eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
717 دنبال‌کننده
25 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
شمع شب های تار می آید خبر آمد که یار می آید مجلس مادر است و آقامان از کنار مزار می آید مادر از دست داده ها! امروز گریه کردن به کار می آید از همان خانه ای که میسوزد مهدی داغدار می آید نزنی حرفی از در و دیوار چون به قلبش فشار می آید فضه دیده چطور در این باغ روی گل، پای خار می آید زینب از درد مادرش جان داد دختر اینگونه بار می آید من بمیرم که هرچه چادر را ... می تکاند ... غبار می آید کم کم امروز مرتضی دیگر با فراقش کنار می آید گفت ای بازوی کبود شده : وارث ذوالفقار می آید
علی پس از تو بدان شمعِ شعله‌ور ماند که بیشتر سوزد هرچه دیرتر ماند همین نه من دهم از آب دیده غسلْ تو را که چشمِ سرخِ کفن در غمِ تو تر ماند شده‌است آه تو و شعله‌های در، خاموش دل من است که پیوسته شعله‌ور ماند برفت جانم و من ماندم، ای عجب، چه کسی شنیده‌اید که سی سال محتضر ماند؟! «ز بس فتــاده به هـــر گوشه پـاره‌های دلم» «فضـــای دهـــر به دکـّان شیشـــه‌گر ماند» به دست خویش سپردم تو را به خاک و هنوز به یاد تو همه شب دیده‌ام به در ماند مدد ز آه گرفت از گلو برآید جان ولی میان ره از ضعف باز درماند صبا به تربت او ناله‌های من برسان بشرط آنکه مرا ناله تا سحر ماند ----------------------------------- پ ن: ۱. بیت اقتباسی از طالب آملی است. ۲. باد صبا هنگام سحر می‌وزد.
این آخری ها بیشتر حرف تو غم بود گفتم بمانی پیش من،حرف دلم بود خوشبخت بودم درکنارت..حیف رفتی رفتی ولی زهرای من،نه سال کم بود -
زهرا که رفت کار علی اشک و آه شد زهرا که رفت زندگی من تباه شد او یک تنه براي علی یک سپاه بود بار سفر که بست ، علی بی سپاه شد یک تن میان کوچه به دادش نمی رسید در کوچه ها پناه علی ، بی پناه شد طوري زدند فاطمه می زد نَفَس نَفَس طوري زدند که فاطمه ي من سیاه شد کی می رود ز یاد علی راه رفتنش ؟ زینب براي مادر خود تکیه گاه شد می گفت فاطمه : که علی روز یا شب است ؟ محروم ، محرَمِ علی از یک نگاه شد با او چه کرده اند که چشمش ز دست رفت ؟ ماندم که در خسوف چرا قرص ماه شد او یک دو روز آخر خود پلک هم نَزَد حتّی اشاره اش به علی ، گاه گاه شد من بودم و به پهلوی زهرا لگد زدند خانه براي صاحب خود قتلگاه شد بر روي سنگ غسل بجز پیرهن نبود زهرا رشیده بود ، سبک تر ز آه شد غربت براي غربت من گریه می کند امید من که رفت ، امیدم به چاه شد
شرر زده‌است به‌جان،کوچت از وطن مادر! خزان رسیده پس از تو در این چمن مادر! تو رفته‌ای و پدر در هجوم تنهایی شده است بعد تو با چاه هم‌سخن مادر! زمان غسل تو فریاد زد سکوتِ علی که هیچ چیز نمانده از این بدن... مادر! حسین و زینب‌وکلثوم و من که می‌مردیم نمی‌رسید اگر دستت از کفن مادر! به هیچ‌کس من از آن حادثه نخواهم گفت که مانده راز تو در سینهٔ حسن مادر! حسین‌گفت شبی دیده‌است، من در خواب که داد می‌زدم ای بی‌حیا! نزن... مادر! چه ضربه‌ای که‌تو را نقش‌خاک کرد آن روز هنوز مانده صدایش به گوش من مادر
شب شهادت حضرت صدیقه طاهره(س) امشب جدا شد سوره ی کوثر ز قرآن هستی و عالم گشته اند در آه و افغان امشب تمام عالمین گرمِ دعایند بر پهلوی بشکسته خواهان شفایند تنها نه پهلویش ز ضربِ در شکسته در بین آتش، پیکرش در خون نشسته بانوی تقوی و عفاف، عزم سفر کرد گوئی که شمس امشب وداعی با قمر کرد زهرا که مادر بر همه پیغمبران است امشب میانِ بسترِ غم نیمه جان است زهرا که باشد بر همه باب نجاتی گوید به بستر، هرزمان "عجل وفاتی" درها تمامی بسته بر مردی غریب است ذکر لب آلاله ها " امّن یجیب" است بال و پرِ بشکسته بهبودی ندارد امّن یجیبِ شیعیان سودی ندارد گوید حلالم کن دمِ آخر علی جان !! بنما دعا تا که به لب هایم رسد جان شرمنده ات هستم که دستانت ببستند اما چه سازم؟! پهلوی من هم شکستند غسل و کفن بنما علی جانم شبانه تا که نبینی جای ضربِ تازیانه در این دمِ آخر اگر در شور و شینم گریان بیادِ کام عطشان حسینم دیدم که هنگام ولادت بود گریان گفتا به هرلحظه" انالعطشان عطشان" ای زینبم بر تو سپارم نورِ عینم هرشب رسان آبی تو بر کام حسینم ای زینبم تا کربلا همراه او باش بهر حسینم همچنان یاری نکو باش تسکین بده آنجا تو قلبِ مضطرش را در ظهر عاشورا ببوس آن حنجرش را از بهر طفلانم به هرجا یاوری کن هم یاوری هم خواهری هم مادری کن # مهدی فراهانی
بسم الله الرحمن الرحیم بعد از شهادت برای گریه علی  بی تو کم بهانه ندارد ولی به غیرِ همین هق‌هقِ شبانه ندارد درِ شکسته ، دو دستان بسته ، کوچه‌ای باریک برای گریه علی بی تو کم بهانه ندارد مرا که روز  سکوتِ یتیم‌های تو کُشته‌است به خانه‌ای که دری بین آستانه ندارد خدا کند نرسد صبح   برنخیزم از خاکت کجا رَوَم که علی بی تو آشیانه ندارد هرآنکه دید مرا نیمه شب دراینجا گفت : که این غریبه هرآنکس که هست خانه ندارد به زینب تو فقط سرسلامتی حَسنت گفت مدینه بعدِ تو یک مجلسِ زنانه ندارد نخواستی که بیافتد زمین علی ، چه بد اُفتاد شبیه روضه‌ی تو روضه‌ای زمانه ندارد : رسید طعنه‌ی قنفذ به کودکانِ غریبم چنان زدم که پس از این توانِ شانه ندارد کسی نگفت مغیره بزن! ولی به علی زن زنی که خورده زمین ضربِ تاریانه ندارد (حسن لطفی۴۰۱/۰۹/۲۷)
بسم‌الله الرحمن الرحیم از زبان حضرت علی علیه السلام _بعد از شهادت حضرت زهرا سلام الله دارم عذاب می کشم و آب می‌کشم با چاه آه از دلِ بی‌تاب می‌کشم اُفتاده عکسِ ماه در این چاه و عکسِ من دارم خجالت از رُخِ مهتاب می‌کشم کِی در کنارِ خاکِ تو من خاک می‌شوم کِی رَختِ خویش از دلِ سیلاب می‌کشم سلمانِ پیر زیرِ بغلهایِ من گرفت خود را به رویِ شانه‌یِ اصحاب می‌کشم عکس تو مانده است به دیوارِ خانه‌ام دستی که بسته شد رویِ این قاب می‌کشم من هرچه می‌کشم همه از دستِ قنفذ است داد از مغیره از غم خوناب می‌کشم من هرچه از تو مانده در این بقچه‌ی غریب دارم به چشم خسته‌ی بی خواب می‌کشم دارم لباسِ سوخته را جمع می‌کنم این میخ این در  همه را آب می‌کشم (حسن لطفی)
بسم‌الله الرحمن الرحیم بعد از شهادت خانم مانده‌ام با کودکانِ از غذا اُفتاده‌ام باز بالایِ سَرَت با بچه‌ها اُفتاده‌ام بسترت را جمع کردم بسترم را پَهن کُن دردِ پهلو می‌کشم  من هم زِ پا اُفتاده‌ام گرچه پُختی خانمم نانی برایِ چند روز من سه‌ماهی می‌شود از اشتها اُفتاده‌ام موی خاک و روی خاکی و محاسن غرقِ خاک آه میبینی مرا که در کجا اُفتاده‌ام (حسن لطفی۹۵/۱۲/۱۳)
بسم الله الرحمن الرحیم ، شهادت باز ما را می‌خرند اهل کرم زهرا که هست می‌رسد از دست خوبان دَم‌به‌َدم زهرا که هست این و آن گفتند روی ما حسابی باز کن گفتم آنان را: چه غم از بیش و کم زهرا که هست راهِ ما را فاطمه ترسیم کرده، بعد از این برنمی‌گردیم حتی یک قدم زهرا که هست عاقبت دنیا به زیر بیرق ما می‌رود تاکه می‌سازیم نقش هر علم زهرا که هست آنکه دارد بیم، همخون من و تو نیست نیست شیعه پیروز است، بر شامِ ستم زهرا که هست مستحق یک زیارت نیستیم اصلاً، ولی نه، نمی‌گردیم دلتنگِ حرم زهرا که هست سفره‌ی ما نیست خالی، مادریش را ببین می‌رسد پشت هم از آلِ کرم زهرا که هست یک مدینه دشمنِ نام علی بود و علی.. ..روز و شب می‌گفت ای دنیای غم زهرا که هست بعد زهرا مادرِ این خانه دیگر زینب است دشمنش فریاد می‌زد پشت هم زهرا که هست بعد از این جانی ندارد مرتضی زهرا که نیست رفت و ای دنیا ندانستی تو هم زهرا که هست (حسن لطفی ۴۰۳/۰۸/۲۶)
نامت همیشه زمزمه ی بی امان ماست ما اهل خاک و روضه ی تو آسمان ماست در زیر سقف روضه ات ای صبح بی غروب تنهاترین مجال تنفس، از آن ماست محتاج نور نیست هر آنکس تو را شناخت مهرت چراغ خانه ی هر دو جهان ماست مادر شدی و لحظه به لحظه حواس تو در پیش "اعتقاد دل" و "آب و نان" ماست ذکر شریف فاطمه، ای خیر دستگیر سنگین ترین عبادت روی زبان ماست داغ تو را نه اینکه فقط گریه می کنیم امروز درس فاطمیه، امتحان ماست واجب ترین فریضه ی ما فاطمیه است این اعتقاد قاطبه ی دوستان ماست صورت کبود روضه ی دیوار و کوچه ایم این زخم های سرخ همیشه نشان ماست جان داده ای به راه امامت که همچنان نام علی هنوز بلند از اذان ماست
شب عزا برخیز تا زخون جگر دیده تر کنیم دل را به غم دهیم و زشادی حذرکنیم برخیز ای برادر غمدیده ام حسین مادر زدست رفت، پدر را خبر کنیم آخر دعای نیمه شبش مستجاب شد برخیز تا که جامه ی ماتم به بر کنیم زین پس که مادری نبود درکنارما با اشک وناله ، هرشب خود راسحر کنیم جان دادمادر وپدر ما غریب ماند گه ناله بهر مادر وگه برپدر کنیم ترسم زشرم چهره بپوشد زخاکیان گر ماحکایت رخ او با قمر کنیم پروانه جان سپُرد«وفایی»شب عزاست دل را به سان شمع بیا شعله ور کنیم https://eitaa.com/madhanshora