eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
838 دنبال‌کننده
29 عکس
4 ویدیو
74 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
علی که بی گل رویش، جهان قوام نداشت بدون پرتو او، روشنی دوام نداشت اگر به حرمت این خانه‌زاد کعبه نبود سحاب رحمت حق، بارش مدام نداشت سوادِ چشم علی را، اگر نمی‌بوسید به راستی حَجَرُالاَسوَد استلام نداشت قسم به عشق و محبّت، پس از رسول خدا وجود هیچ‌کس این‌قدر فیض عام نداشت علی، مقیم حرم‌خانۀ صبوری بود که داشت منزلت و دَعوِی مقام نداشت اگرچه دست کریمش پناه مردم بود و هیچ روز نشد شب، که بار عام نداشت چشیده بود علی، طعم تنگدستی را که غیر نان و نمک سفره‌اش طعام نداشت اگرچه بود زره، بر تن علی بی‌پشت اگرچه تیغۀ شمشیر او، نیام نداشت به بردباری این بت‌شکن، مدینه گریست که داشت قدرت و تصمیم انتقام نداشت اگرچه باز نکردند لب به پاسخ او علی، مضایقه از گفتن سلام نداشت علی، عدالتِ مظلوم بود و تنها ماند دریغ، امّت او شرم از آن امام نداشت به باغ وحی جسارت نمود گلچینی که از مروّت و مردی نشان و نام نداشت شکست حرمت و گم شد قِداسَتِ حَرَمی که قدر و قُرب کم از مسجدالحرام نداشت شدند آتش و پروانه آشنا، روزی که شمع سوخت ولی فرصت تمام نداشت کسی وصیّت او را نخواند یا نشنید که آفرین به بلندای آن پیام نداشت :: تو آرزوی علی بودی ای گل یاسین! دریغ و درد که این آرزو دوام نداشت حضور فصل خزان را به چشم خود دیدی که با تو فاصله بیش از سه چار گام نداشت در آن فضای غم‌انگیز فضّه شاهد بود که غنچه طاقت غوغا و ازدحام نداشت چرا کنار تو، نشکفته پرپرش کردند مگر شکوفۀ آن باغ احترام نداشت؟ «شفق» نشست به خون تا همیشه وقتی دید «نماز نافله خواندی ولی قیام نداشت»
یاری ز که جوید؟ دل من یار ندارد یک مِحرم و یک راز نگه‌دار ندارد با دیدن سوز دل من در چمن و باغ با داغِ دلِ لاله کسی کار ندارد باید سر و کارش طرف چاه بیافتد یوسف که در این شهر، خریدار ندارد از گریۀ پنهان علی در دل شب‌ها پیداست که دل دارد و دل‌دار ندارد در گلشن آتش زدۀ عصمت و ایثار پرپر شدنِ غنچه که انکار ندارد بر حاشیه برگ شقایق بنویسید گل، تاب فشار در و دیوار ندارد
توان واژه کجا و مدیح گفتن او؟ توان واژه کجا و مدیح گفتن او؟ قلم قناری گنگی ست در سرودن او کشاندنش به صحارّی شعر ممکن نیست کمیت معجزه لنگ است پیش توسن او چه دختری، که پدر پشت بوسه‌ها می‌دید کلید گلشن فردوس را به گردن او چه همسری، که برای علی به حظّ حضور طلوع باور معراج داشت دیدن او چه مادری، که به تفسیر درس عاشورا حریم مدرسه‌ی کربلاست دامن او بمیرم آن همه احساس بی تعلق را که بار پیرهنی را نمی‌کشد تن او دمی که فاطمه تسبیح گریه بردارد پیامی می‌چکد از چلچراغ شیون او از آن ز دیده‌ی ما در حجاب خواهد ماند که چشم را نزند آفتاب مدفن او غلامرضا شکوهی
از نهاد علی خیزد این زمزمه کشته شد بی گناه همسرم فاطمه فاطمه فاطمه ... نخل گلزار وحی فضه را زد صدا میوه اش با لگد شد ز شاخه جدا .... یا محمد ز خاک سر بر آرُ  ببین پاره ی پیکرت گشته نقش زمین .... جای یاری من یاورم را زدند دست من بسته بود همسرم را زدند ..... همسرم را در این آستانه زدند باچه جرمی به او تازیانه زدند ...... تربتت به اشک شستشو میکنم بی تو مرگ از خدا آرزو میکنم ..... شمعم و بین جمع بی صدا مانده ام تو چرا رفتی و من وچرا مانده ام فاطمه فاطمه
با این‌که نا ندارد و قامت‌کمان شده چون کوه، پشت حیدر کرّار مانده است هرشب برای غربت و مظلومی علی تا صبح گریه کرده و بیدار مانده است از نحوه‌ی قدم‌زدنش، حدس می‌زنم چشمان ضرب‌دیده‌ی او تار مانده است کمتر شده تورّم پلکش ولی هنوز بر پیکرش، جراحت بسیار مانده است حتّی نفس که می‌کشد، آزار می‌کشد بدجور بین آن در و دیوار، مانده است از پارگی پیرهنش، چند رشته نخ با رنگ سرخ بر نوک مسمار مانده است زخمش عمیق مانده و خون‌ریزی شدید زینب برای بستن آن، زار مانده است ای فضّه! لااقل تو جواب مرا بده این جای پای کیست به دیوار مانده است؟
درون سینه‌ ی شان کینه در تلاطم بود عزیز من وسط دود و شعله ها گم بود کنار خانه ی ما چند ماه بعد هجوم برای خانه ی اهل مدینه هیزم بود مدینه آتش خود را به جان من انداخت دلیل گریه ی من خنده های مردم بود برای دیدن تاثیر ضربه اش آمد کجا عیادت ضارب سر ترحم بود؟ محله ی خودمان هم محل به من نگذاشت سلام کردم و هر بار بی علیکم بود مراسم شبِ هفتِ زن جوانم آه درست مثل همان خلوتی سوم بود سه ماه آخرش از بس ضعیف و لاغر شد عروس خانه ی من بین بسترش گم بود اگر چه بغض بدی داشت در گلوی خودش ولی به روی لبش پیش من تبسم بود خودش نگفت به من از جراحت پهلوش لباس تازه ی خونیش در تکلم‌ بود دلیل گریه ی شبهای آخر زهرا حسین و چکمه ی شمر و‌ چهل عدد سُم‌ بود
. به جان من ز خاک تیره سر بردار مادرجان بیا در خانه پا بر چشم من بگذار مادرجان مرا خشنود کن با آن تبسم‌های شیرینت غمی از دوش بابایم علی بردار مادرجان تو ذکر خواب می‌گفتی برایم در عوض من هم کنار تربتت بنشسته‌ام بیدار مادرجان از آن سوزم که بینم در کنار قبر پنهانت نباشد جز من و بابم علی زوار مادرجان پیمبر خواست قربانت شود اما پس از مرگش تو قربانی شدی بین در و دیوار مادرجان تو که در روز جان دادی چرا شب دفن گردیدی بگو آخر چه سرّی بود در این کار مادرجان به مزد آن که بودی یاور بابای مظلومم ز هر کس بر تو آمد محنت و آزار مادرجان برایت خانه داری می‌کنم برخیز و محسن را به دست خانه دار کوچکت بسپار مادرجان نمی‌دانم چرا هنگام دفنت باب مظلومم خجالت می‌کشید از احمد مختار مادرجان ترا می‌خواستم تا سیر بینم وقت جان دادن نمی‌دادی نشانم از چه رو رخسار مادرجان از این غم تا ابد خون می‌چکد از دیده زینب که گشته سینه‌ات مجروح از مسمار مادرجان
. ولایت مداری شب آمد وفضای جهان در سکوت شد دیدم نماز نیمه شبت بی قنوت شد شمع وجود تو چقدر آب گشته است لبخند درلبان تو نایات گشته است با دیدنت زسینه ی خود آه می کشم تصویری از شکستگی ماه می کشم با پهلوی شکسته نفس سخت می کشی با این نفس زدن تو علی را که می کُشی کمتر میان غُربت حیدر عزا بگیر بهر دل علی تو بیا وشفا بگیر از دردهای جان ودلت با علی بگو برخیز روی پای خودت یا علی بگو دل را غمت به صحنه ی ماتم کشانده است درگوش من صدای غریب تو مانده است در موج حادثات برایم سپر شدی دادی شهید و زخمی دیوار و درشدی وقتی پیام می چکد از اشک جاری ات درحیرتم ز شور ولایت مداری ات بر هُرم روی پُر عرقت گریه می کنم از گریه های بی رمقت گریه می کنم درگوش من وداع تو زنگ خطر زده عجل وفاتی ات به دلم نیشتر زده دیدی غریب مانده ام ، ای مهربان مرو ای همسفر بدون علی زین جهان مرو بی تو اسیر پنجه ی صد آه می شوم خلوت نشین ماتم جانکاه می شوم بس کن «وفایی» وسخنت را تمام کن تنهانه گریه، پیروی از آن امام کن ✍ .
امشب پرستوی علی از آشیان پر می کشد داغ فراق فاطمه آخر علی را می کشد روح و روانم – هم آشیانم یا فاطمه یا فاطمه — اسما بریز آب روان بر روی گلبرگ گلم یاسم شده چون ارغوان وای از دلم وای از دلم یاس کبودم – بود و نبودم یا فاطمه یا فاطمه — مادر خوب و مهربون حرفهام و از نگام بخون من التماست می کنم یک شب دیگه پیشم بمون دل بی شکیبه – بابا غریبه واویلتا وا ویلتا — دختر قهرمان من قدر داداشتو بدون جون تو و جون حسین تا کربلا پیشش بمون دل بی شکیبه – حسین غریبه واویلتا وا ویلتا
«««:( یا فاطمة الزهرا ):»»» •••••••••••••••••••••••••••••••••••• امشب ای بانوی خانه التماست میکنم نازنینم عاشقانه التماست میکنم با همین بغضی که دارم در گلو ، یافاطمه با همین اشک شبانه التماست میکنم طاقت هجران رویت را ندارم فاطمه خسته ام از این زمانه التماست میکنم چند گامی را قدم بردار بانو با حسن با شکوهی مادرانه ، التماست میکنم صحبتی کن با حسن شاید رها گردد از این درد و کابوس شبانه ، التماست میکنم خواهشی دارم ، بزن یکبار دیگر فاطمه موی زینب را تو شانه التماست میکنم یادم آمد از حسین و ظرف آب نیمه شب باز هم با این بهانه التماست میکنم التماست میکنم ای همسفر بی من مرو بی تو سرد است آشیانه التماست میکنم ٬٫٬٫٬٫٬٫٬٫٬٫٬٫٬٫٬٫٬٫٬٫٬٫٬٫٬٫٬٫٬٫٬٫٬٫٬٫٬ اسماعیل پورجهانی (جهانی) قم
امشب دل تمامی عالم مکدراست ارض وسما به ناله وهردیده ای است شهرمدینه بوی جدایی دهد چرا زیرا شب شهادت زهرای اطهر است # فضل الهی