eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
747 دنبال‌کننده
26 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
در خلوت یاران اثری بهتر از این نیست در چله گرفتن ثمری بهتر از این نیست ما خم شراب از جگر غوره گرفتیم در میکده ی ما هنری بهتر از این نیست سجاده بیارید که تا صبح نخوابیم در بین سحرها – سحری بهتر از این نیست ما درد نگفتیم ولی باز دوا کرد در شهر، طبیب دگری بهتر از این نیست حق داشت بنازد پدر پیر مدینه در هیچ کجایی پسری بهتر از این نیست گفتند جواد است سر راه نشستیم در جمع گدایان خبری بهتر از این نیست پر کرد به اجبار خودش کیسه ی ما را در کوچه ی ما رهگذری بهتر از این نیست گفتند سلامی بده و زائر او باش دیدیم در عالم سفری بهتر از این نیست پس زائر یاریم توکلت علی الله ما عبد نگاریم توکلت علی الله ابروی تو و تیغ بلا فرق ندارند در طرز شهادت شهدا فرق ندارند کافی است که پای تو به یک سنگ بگیرد این گونه که شد سنگ و طلا فرق ندارند ایام طفولیت تو عین بزرگی است در معجزه، ایام خدا فرق ندارند از رحمت تو دور نبودند، سیاهان وقت کرم تو، فقرا فرق ندارند پایین سر سفرهٔ تو نیز چو بالاست در خانه ی تو شاه و گدا فرق ندارند ما کار نداریم رضا یا که جوادی در مذهب ما آینه ها فرق ندارند تو آمده ای تا که سرآمد شده باشی یک بار دگر نیز محمد شده باشی بیمار شدن از من و عیسی شدن از تو لب تشنه شدن از من و دریا شدن از تو در راه عصای تو بیان کرد: امامی! اعجاز عصا از تو و موسی شدن از تو در مهد به اثبات خودت سعی نمودی در کودکی ات این همه والا شدن از تو چهل سال پدر – چشم به راه پسرش بود حالا یکی یک دانه ی بابا شدن از تو چشمان موفق به امید تو نشسته است پس دست شفا از تو و بینا شدن از تو تا زائر سرو قد و بالای تو باشد جانم پسرم از پدر و پا شدن از تو بگذار قدم های تو را خوب ببیند در قامت تو جلوه ی محبوب ببیند هستند کریمان دو عالم سرخوانت یکبار نخورده است گره کیسه ی نانت اصلا حرم شاه خراسان حرم توست هر صحن که گشتیم در آن بود نشانت انگار که گهواره تو عرش زمین بود وقتی پدر پیر تو می داد تکانت تکبیر تو از داخل گهواره رسیده است هستم اگر امروز مسلمان اذانت یکبار پدر گفتن تو گر نمی ارزید صد بار نمی رفت به قربان زبانت! از چشم پدر دور مشو – گرگ زیاد است بر این پدرت حق بده باشد نگرانت در راه مبادا قدمت خار ببیند آن صورت چون برگ تو آزار ببیند یک روز می آید که می افتد بدن تو لب تشنه بمانی و بخشکد چمن تو یک روز می آید که می افتی و کنیزان در خانه برقصند کنار بدن تو ای یوسف زهرا - دل یعقوب فدای... آن لحظه ی خاکی شدن پیرهن تو هر چند کلام تو در آواز شود گم اما نزند هیچ کسی بر دهن تو علی اکبر لطیفیان
مام جواد(ع)-شهادت   سلام من به نور عین زهرا  جواد، ماه کاظمین زهرا سلام من به غربت حریمش  به کاظمین و صاحب کریمش  سلام من به قلب بی قرارش  که سوخته ز یار نابکارش  سلام من به غربت نگاهش  به چشم های منتظر به راهش  سلام من به حال احتضارش  به لحظه های سخت انتظارش  دلش به دام عشق مبتلا بود  در انتظار مقدم رضا بود  به حال مرگ فتاده محتضر بود  منتظر هم پدر و پسر بود  درون حجره بس که ناله ها زد  شراره بر تمام لاله ها زد  قتلگه اش میان مسکنش بود  وای خدا قاتل او زنش بود  سیلی کین به چهرهٔ شرف زد  کنار پیکرش نشست و کف زد  درون حجره قلب لاله می سوخت  برون حجره خصم شعله افروخت  شروع به پای کوبی از جفا کرد  فاطمه را به غصه مبتلا کرد  دل ببرد به راه کاظمینم  زائر بارگاه کاظمینم  همان سرا که زائری ندارد  همان وطن که غم از آن ببارد  دو یاس خسته در نهاد دارد  امام کاظم و جواد دارد  عاشق پر بسته کاظمینم  کبوتر خسته کاظمینم  خدا کند رسم به کوی یارم  که تشنه مِی از سبوی یارم سید محمد میر هاشمی
امام جواد(ع)-شهادت در میان حجره یارب كیست غوغا مى ‏كند شكوه زیر لب ز بى رحمىِ دنیا مى‏ كند ز آتش زهر جفا چون شعله مى‏ پیچد به خود دود آهش روز را چون شام یلدا مى ‏كند خاك عالم بر سرم گویى جواد ابن الرضاست كز عطش مى ‏سوزد و خون، قلب زهرا مى ‏كند آب را مى‏ریزد آن بیدادگر روى زمین هر چه آب آن تشنه لب از او تمنا مى‏ كند در سنین نوجوانى همچو زهرا مادرش جان شیرین را به راه دوست اهدا مى‏ كند تا بپرسد حال آن پهلو شكسته در جنان از پى دیدار او خود را مهیا مى‏ كند تشنه لب با قلب سوزان جان به جانان مى ‏دهد قاتلش جان دادن او را تماشا مى‏ كند شد دل (ژولیده) خون از داغ جان فرساى او كز غمش اشعار او خون در دل ما مى ‏كند ژولیده نیشابوری
امام جواد(ع)-شهادت در عــالــم جــــود جـــاودان است جواد بر آل عـــلی عــزیــز جـــان است جواد یا فــــــــــاطمه گریه کن به حال پسرت جان داده به غربت و جوان است جواد ولی الله کلامی.زنجانی
امام جواد(ع)-شهادت لب تشنه ز عمق جگرش می گفت : آه می سوخت به ظلمت غریبی چون ماه شد ورد لبش لحظه ی آخر ، ناگاه لا یوم کیومک ابا عبدالله  محمدمبشری
انعکاس شور و امید شعف باب الجواد زائر تو ایستاده جان به کف باب الجواد این بلا تکلیفی اش ارثیه کرب و بلاست یک طرف باب الرضا و یک طرف باب الجواد تا که چشمم خورد بر صحن و سرایت ناگهان یادم آمد هیبت شاه نجف باب الجواد لابلای خواندن اذن دخولت یا رضا حس نمودم که شده وادی طف باب الجواد باز هم لطف شما و حس دل تنگی من کیمیای عشقتان و این دل سنگی من باز هم زائر شدم قابل اگرچه نیستم بر عنایت هایتان نایل اگرچه نیستم آب سقاخانه و تربت گلم را آفرید قدردان لطف آب و گل اگرچه نیستم در حریمت بی سر و پایی خوش است و بی دلی بی سر و بی دست و پا، بی دل اگرچه نیستم مشکلم این است از تو فاصله دارم ولی باز فکر حل این مشکل اگرچه نیستم لیک لطفت شامل حال من آلوده شد یارضا گفتم خیالم تا ابد آسوده شد خوب میدانم که آخر دستگیری می کنی حضرت سلطان ز نوکر دستگیری می کنی کار و بارم بیشتر با تو گره خورده است چون از همه خوبان تو بهتر دستگیری می کنی گفته بودی زائرانت را سه جا در لحظه ی... مرگ و قبر و روز محشر دستگیری می کنی دست آخر لابلای التماس و خواهشم تا قسم خوردم به مادر دستگیری می کنی می رسد هر صبح از حال و هوای صحنتان بوی قبر گمشده در هر کجای صحنتان لطف تو بر این دل بیمار تکراری نشد مرهمت بر زخم قلب زار تکراری نشد گفت عقلم این همه مشهد دلت را می زند آمدم صدمرتبه یک بار تکراری نشد هر دفعه از صحن گوهر شاد وارد می شوم صد عجب دارد که این تکرار تکراری نشد خواهش کرب و بلا درهر زیارت داشتم جالب اینکه این همه اصرار تکراری نشد باز هم در گوشه صحنت مجالی یافتم امشب از شوق نگاهت شور و حالی یافتمگنبدت هر عاقلی را سخت مجنون می کند هق هق زوار حالم را دگرگون می کند چند سالی که حرم قسمت شده فهمیده ام زائرانت را خدا هر سال افزون می کند غربتت از پنجره های ضریحت ریخته این ضریحت قلب من را سخت محزون می کند پرچمت وقتی تکان می خورد روی گنبدت هر تکانش غصه ها از سینه بیرون می کند من همان بالای سر پایین پا میخواستم راست میگفتم فقط یک کربلا میخواستم حاجتم این است آقا یک شب جمعه حرم انتظارم از تو تنها یک شب جمعه حرم هی نگو به پنجره فولاد بالم بسته است از همین جا پر بزن تا یک شب جمعه حرم دست بردار گدایی ام نبودم لحظه ای تا گره زد قلب من را یک شب جمعه حرم خواب دیدم کربلا هستم معبّر گفت که... قصه مجنون و لیلا یک شب جمعه حرم دست بر دامانتان هستم عزیزم می کنی دست خالی آمدم پستم عزیزم می کنی ضامن آهو دوباره این گدایت آمده سائل بی ارزش صحن و سرایت آمده هر دفعه بخشیدی و هر بار آلوده شدم این نمک نشناس بی شرم و حیایت آمده رو مزن این بار پیش حضرت حق بهر من این دفعه حتی اگر گفتم گدایت آمده من گدای یک شب و یک روز کویت نیستم این سگی که هست عمری مبتلایت آمده هرچه خواهی ناز کن مثل همیشه یارضا آمدم در باز کن مثل همیشه یارضا رفتنی هستم ولی آقا میایم بازهم سائلی پستم ولی آقا میایم بازهم گرچه در این لحظه آخر به روی گنبدت چشم خود بستم ولی آقا میایم بازهم ظاهر این بار هم دارد که کوته میشود ازحرم دستم ولی آقا میایم بازهم گرچه آقا از شراب ناب سقاخانه ات مِی زده مستم ولی آقا میایم باز هم دست من را از حریمت لحظه ای کوته نکن جان زهرا از حریمت لحظه ای کوته نکن حسین صیامی
لطف تو بی ‌واسطه دریای جودت بی‌کران عالمی از فهم ابعاد وجودت ناتوان صورت و سیرت نه اصلاً عمرت از مضمون پراست ماه گندمگون! غریب خانه! مولای جوان! چاه‌های خشک با دست تو جوشان می‌شدند ای نگاهت مثل چشمه! ای دلت آتشفشان! روز حسرت هیچ‌کس حسرت نخواهد خورد تا بخشش ابن الرضایی تو باشد در میان داستان عمر تو کوتاه بود اما نبود لحظه‌ای تاریخِ نور از ردپایت بی‌نشان یوسفی اما عزیز خانه‌ات هم نیستی یا سلیمانی که شأنش را نمی‌فهمد زمان دوستانت بی‌وفایی... دشمنانت خون دل... آشنای طعنه‌ای از کودکی... از این و آن نامتان را شیعیان گاهی به قصد... بگذریم ما چنین گفتیم تا وا شد دهان دیگران از قضا من هم جواد بن الرضایم گر چه باز بین ما فرق است مولا از زمین تا آسمان محمدجواد الهی پور
بسم الله الرحمن الرحیم در خانه اي که سائل و سلطان در آن یکی ست لطف کریم موقع احسان نان یکی ست بیت الجواد جلوه ی بیت الحسن شده است زیرا که نان سفره ی این خاندان یکی ست دست نیاز بر در آن آستان زیاد... عرض نیاز بر در اين آستان یکی ست با دست خالی از حرمش هیچ کس نرفت در ملک او غزال و سگ پاسبان یکی ست یا رو به مشهدند و یا رو به کاظمین با هر نگاه قبله ی درماندگان یکی ست باب الحسین در همه جا دیده ام ولي باب الجواد در همه عالم همان یکی ست روضه همیشه کرب و بلا می رود ولی اینجا گریز روضه ی هر روضه خوان یکی ست زانو و سر دو تا و پدر با پسر دو تا داغ علی ست آنچه در این داستان یکی ست دقت کنید موقع آوردن عبا قد ّعلی اکبر و اصغر در آن یکی ست
بند اول کجا بره سائل آل موسی بن جعفر همه درا بسته میشه به روش غیر این در عزیز قلب سلطان ، امید قلب زارم دعا کن تا محرم زنده باشم  خون ببارم ای پناه بی پناها آبروی روسیاها ای جواد آل طاها باب بخشش گناها "یا جواد الائمه ادرکنی" بند اول جوونی و  خون بباره کمه واست عالم مثه حسن ، بین خونت نداشتی یه محرم صدای ناله هاتو ، شنید ارض و سماوات بمیرم مثل جدت ، تشنه ای و خشک لبهات روضه ،روضه ی عطش شد اشک چشم دنیا بارید ... جون فدای تشنه ای که ... آسمون و تیره می دید ... "یا جواد الائمه ادرکنی" بند سوم سرت رو از خاک حجره اگه برنداشتی غریبونه پر کشیدی و خواهر نداشتی اسیر ظلم همسر نه غمخواری نه یاری بمیرم مثل جدت ای غریب مادر نداری دست و پا زدی تو حجره خندیدن به اشک چشمات روضه ی علیِّ اکبر پیش تو گرفته بابات "یا جواد الائمه ادرکنی"
همسری نامهربان ، بال و پرم را زخم‌ کرد طعنه هایِ بی حسابش،شهپرم را زخم‌ کرد «العطش»گفتم که یک جرعه رسد آبِ حیات این تقلّا ها ، تمامِ پیکرم را زخم‌ کرد حال و روزم‌ را نظاره کرد زهرایِ بتول دیدنِ من، قلبِ زهرا مادرم را زخم‌ کرد رویتِ ماهِ کبودی که ملاقات آمده.. عاقبت هم پلک و هم چشمِ ترم را زخم‌ کرد می برند این جسمِ زارم‌ را به سویِ پشت بام پلّه هایِ تیزِ این خانه ، سرم را زخم‌ کرد چون عمویم«مجتبی» خیلی غریبم شیعیان خاطراتِ بینوایی، دفترم را زخم‌ کرد با لبِ تشنه چنان جدّم حسین جان می دهم تشنگی بدجور کلِّ حنجرم را زخم‌ کرد محسن راحت حق
رنگ سرخ ناله هایت از ستم بی رنگ شد پاسخ نی نامه ی خون رنگ تو نیرنگ شد پرشده از نقشه ی جان کندنت این خاک ها بس که در هر جای حجره رد و پای چنگ شد قلب هر سنگی از آهت آب شد با این وجود گوش این سنگین دلان سنگین تر از هر سنگ شد کاسه آبی چند گامی آن طرف دشمن گذاشت هر قدر خود را کشیدی فاصله فرسنگ شد عاقبت وقتی رسیدی ریخت دشمن آب را تشنه کشتن اینچنین از کربلا فرهنگ شد دست و پا از بس زدی گودال گویا کنده ای چون حسین بن علی در مقتلت جا تنگ شد موسی علیمردانی