eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
751 دنبال‌کننده
26 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
امام صادق(ع)-شهادت بر جان آفرینش منصور زد شراره  قلب امام را کرد با زهر پاره پاره  شوّال شد محرّم بالله قسم از این غم  باید که ناله خیزد از قلب سنگ خاره  بر آن عزیز حیدر این بود ارث مادر  کز خانه اش به گردون بالا رود شراره  در بین راه آن شب جانش رسید بر لب  از بس که دید آزار از خصم دون هماره  او روی زین نشسته این با دو دست بسته  این پشت سر پیاده او پیش رو سواره  یا مصطفی! نگاهی از دل بر آر آهی  بر پاره ی تن خود یک لحظه کن نظاره  با قتل صادق تو قرآن ناطق تو  داغ تو در مدینه تکرار شد دوباره  دشمن شراره اش ریخت در سینه لحظه لحظه  منصور بارها کرد بر قتل او اشاره  هر چند دخترانش دیدند داغ بابا  دیگر نبردشان خصم از گوش گوشواره  گردید ماه رویش در ابر خاک، پنهان  دیگر نداشت بر تن از زخم ها ستاره  «میثم» امام صادق مظلوم از این جهان رفت  با رنج بی حساب و با درد بی شماره استادغلامرضاسازگار
امام صادق(ع)-شهادت از كار غربتت گره‌ای وا نمی‌كند این شهر ، با دل تو مدارا نمی‌كند این شهر ، زخم بی‌كسی‌ات را...عزیز من جز با دوای زهر مداوا نمی‌كند این شهر ، در میان خودش جز همین بقیع یك جای امن بهر تو پیدا نمی‌كند اینجا اگر كسی به سوی خانه‌ات رود در را به غیر ضرب لگد وا نمی‌كند این شهر ، شهرِ شعله و هیزم به دستهاست با آل فاطمه به جز این تا نمی‌كند ابن ربیع  پست چه آورده بر سرت؟ شرم و حیا ز سِنّ تو گویا نمی‌كند بالای اسب در پیِ خود می‌كشاندت رحمی به قامتِ خَمَت امّا نمی‌كند تا می‌خوری زمین به تو لبخند می‌زند اصلاً رعایت رَمَقت را نمی‌كند زخم زبانش از لب شمشیر بدتر است یك ذرّه احترام به زهرا نمی‌كند اینجا مدینه هست، دگر كربلا كه نیست پس یورشی به معجرِ زن ها نمی‌كند علی صالحی
امام صادق(ع)-شهادت حسرت گرفته باز حصار مدینه را غم تیره کرده است دیار مدینه را آثار حزن فاطمه و غربت علی پُر کرده است گوشه کنار مدینه را در کوچه های شهر چو ماه علی گرفت رنگی دگر نماند عذار مدینه را داغ عزای حضرت صادق فکنده باز با اشک و آه ما سر و کار مدینه را تا خاک ریختند بر اندام آن امام کردند دفن دار و ندار مدینه را گویا فشانده اند بر آن قبر بی چراغ غم های بی نشانه مزار مدینه را می گریم از مصیبت جانسوز او مگر بر دیده ام زنند غبار مدینه را در خلوت بقیع به جز اشک مهدی اش شمعی کجا بود شب تار مدینه را من جان نثار مکتب اویم مؤیدم دارم از او امید جواز مدینه را سید رضا موید
امام صادق(ع)-شهادت خورشید بود و ماه به نورش نظاره داشت در كهكشان علم هزاران ستاره داشت عطر كلام وحی ز لعل لبش چكید فضل و مقام و منزلتی بی شماره داشت در مكتب فضیلت و جاوید دانشش او بوبصیر و مؤمن طاق و زُوراره داشت كس پی نبرده است بر این نور لایزال دریای فضل او مگر آخر كناره داشت هرگز خزان ندید گلستان علم او زیرا كه این بهشت بهاری هماره داشت سوگند بر ترنم قرآن كه هل اتی بر جود و بر سجیت او استعاره داشت آتش برای خادم او چون خلیل شد وقتی تنور شعله كشید و شراره داشت پوشانده بود ابر غمی آفتاب را هرگه به سوی كرببلا او نظاره داشت لرزید بندبند تنش در عزای او وقتی به داغ و ماتم زهرا اشاره داشت حاجت به زهر دادن این مقتدا نبود زیرا دلی چنان جگرش پاره پاره داشت تنها نه در بقیع «وفائی» كه این امام در سینه های ما همه دارالزیاره داشت سید هاشم وفائی
امام صادق(ع)-شهادت دلم به غیر شما با كسی موافق نیست گلی به عطر خوش پیچك و شقایق نیست به دست آتش دوزخ همیشه در بند است به نامی نامی تو هر كسی كه عاشق نیست به غیر سینه ی پاكت كه معدن علم است دگر به هیچ كجا اینهمه حقایق نیست به پای مكتب تو هر كه آمد عالم شد برای درك كلاس تو هر كه لایق نیست نشسته ام بدهم گوش بر روایاتت قسم به جان تو بهتر از این دقایق نیست اگر كه مذهب من جعفری و شیعه شده مراد مكتب من جز "امام صادق " نیست كسیكه حكم ولا از خود پیمبر داشت دلی شبیه بهشت خدا معطر داشت كسیكه نور نگاهش زلال باران بود میان قاب دو چشمش همیشه كوثر داشت كسیكه نیمه ی شب حرمتش شكسته شد و دلی شكسته و چشمی ز غصه ها تر داشت سه بار دشمن او قصد جان او را كرد ولی ز ترس پیمبر از او نظر برداشت زمان سوختن درب خانه اش تنها نفس نفس روی لب ها نوای مادر داشت دل خودش به كنار حرم سرایش سوخت ز داغ اینكه در آن خانه چند دختر داشت در آن كشاكش و در بین آن همه آتش دلی به یاد غم كربلا چه مضطر داشت به یاد ساعت آخر میان قربانگاه كه شمر آمد و قصد بریدن سر داشت و باز پیش دو چشمان او مجسم شد كسی كه نیت حمله به سمت معجر داشت محمدحسن بیات لو
امام صادق(ع)-شهادت دل دریایی ام دریای خون شد پر از انّا الیه راجعون شد هوا را از جفا لبریز کردند برای عشق دندان تیز کردند خدایا جای ما را غصب کردند به جایش تخت خود را نصب کردند غضب های خدا را هم خریدند محبت را به مسلخ می کشیدند به پای حرفشان صادق نبودند به خویشاوندی ام لایق نبودند من آنم که نبی را جانشینم برای دست ها حبل المتینم من آنم که فلک غرق تماشاست مَلَک گوید که این فرزند زهراست من آن نورٌ علی نورم که فرمود تمام خلقتم از نور او بود منم گنجینه ی اسرار توحید منم باران، منم دریا و خورشید منی که عالمی را دست گیرم میان بند نااهلان اسیرم دو دست ظلم بر در آتش انداخت همانی که به مادر آتش انداخت درِ آتش گرفته کنده شد باز هوا از بوی دود آکنده شد باز قدم های ستم در خانه وا شد درون خانه هم آتش به پا شد  و اهل خانه آتش را که دیدند از این حجره به آن حجره دویدند یکی از دخترانم دامنش سوخت خودم دیدم یکی از تب تنش سوخت سر سجاده بودم، که کشیدند زمین خوردم، جلالم را ندیدند مرا چون صید تا ویرانه بردند چه گویم، با لباس خانه بردند دو دستم بسته بود و می کشاندند مرا دنبال مرکب می دواندند چرا حرف دواندن پیش آمد پیِ مرکب کشاندن پیش آمد میان کوچه بودم یادم آمد که باد تند روی برگ را زد برای کودکی اینگونه سخت است کبودیِّ به روی گونه سخت است سه ساله گر بُوَد رویش لطیف است نکش نامرد گیسویش لطیف است دو گوش پاره تاوان چه چیزی ست غم سیلی به جبران چه چیزی ست نیندازیدش از مرکب، نحیف است توان استخوان هایش ضعیف است دو قطره آب... خشکیده لبانش کمی رحمی بر این لکنت زبانش ع...ع...عمّه تنم آتش گرفته دا...دا...دا...دامنم آتش گرفته همه پیر و جوان و کودک ما (اسیرِ) ظلم دنیا شد، خدایا !!! حمیدرمی
امام صادق(ع)-شهادت آن که با همت او دین خدا تضمین بود صادق آل رسول و گل باغ دین بود مکتب علم از او قدر و شرف پیدا کرد شجر پر ثمر باغ گل یاسین بود بس که در ذائقۀ علم حلاوت می ریخت شرح هر نکته ای از لعل لبش شیرین بود نه عجب گر که خدا را همه جا او می دید چشم او چشم خدا بود و حقیقت بین بود همره عرش نشینان همه شب در محراب شاهد حال و مناجات شبش پروین بود دیده ای داشت که خون جگر از آن می ریخت دامنی داشت که از خون جگر رنگین بود گاه از کرب وبلا گه ز مدینه غم داشت دل آزرده و غمدیدۀ او خونین بود همه شب شمع صفت از غم زهرا می سوخت اشک بر آتش غم های دلش تسکین بود ای دریغا گل گلزار علی را چیدند بشکند دست ستمگر که چنین گلچین بود گرچه کردند گل فاطمه را پرپر، لیک هستی از این گل پرپرشده عطر آگین بود تازه شد گر که«وفائی» غم او بار دگر غم او در دل هر شیعه غمی دیرین بود سید هاشم وفائی
امام صادق(ع)-شهادت   عاشقم از تبار سلمانم زیر دین محبتت باشم آمدم تا تمامی عمرم دست بر سینه خدمتت باشم   جان من از ارادتت لبریز محو تو غرق نور خواهم شد امرکن روی چشم یا مولا! وارد در تنور خواهم شد   پای دَرست ملائکه حاضر نَفَس تو زُراره می سازد یا هزاران هُشام را چشمت می کند تا اشاره، می سازد   درس امروز می شود تعطیل مرثیه خوان رسید گریه بکن مجلس روضه مجلس درس است ابن عفّان رسید گریه بکن *   شانه هایت به لرزه می افتند وسط گریه می روی از حال وسط روضه ی لب تشنه وسط روضه ی سر و گودال   جدّ تو شد غریب و غرقه ی زخم بین گودال دست و پا می زد هیچ کس یاری اش نکرد او هم مادر خویش را صدا می زد   وسط روضه های مرثیه خوان صحن چشمت شبیه دریا شد ضجه هایت بلند شد تا که شمر از روی سینه اش پا شد راستی چند روز قبل از این خانه ات را چرا شراره زدند دل تو غرق زخم بود ولی روی زخمت نمک دوباره زدند   چه شد آن شب که حرمت تو شکست بی عمامه چرا تو را بردند پا برهنه، شبانه، بین نماز بی خداها کجا تو را بردند؟   مو پریشان شدی در آن کوچه گرد و خاکی شده است پیرهنت چه بگویم که خاک بر دهنم بین کوچه کشیده شد بدنت   درد پهلو برید امان تو را تا در آن کوچه ها تو را بردند صفحه ی روضه ها عقب برگشت مادرت را چقدر آزردند... محسن حنیفی
امام صادق(ع)-شهادت نه رواقی، نه گنبدی، حتی سنگ قبری سرمزار تو نیست! غیر مُشتی کبوتر خسته خادمی، زائری، کنار تو نیست   بغض هایم کجا دخیل شوند؟! پس ضریحت کجاست آقاجان؟! روضه خوان ها چرا نمی خوانند؟! گریه ها بی صداست آقاجان   گنبدی نیست تا دلم بپرد پابه پای کبوتران شما کاش می شد که دانه ای گیرم امشب از دست مهربان شما   حرفِ گلدسته را نباید زد تا حسودان شهر بسیارند از شما خانواده آقاجان درمدینه همه طلبکارند!   حیف آن چاهها که حیدر کند! چقدر مادرت دعاشان کرد عوض آن همه محبت ها این مدینه چه خوب جبران کرد!   کاش ایران می آمدی آقا نزد ما اهلبیت محترمند پیر مظلوم بی حرم، اینجا پسران تو صاحب حرمند کاش ایران می آمدی آقا مُلک ری قبله ی ولا می شد مثل مشهد برایتان اینجا مشهدالصادقی بنا می شد   کاش ایران می آمدی آقا قدمت روی چشم ما جا داشت کاش خاک شلمچه و فکه عطر یاس عبایتان را داشت   کاش ایران می آمدی آقا مردمش رأفت و حیاء دارند ریسمان دست هم نمی بندند همه دل های با صفا دارند   کاش ایران می آمدی آقا در مدینه غریب افتادید من بمیرم برایتان؛ گیرِ عده ای نانجیب افتادید   کاش ایران می آمدی آقا مردمش از مغیره بیزارند حرمت گیسوی سپیدت را در مدینه نگه نمی دارند   کاش ایران می آمدی آقا نوکری تو کم ثوابی نیست همه جا از فضائلت گویند صحبت ازمجلس شرابی نیست وحید قاسمی
امام صادق(ع)-شهادت چنان پیچیده در نای زمان فریاد یا زهرا که داده خرمن هستی ما بر باد یا زهرا سرت بادا سلامت ای گل گلزار پیغمبر که بلبل از غم گل از نفس افتاد یا زهرا بهار ما مبدّل بر عزا گردید و فرزندت شده مسموم زهر کینه از بیداد یا زهرا به یاد پهلوی بشکسته و آن سینۀ مجروح بسانِ نی چنان نالید تا جان داد یا زهرا درِ کاشانه اش از آتش بیداد می سوزد به جرم اینکه می باشد تو را اولاد یا زهرا سر و پای برهنه نیمه شب می برد آن جانی پیاده بر در آن جانی جلاد یا زهرا ز درد بازوانِ خستۀ تو حضرت صادق به یاد تازیانه خوردنت افتاد یا زهرا ژولیده نیشابوری
امام صادق(ع)-شهادت باز از دعای مادر نام آشنای ما امشب بساط روضه به پا شد برای ما خون گریه می کنند تمام ستاره ها همراه چشم های زمین پا به پای ما از بوی دود و آتش کوچه مشخّص است بوی مدینه می دهد این گریه های ما یک عدّه از سقیفه شبیه مغیره باز خون کرده اند بر جگر مقتدای ما با ریسمان و هیزم و آتش رسیده اند تا که نمک زنند به زخم عزای ما یک پیرمرد پای پیاده! چه روضه ای! خاکی به سر کنید از این ماجرای ما شیخ الائمه و سر عریان عجیب نیست ؟ این ها شده است غصّه ی بی انتهای ما وحیدمحمدی
امام صادق(ع)-شهادت می سوخت بین شعله ها بال و پر تو آتش نشد شرمنده از موی سر تو از نعره مستانه یک نامسلمان آن شب پرید از خواب شیرین دختر تو دست خدا را باز بستند این جماعت آقا چه خالی بود جای مادر تو با رفتن تو آسمان هم گریه می کرد آن شب نبود عمامه ای روی سر تو پای برهنه پشت یک مرکب دویدن نگذاشت نایی در میان پیکر تو در کوچه های خلوت شهر مدینه تنها غریبی بود یار و یاور تو دیدند خیلی داغدار کربلایی شام غریبان شد به پا در محضر تو جای هزاران سجدۀ شکرانه دارد خنجر نیامد بر ضریح حنجر تو محمدحسین رحیمیان