا که خانهء حق از حضورش مفتخر باشد
نفس های غلامش مردگان را زندگی بخشد
اگر حتی غلام او خودش هم محتضر باشد
بنازم آسمان خانه اش را که به یک لحظه
کنار هم دوتا خورشید و یک قرص قمر باشد
هزاران گرگ میلرزد به خود با نام پیغمبر
زمانی که میان بیشهء او شیر نر باشد
علی آن شیر بی باکی که خاکی بود و افلاکی
کران تا بیکران حیدر، علی «کیف بشر» باشد
به وقت حملهء دشمن دلش ارام ارام است
اگر عـــباس در قلب سپاهش مستقر باشد
اگر دستار زردش را به پیشانی ببندد او
بعید است اینکه دیگر دشمنش دنبال شر باشد
بخوان اوصاف خیبر را! تجلی های حیدر را
خدایی هرچه هم گفتند بهرش مختصر باشد
رسول الله خندیدو علی«ع» غرید و در را کند
کسی که بود و منکر شد چه بهتر کور و کر باشد
در و دربان در را با هم از جا میکند حیدر
که آویزان درب قلعه بیش از صد نفر باشد!!!
به جز اون پهلوان ماکو!! یدالله است این بازو
برای او در قلعه نه! خیبر مثل پر باشد..
خدا «جانم علی(ع)»میگفت و جبراییل کف میزد
چنان او تاخت بر مرحب که مفقود الاثر باشد
پس از آن واقعه خیبر پلاکش یکصد و ده شد
که نام نامی مولا همیشه روی در باشد
به هر ملعون بی جرأت که ترسید و فراری شد
بگو حیف است روی پیکر نحس تو سر باشد
علی «اِبن ابی طالب»، فقط نام پدر کافیست
برای دومی گفتند که ده ها پدر باشد
به روی چشم امر حضرت اقا، ولی مردم
امام منتقم با یاد کوچه خون جگر باشد
کسی که اهل بدعت شد علی را سخت میبیند
که وحدت با سپاه عایشه عین ضرر باشد
اگر اهل سقیفه از علی فرمان نمیگیرند
بلانسبت به خر!! باید همیشه چوب تر باشد
عماد بهرامی
#امیرالمومنین_علی
لحظاتی که خدا خلقت دنیا می کرد
یاد از خال رخ حضرت مولا می کرد
عالمی بود اگر, عین عدم بود و فقط
مرتضی بود که با دست خود ابدا می کرد
از ازل حضرت حق با دم یا حیدر خود
در دل اهل یقین معرکه برپا می کرد
آن زمان حضرت جبریل امین در بر عرش
با سر زلف علی ناز به طوبا می کرد
گر نبود امر ید الله؛ مگر دست کلیم
اژدها را ز تن چوب , هویدا می کرد
اگر آن چشم شفابخش علی یار نبود
کی مسیحا نظری بر زن نازا کرد
هر چه میخواند نبی از صحف قرآنش
مرتضی با عملش در دلش انشا می کرد
آن قدر عبد خدا بود که لبهای رسول
هرچه میگفت همان ثانیه اجرا می کرد
در دل کعبه به دنیا نمیامد که؛ نبی
تا ابد سجده بر آن مسجد الاقصی می کرد
هر کجا احمد مختار قدم بر می داشت
هر قدم در همه دم مدح علی را می کرد
میثم از نخله ی عشق علوی می, می خورد
و کفایت به عسلخانه ی خرما می کرد
جالب اینجاست که بابای عجایب همه وقت
تکیه بر تکیه گه حضرت زهرا می کرد
تا که از حضرت حق , وحی غضب می آمد
حیدر آن را وسط معرکه معنا میکرد
در دل جنگ اگر تیغ هویدا می کرد
با دو حرکت همه را نصف ز پهنا می کرد
تا که از راس عدو کاسه ی سر می افتاد
صاحب سر قد خود را ز کمر تا می کرد
با همان نحوه ی شمشیر زنیه پدرش
در دل علقمه عباس چه غوغا می کرد
نه ابالفضل و نه اکبر , و نه قاسم بخدا
هر چه میکرد همان دست توانا می کرد
روز محشر که همه بر کرمش محتاجند
کاش پرونده ی ما را خودش امضا می کرد
جعفر ابوالفتحی
#امیرالمومنین_علی
مستی به سر از حد نصاب افتاده
در بحر نجف مگر شراب افتاده ؟
آباد شود دین و دل و دنیایش
در صحن تو هر کس که خراب افتاده
چون خوشه ی انگور، دلم دور ضریح…
در پای شما به پیچ و تاب افتاده
ماندم بِمَکَم ضریح یا بوسه زنم!
حقی بده آخر لبم آب افتاده
گرم است و منم سخت به گرمی حساس…
از بوسه زبان به التهاب افتاده
تقسیم کننده ی بهشتی آخر…
در راه نجف اگر شتاب افتاده
خورشید اگر چه بر شما می تابد
در سایه ی گنبد آفتاب افتاده
در دجله و در فرات دقت کردم
از لعل لب تو انشعاب افتاده
مجنون شده عالِم و فقیه و دانا
از رونق اگر درس و کتاب افتاده
از عرش سراسیمه رسیده جبریل
دنبال نگاه آن جناب افتاده
بر روی لبم گفتن یک بار علی…
ماندم چِقَدَر اجر و ثواب افتاده
آنقدر بدانم ملکی تا محشر…
در دفتر خود به احتساب افتاده
در دل سر سجاده برای قبله…
آنقدر سوال بی جواب افتاده
خوشبو شده هر کس به تو ره می یابد
انگار که در حوض گلاب افتاده
نازل شود از گوشه ی چشمت باران
در سجده به چشم تو سحاب افتاده
در کار فلک شما فقط فرمان ده
جبریل به عزل و انتصاب افتاده
بر منکر مولا برسانید همه
بی عشق علی به منجلاب افتاده
دور قمری دور سرت ماه زند
هر شب به شب موی تو خواب افتاده
بر روی زمین روی مرا نندازی
وقتی که قدم سمت حساب افتاده
گفتند سر از خاک همه بردارند
حتما که ز روی تو نقاب افتاده
ابیات غزل تمام لبریز مِیْ اند
این بیت ولی در مِیِ ناب افتاده
خوشبخت دلی که در تمام اوقات،
زیر قدم ابوتراب افتاده ...
سید حجت بحرالعلومی
#امیرالمومنین_علی
نامت هماره بر لب ما آشنا شده
روز نخست،مهر تو در سینه جا شده
شور قیامتی است عجب نام تو علی
در دل قیامتی ز ولایت به پا شده
روزی که پای به عرصه گیتی نهاده ایم
مهر دهان ما ز سخن با تو وا شده
گویند فمن یموت یرنی لحظه ممات
مشتاق دیدن رخ تو دیده ها شده
شهر نجف به یمن وجودت وجود یافت
از عشق توست کرببلا کربلا شده
ما را بیا و معتکف خانه ات نما
مست و خمار باده پیمانه ات نما
ای مقتدای عالم امکان،خدای عشق
بانی خلقت دو جهان ماورای عشق
ای مظهر تجلی انوار سرمدی
آه ای قسیم دوزخ و رضوان،صفای عشق
دست گره گشای تو وا میکند گره
از مشکلات عالمیان،مقتدای عشق
اعجاز عاشقی همه مفتون نام توست
بر درد بی دوای تو درمان ،دوای عشق
صد مرده زنده میکند انفاس قدسی ات
جان میدهد به پیکر بیجان،شفای عشق
کفراست گرخدابگویمت ای منتهای عشق
بالاتر از تصور خلقی،برای عشق
افتادگان آستانه ات عالی تبارها
بنشستگان پشت درت بیقرارها
تنها نه اینکه مجمع اوصاف خالقی
داده خدا به دست تو بس اختیارها
باشد به هر دو دست یداللهی ات علی
نبض زمان و نبض زمین و مدارها
از نور منجلی شده از دیده های تو
روشن شود چو روز،همه شام تارها
ای ساقی ازل می نابی به جام ریز
لب تشنگان باده نابت خمارها
هرگز کسی به فهم کمالت نمی رسد
دیگر کسی به درک خصالت نمی رسد
بر فاطمه به غیر تو همسنگری نبود
بر مصطفی به جز تو دگر یاوری نبود
لال است و عاجز است زبان بهر وصف تو
بعد از نبی به غیر تو والاتری نبود
شبها گواه راز و نیاز تو بوده است
جز چشم پر ز آب تو چشم تری نبود
دستت به روی دست نبی خود عیان نمود
غیر از تو بر مقام ولایت سری نبود
یک گوشه ای زاوج مقامت همین بس است
دختر بسان زینب تو دختری نبود
زینت فزای عرش معلاست نام تو
تفسیر گفته های خدا در کلام تو
ما را اسیر جذبه حیدر نوشته اند
دلدادگان از همه برتر نوشته اند
بر روی لوح سینه مان با تمام عشق
دیوانگان وادی قنبر نوشته اند
هر کس که شد غلام غلامان مرتضی
بهتر نه بلکه از همه سرور نوشته اند
شأن علی بلند و بس است این برایمان
ما را انیس و همدم بوذر نوشته اند
هرگز نمی رود ز دو لب نام فاطمه
وقتی خمار باده کوثر نوشته اند
آب و گلم سرشته شده با ولای او
هرگز نمی رود ز خیالم هوای او
شوری به پا شود به خدا از قیام تو
خود محشری ست تیغ دودم درنیام تو
چشم تمام کون و مکان لحظه نبرد
مبهوت و مات فر و شکوه خیام تو
با آنهمه غریبی و غربت که دیده ای
لبخند یک یتیمه شود التیام تو
روح نماز و روزه اسیر تهجدت
طاعت دخیل روح صلوه و صیام تو
محراب کوفه شاهد آوای ناله ات
مانده به قلب مسجد کوفه کلام تو
تو مالک قیامت کبری و محشری
بالله قسم که معنی الله اکبری
ای آشنای هر دل نا آشنا علی
ای مظهر تمام نمای خدا علی
تو کشتی هدایتی و کشتی نجات
ما را ببر به ساحل عشق و صفا علی
فارغ ز هم و غم دو دنیا شویم اگر
نیمه نگاهی از تو رسد سوی ما علی
مهر تو را به مهر دو عالم نمی دهیم
مهر تو خانه کرده دراین سینه ها علی
مادون خالقی و ز خلقش فراتری
ماندم چه گویمت به تو،آدم،خدا،علی
طاعت به جز ولای تو کامل نمیشود
شیعه ز مدح وصف تو غافل نمیشود
لب تشنه ایم و باده ای از ساغرت بده
پیمانه ای چه میشود از کوثرت بده
پایین پای محضرت افتادگان بسی
رزقی به دستمان تو ز بالا سرت بده
تو پادشاه کشور جود و سخاوتی
هر آنچه میشود تو بر این نوکرت بده
یک لقمه نانی از ره لطف و کرامتت
بر این گدای مانده به پشت درت بده
آقا برات کرببلایم نمی دهی
آقا بیا به جان علی اصغرت بده
امشب مرا تو خادم بیت الرباب کن
قلب مرا ز غصه طفلش کباب کن
اسلام مولایی