eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
692 دنبال‌کننده
24 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بیا تا کی نهادی سر به صحرا یا اباصالح بتاب ای آفتاب عالم آرا یا اباصالح صدای غربت مولا ز چاه کوفه می آید علی تنهاست ای تنهای تنها یا اباصالح بیا ای وارث حیدر که زخم پهلوی زهرا به شمشیر تو می گردد مداوا یا اباصالح چرا مخفی است قبر فاطمه در شهر پیغمبر بیا و پرده از این راز بگشا یا اباصالح در و دیوار بیت وحی گوید با تو پیوسته که اینجا مادرت افتاد از پا یا اباصالح بیا از قنفذ کافر غلاف تیغ را بستان که جایش مانده بر بازوی زهرا یااباصالح میان دشمنان نقش زمین شد مادرت زهرا بگو آن دم چه حالی داشت مولا یا اباصالح
خبری می رسد از راه خبر نزدیک است آب و آیینه بیارید سحر نزدیک است طبق آیات و روایات رسیده ای قوم! جمعۀ آمدن او به نظر نزدیک است عاقبت فصل زمستان به سر آید روزی باز هم گل دهد این باغ ثمر نزدیک است قطره چون رود شود راه به جایی ببرد به دعای فرج جمع اثر نزدیک است با ظهورش حرم فاطمه را می سازیم بار بر بند برادر که سفر نزدیک است راه دور دل ما تا به در خیمۀ او از در خانۀ زهرا چقدر نزدیک است آه گفتم که در خانه و یادم آمد غربت مادر و اندوه پدر نزدیک است گر چه از آتش در سوخته جانم اما بیشتر روضۀ کوچه به جگر نزدیک است باز کابوس سراغ پسری آمده است باز می لرزد و انگار که شر نزدیک است مادرت را ببر از رهگذر نامردان کوچه بند آمده از کینه خطر نزدیک است تا که افتاد زمین زلزله در عرش افتاد هاتفی گفت: قیامت به نظر نزدیک است دو قدم رفته نرفته نفسش بند آمد پسرش گفت بیا، خانه دگر نزدیک است . . داغ مادر به جگر می رسد اما انگار اثر داغ برادر به کمر نزدیک است
ای مرکز ثقل کهکشان دل من خورشید بلند آسمان دل من عمری‌ست که من منتظر دیدارم یک جمعه بیا به جمکران دل من
بیا که جان به لب آمد ز شوق دیدارت همیشه یار دل من! خدا نگه‌دارت! چو اشک بر سر بازارِ دیده پای گذار الا که گرم‌تر از محشر است بازارت! نشسته‌اند به راه و ستاده‌اند به صف پیمبران الهی به شوق دیدارت سلامت دو جهان را به هیچ انگارد عنایتی که تو داری به جان بیمارت مرا دمی ز کمند غمت رهایی نیست که بوده این دل ما دم به دم گرفتارت رسان به تُربتِ زهرا سلامِ ما و بگو بِده زِ دور جوابِ سلامِ زوّارت سری ز پنجرۀ خانه‌ات درآر و ببین به صد امید نشستیم پشت دیوارت قبول شعر «مؤیّد» نکوترین صله است قبول کن که نباشد جز این سزاوارت مرحوم
ای آنکه دوست دارمت اما ندارمت بر سینه می‌فشارمت اما ندارمت ای آسمان من که سراسر ستاره‌ای تا صبح می‌شمارمت اما ندارمــــت در عالم خیال خودم چون چراغ اشک بر دیده می‌گذارمت اما ندارمـــــــت می‌خواهم ای درخت بهشتی، درخت جان در باغ دل بکارمــت اما ندارمـت می‌خواهم ای شکوفه‌ترین مثل چتر گل بر سر نگاه دارمــت اما ندارمــت بیابانکی
در جمع ملائک مقرب هستی از روز ازل فاطمه‌مذهب هستی شد محو جمال کبریایی جانت محبوب دل حسین و زینب هستی
ای كرامت را تو مجلای تمام! حضرتت باب الكرم، بنت الكرام با كلام الله ناطق همكلام ای سكینه! بر كراماتت سلام! مشعل روشن ز مصباح الهدی در عبادت، غرق و مجذوب خدا گوهر دردانه‌ی ناز حسین دختر همراز و دمساز حسین جدّه‌ات انسیة الحورا تو حور چشمه‌ی خورشید را یك لمعه نور زینت استی گوشوار عرش را سرور استی بانوان فرش را ای سكینه! مسكنت دامان عشق! سوره‌ی والنّجم در قرآن عشق قلب مادر از تو تسكین دیده است زآن سكینه مادرت نامیده است معرفت بُرده است در كیوان تو را خوانده مولا «خَیرَة النِّسوان» تو را برترین زنهای عصر خویشتن یادگار ماندگار پنج تن در دل كوثر، طهارت كرده‌ای پنج حجّت را زیارت كرده‌ای در زنان هاشمی صاحب وقار خاندان فاطمی را افتخار آفتابی خود كه عمری در حجاب بوده‌ای در سایه‌سار آفتاب ای وقار از دامنت آویخته! هر نگاهت با عفاف آمیخته چشمت از زمزم، دهان از كوثر است نامت از طوبی، نشان از كوثر است مهر و ماه معرفت را كوكبی در جلالت همقِران زینبی همنشینی با امامت با امام دیده‌ای ماه ولایت را تمام ای فصاحت بی نوایت، بی‌نوا! صد نوا از نای تو در نینوا ای سكینه! ای هم‌آغوش بلا! وی تو سكاندار فُلك كربلا! مرد میدانی ولیكن در حجاب با امام عصر خود پا در ركاب حرف حق، نطق تو را شمشیر كرد شیره‌ی جان ربابت شیر كرد در اسارت، نقش ایفا كرده‌ای پا به پای عمّه غوغا كرده‌ای در حرم، در خیمه‌گه، در قتلگاه در مسیر كوفه و شام سیاه، می‌درخشد نام تو، گفتار تو اشك تو، ایمان تو، ایثار تو جامه‌ی خون و شرف پوشیده‌ای تشنگی را با پدر نوشیده‌ای خورده بر جان و دلت مُهر عطش شام غربت دیدی و ظُهر عطش از عطش گر چه ز پا افتاده‌ای سهم آب خود به طفلان داده‌ای در مصائب، پایداری كرده‌ای عمّه را با صبر، یاری كرده‌ای بانوان را دل‌نواز پُرتوان كودكان را سرپرست مهربان دختری و صبر و همّت این چنین! مرحبا بر صبرت! ای صبرآفرین! در وداع آخرینت با حسین كز حرم برخاست بانگ «یا حسین» اوّلین كس را كه مولا یاد كرد نام شیرین تو را فریاد كرد كای سكینه! حامی ایتام باش ای دلآرام حسین! آرام باش قطره‌های اشك بر سیما مزن شعله‌های درد بر دل‌ها مزن منگرم با چشم گریان، دخترم! قلب بابا را مسوزان، دخترم! پیش‌تر آ نزد بابا، پیشتر گریه‌ها در پیش داری بیش‌تر بعد تودیع حرم با التهاب دست بر شمشیر زد، پا در ركاب رفت در میدان و دیگر برنگشت برنگشت و از تن و از سر گذشت رفت و پنهان از نظر شد منظرش تا كه دیدی بر فراز نی، سرش دیدی اندر خون، دو نیم است آفتاب نیمه‌ای بر نیزه، نیمی بر تراب چون رسیدی در حریم قتلگاه معجر دیگر به سر كردی ز آه طاقت از كف داده و دل باختی خویش را بر خاك و خون انداختی یافتی قرآن حق را جزو جزو جسم خونین پدر را عضو عضو یوسفت در بین گرگان مانده بود جسم ثارالله، عریان مانده بود بر زیارت كردن سبط رسول چون نبودت مهلت اذن دخول، زآن زیارت در فضا هنگامه شد پاره‌های دل، زیارت‌نامه شد پیكری دیدی ولیكن سر جدا جمله اعضایش ز یك‌دیگر جدا زآن تن پامال، اثر باقی نبود سینه و پشتی دگر باقی نبود چارسویش حجله‌ی خون بسته بود استخوان در استخوان بشكسته بود در وداع سینه‌سوز خویشتن دست بردی زیر آن خونین بدن تا گرفتی آن تن صد چاك را سوخت آهت خیمه‌ی افلاك را زخمهایش بوسهباران ساختی مرهمی بر جسم عریان ساختی روح بی‌تابت ز نو در تب نشست خاك و خون زآن بوسه‌ات بر لب نشست خاك مقتل شد ز اشك تو خجل تا سرودی این سخن از سوز دل: این بیابان گر شود از شب، سیاه بر كه آرد دخترت بابا! پناه؟ «این بیابان، جای خواب ناز نیست ایمن از صیّاد تیرانداز نیست» ماه محمل! باز انجم را بخوان «شیعتی مَهما شَرِبتُم» را بخوان ای تجلّای حرم! نور خیام! چلچراغ كوفه و قندیل شام! سوخت این جا از غمت كلك و كلام عمّه جان! بر روح والایت سلام!
ماهی که یادگار ز پنج آفتاب بود بر چهره اش ز عصمت و عفت نقاب بود پیوسته داشت جلوه در او صبر فاطمه آیینۀ تمام نمای رباب بود نامش که بود آمنه مادر سکینه خواند که آرام بخش جان و دل مام و باب بود پیوند بست عشق حسین و رباب را یعنی سکینه حاصل این عشق ناب بود این دختر حسین به میدان کربلا با دختر بزرگ علی همرکاب بود در کربلا حماسۀ اشک و پیام داشت گلواژۀ قیام و گل انقلاب بود او را اگر حسین به همراه برده است نِی حُسن اتفاق که یک انتخاب بود در پاسخ عطش زدۀ نوگلان عشق آب ار نداشت دامن او پر گلاب بود لب های خشک و تشنۀ او را به هر سوال یک مدّ آه، فاصله، وقت جواب بود می کرد ناله اش جگر سنگ را کباب از بس دلش ز آتش غم ها کباب بود دشمن اگرچه معجر او برده است باز در پردۀ جلال خدا در حجاب بود از یاد قتله گاه و شهیدان سر جدا نقش ضمیر او شب و روز التهاب بود در یاد داشت آن شب و روزی که از عطش طوفان خیمه زمزمۀ آب آب بود در یاد داشت آن شب و روزی که اصغرش از آب و شیر مانده و در پیچ و تاب بود در یاد داشت آن که رخ شیرخواره را آهسته بوسه می زد و او گرم خواب بود در یاد داشت آن که به مقتل دوید و دید خورشید پاره پاره به روی تراب بود آن ناز پروریدۀ دامان افتخار کی جای او خرابه ی شام خراب بود در آفتابِ گرمِ بیابانِ راه شام سرهای روی نیزه سرش را سحاب بود
ﺗﻮ ﮐﯿﺴﺘﯽ؟ ﭼﺮﺍﻍ ﺑﻬﺸﺖ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺍﯼ ﺁﯾﯿﻨﻪ ﺩﺍﺭ ﺣُﺴﻦ ﺣﺴﯿﻨﯽ، ﺳﮑﯿﻨﻪ ﺍﯼ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﻪ ﺭﺗﺒﻪ ﺯﯾﻨﺐ ﺛﺎﻧﯽ ﺑﺨﻮﺍﻧﻤﺖ ﭼﻮﻥ ﻋﻤﻪ ﺍﺕ ﺑﻪ ﺻﺒﺮ ﻧﺪﺍﺭﯼ ﻗﺮﯾﻨﻪ ﺍﯼ ﺩﺭ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺻﺒﺮ ﻓﺮﻭﺯﻧﺪﻩ ﮐﻮﮐﺒﯽ ﺑﯿﻦ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺍُﺳﺮﺍﺭ ﺭﮐﻦ ﺯﯾﻨﺒﯽ ﺩﺷﻤﻦ ﺫﻟﯿﻞ ﻋﺰّﻭ ﻭﻗﺎﺭ ﺳﮑﯿﻨﻪ ﺍﺳﺖ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﮐﺮﺑﻼ‌ﯼ ﺣﺴﯿﻨﯽ ﺑﻪ ﺳﯿﻨﻪ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﻣﮑﺘﺐ ﻣﺠﺎﻫﺪﺕ ﻭ ﺻﺒﺮ ﻭ ﺍﺑﺘﻼ‌ ﺍﯾﺜﺎﺭ ﻭ ﺍﺳﺘﻘﺎﻣﺖ ﻭ ﺍﯾﻤﺎﻥ ﮔﺰﯾﻨﻪ ﺍﺳﺖ ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺩﺭﺩ ﻭ ﺭﻧﺞ ﺍﺳﺎﺭﺕ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﯼ ﺗﻮ ﺧﺼﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺑﻨﺪ ﺣﻘﺎﺭﺕ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﯼ ﺭﻭﯼ ﺗﻮ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺗﻤﺎﺷﺎﯼ ﺑﺎﺏ ﺑﻮﺩ ﺁﺋﯿﻨﺔ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﻤﺎﯼ ﺭﺑﺎﺏ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻖ ﺗﻮ ﻣﻌﺠﺰﺓ ﻧﻄﻖ ﻣﺮﺗﻀﯽ ﭘﯿﻐﺎﻡ ﺗﻮ ﺣﯿﺎ ﻭ ﻋﻔﺎﻑ ﻭ ﺣﺠﺎﺏ ﺑﻮﺩ ﺍﺯ ﺳﻨﮓ ﻭ ﺗﺎﺯﯾﺎﻧﻪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺷﮑﻮﻩ ﻧﯿﺴﺘﯽ ﺩﺭ ﻗﺘﻠﮕﻪ ﺯ ﺑﺮﺩﻥ ﭼﺎﺩﺭ ﮔﺮﯾﺴﺘﯽ ﺩﺭ ﻣﺠﻠﺲ ﯾﺰﯾﺪ ﮐﻪ ﻗﻠﺒﺖ ﮐﺒﺎﺏ ﺑﻮﺩ ﺩﯾﺪﯼ ﻣﯿﺎﻥ ﻃﺸﺖ ﻃﻼ‌ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺑﻮﺩ ﻧﺎﻣﺤﺮﻣﺖ ﺑﻪ ﺩﻭﺭ ﻭ ﻏﻤﺖ ﺑﯽ ﺣﺴﺎﺏ ﺑﻮﺩ ﺑﺮ ﭼﻬﺮﻩ ﺁﺳﺘﯿﻦ ﻭ ﺩﻭ ﺩﺳﺘﺖ ﺣﺠﺎﺏ ﺑﻮﺩ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻭ ﺁﻩ ﻭ ﺍﺷﮏ ﻭ ﻏﻢ ﺍﺯ ﮔﺮﯾﺔ ﺗﻮ ﺳﻮﺧﺖ ﺣﺘﯽ ﺩﻝ ﯾﺰﯾﺪ ﻫﻢ ﺍﺯ ﮔﺮﯾﺔ ﺗﻮ ﺳﻮﺧﺖ ﮔﺎﻫﯽ ﺻﺪﺍﯼ ﮔﺮﯾﻪ ﺍﺻﻐﺮ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺍﯼ ﮔﻪ ﻧﺎﻟﻪ ﺩﺭ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺍﮐﺒﺮ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺍﯼ ﮔﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺧﺎﺭ ﻣﻐﯿﻼ‌ﻥ ﺩﻭﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﮔﻪ ﺣﻨﺠﺮ ﺑﺮﯾﺪﻩ ﺑﻪ ﮔﻮﺩﺍﻝ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺑﻠﯿّﻪ ﺣﻤﺪ ﺍﻻ‌ﻫﯿﺖ ﺑﺮ ﻟﺐ ﺍﺳﺖ ﺍﻟﺤﻖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖ ﻭ ﺻﺒﺮ ﺯﯾﻨﺐ ﺍﺳﺖ ﺍﯼ ﯾﺎﺩﮔﺎﺭ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺍﯼ ﺩﺧﺘﺮ ﺣﺴﯿﻦ ﻫﻤﮕﺎﻡ ﺯﯾﻨﺒﯿﻨﯽ ﻭ ﻫﻢ ﺳﻨﮕﺮ ﺣﺴﯿﻦ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ ﺷﺎﻡ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﯾﺖ ﺳﺮ ﭘﺪﺭ ﻣﻨﺰﻝ ﺑﻪ ﻣﻨﺰﻟﯽ ﺗﻮ ﭘﯿﺎﻡ ﺁﻭﺭ ﺣﺴﯿﻦ ﻫﺮ ﺧﺎﻧﻪ ﺍﯼ ﮐﻪ ﻫﺴﺖ ﺭﺑﺎﺏ ﻭ ﺳﮑﯿﻨﻪ ﺍﺵ ﺑﺎﺷﺪ ﺻﻔﺎﯼ ﺭﻭﺿﺔ ﺷﻬﺮ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺍﺵ ﺗﻮ ﻣﺼﺤﻒ ﺣﺴﯿﻦ ﻭ ﺑﻬﺸﺖ ﺍﺳﺖ ﺩﺍﻣﻨﺖ ﺑﺮ ﺻﻔﺤﺔ ﺟﻤﺎﻝ ﻓﺮﻭﺯﻧﺪﻩ ﺍﺣﺴﻨَﺖ ﭘﺎﻣﺎﻝ ﺣﺮﻣﺘﺖ ﺷﺪﻩ ﺍﺯ ﺟﻮﺭ ﺩﺷﻤﻨﺎﻥ ﺑﺎ ﺗﺎﺯﯾﺎﻧﻪ ﺁﯾﻪ ﻧﻮﺷﺘﻨﺪ ﺑﺮ ﺗﻨﺖ ﺗﻮ ﺭﺍﺯ ﻧﺎﺷﻨﯿﺪﻩ ﺯ ﺑﺎﺑﺎ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺍﯼ ﺗﻮ ﻗﺎﺻﺪ ﭘﯿﺎﻡ ﮔﻠﻮﯼ ﺑﺮﯾﺪﻩ ﺍﯼ ﺍﯼ ﭘﺎﮐﯽ ﻭ ﻋﻔﺎﻑ ﻭ ﺣﯿﺎ ﺷﺮﻣﺴﺎﺭ ﺗﻮ ﺩﺷﻤﻦ ﺣﻘﯿﺮ ﻣﻨﺰﻟﺖ ﻭ ﺍﻗﺘﺪﺍﺭ ﺗﻮ ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ ﺑﺎﺩ ﺑﺎﻍ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺑﻬﺎﺭ ﺗﻮ ﺗﺎ ﺭﻭﺯ ﺣﺸﺮ ﮔﺮﯾﺔ "ﻣﯿﺜﻢ" ﻧﺜﺎﺭ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ ﺣﺴﯿﻦ ﻭ ﭼﺸﻢ ﻭ ﭼﺮﺍﻍ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺍﯼ  ﺳﺮﺗﺎ ﻗﺪﻡ ﺟﻼ‌ﻝ ﻭ ﻭﻗﺎﺭ ﻭ ﺳﮑﯿﻨﻪ ﺍﯼ
باید برای شعر زنم چاک سینه را چون طالبی ز خاک در آرم دفینه را آنجا که حرف می رود از بضعه الحسین خاکش تبرک است سر و چشم و سینه را بنت الرباب و دختر زهرا همیشه داشت همراه خویش کرببلا و مدینه را گفته حسین غرق جمال خداست او گشتم نیافتم به مقامش قرینه را در روضه اش نشستن ما رایگان نبود پرداخت کرد لطمه به صورت هزینه را پرسید اين عمی العباس و شاه داد با کندن عمود جواب را وقت غروب آب گرفت و دوید تا شوید ز خاک علقمه آهنگ کینه را همچون حسن برای حسین و قیام او تو ساختی برای رقیه زمینه را دیدم نجات ماست به دست حسین و تو مانند بادبان شده ایی آن سفینه را بانو بگیر از کرم کربلاییت دستان این غریب حقیر کمینه را
ای چشم حسین بر جمالت وی مظهـر فاطمـه، جلالت تعظیم کمـال بــر کمـالت تحسین رسول بر خصالت بر قلب پدر سکینه‌ای تو در بیـت ولا امینـه‌ای تو  تـو سـوره نـور اهل‌بیتی تو شادی و شور اهل‌بیتی در سینه سـرور اهل‌بیتی تو نخلـه طور اهل‌بیتی تو دختر مــاه و آفتابی آیینــه زینـب و ربابی  گل بر تو، گلاب بر تو نازد عطشانـی آب بـر تـو نازد آیـات حجـاب بر تو نازد تنهـا نـه رباب بر تو نازد حقـا کـه تو فخر عالمینی ممدوحـه زینب و حسینی   ای چشم حسین را نظاره! بـر فاطمـه، زینب دوباره فریـاد گلـوی پـاره پاره وصف تو فراتر از شماره تا حشر، سکینه ولایت آرامـش سینـه ولایت  تو وجه خدای را گواهی در قـلب پدر، شرار آهی بیـن اسـرا چـراغ راهی پیغــام ‌رسان قتلگاهــی پیغامت از آن رگ بریده تا حشـر قیامت آفریده  در فُلک ولا، سکینـه‌ای تو راضیــه‌ای و امینــه‌ای تو یک کرب و بلا مدینه‌ای تو چون فاطمه بی‌قرینـه‌ای تو تـو آیه حُسن ابتلایـی قرآنِ شهیـدِ کربلایی  در مقتل خون چو پا نهادی لب بــر گلـوی پدر نهادی روی تـن پاکـش اوفتـادی این گونه بــه مـا پیام دادی ما عترت عصمت و حجابیم در مـلک عفــاف آفتابیم بــا آن همــه داغ بـی‌نهایت مــی‌بود بـه محضـر ولایت از بــردن چــادرت شکایت ای شعلـه مشعــل هــدایت توحید و کتاب زنده از توست آیات حجـاب زنده از توست  در بحر عفاف، گوهری تو بر فُلک کمـال، لنگری تو هنگام خطابـه، حیدری تو زیرا به حسین، دختری تو تو سینهْ ‌سپـر به هر بلایی تو یـاسِ کبـودِ کربلایـی  ای در نفست صدای زینب در هر سخنت ندای زینب هم‌سنگر و پا به پای زینب مـرآت خـدا نمــای زینب «میثـم» به ثنای تو چه خواند هــر چنـد ز لب گهر فشاند
در جمع ملائک مقرب هستی از روز ازل فاطمه مذهب هستی شد محو جمال کبریایی جانت محبوب دل حسین و زینب هستی ××× ای دختر بی قرینه‌ی ثارالله آرام و قرار سینه‌ی ثارالله در صبر و شکوه و استقامت، یکتا آئینه‌ی حق! سکینه‌ی ثارالله ××× با ناله‌ی یا حسین بی تاب شدی از داغ لب تشنه او آب شدی با زمزمه های «... أو سَمِعتُم بِغَریب ...» یک عمر تو روضه خوان ارباب شدی