#امام_جواد_علیه_السلام
#شهادت
#غزل
گشته یکپارچه جانم همه پا تا سر آه
که شده لاله ی تسبیح جگر، پرپر آه
کوثرم بر دل سلطان خراسان اما
خشک گشت از عطش زهر لب کوثر آه
پاسخ ناله ی یک مرد الهی نشود
رقص و آواز خوش و قهقهه ی همسر آه
ایستاده به در حجره ببیند که چطور
دست و پا می زنم از فرط عطش با هر آه
تا که بر گوش کسی ناله و آهم نرسد
مست رقصند کنیزان همه بر این در آه
چون همان کودکی ام وقت شهادت با اشک
بر زمین مشت زنان ناله زدم مادر آه
می کشم پا به زمین، می کشد از غصه ی من
چه جگرسوز جگرگوشه ی پیغمبر آه
پدری از نفس افتاده به دنیا می گفت
در بر پیکر صدچاک علی اکبر آه
#رسول_رشیدی_راد
#شهادت_حضرت_جوادالأئمه
عليه السلام تسليت
دلم به وسعت درياست در پناه خدايم/
چرا شكفته نباشم كه ملتجا به رضايم.
هزار مرتبه در رتبه برترم ز سلاطين/
چرا كه در گذر شهسوار عشق گدايم.
هنوز دست بسوى كسى دراز نكردم/
هزار شكر سگ آستان ابن رضايم.
خدا گشوده در كاظمين را ز عنايت/
خدا گواه كه من مستحق جود وعطايم.
طواف قبرتقى كمتر ازطواف حرم نيست/
به كاظمين چو باشم يقين به كرب و بلايم.
به دورِسفره ى حاتم نشستنم همه ننگ است/
الا قبيله ى طى،من گداى خير نسايم.
مريض عشق ندارد علاج پيش اطباء/
مگر جواد دهد نسخه اى براى شفايم.
چنان به عشق تقى انس بسته ام زتولا/
كه از كرامت مولاى خويش تحت لوايم.
دلم چو كوره ى آتش نموده ذوب تنم را/
چه غم ز سوختنم منكه ذوب آل عبايم.
به داخل حرمش پابرهنه پاى گذارم/
گهى به مروه ام و گاه درمسير صفايم.
كبوتر دل تنگم هواى يار نموده/
اگر كه بال گشايد به بيكران فضايم.
خدا پلى زده از كاظمين سوى خراسان/
به كوى ابن رضا قاصدِ سلام رضايم.
رضاى سيدِ #خوش_زاد،بارضايت مولاست/
مسلم است كه من با رضاى دوست رضايم.
#استاد_حاج_سيد_حسن_خوش_زاد
رحمت الله عليه
#امام_جواد
عمری گدای صاحب این خانه ماندیم
خود را درون مجلس روضه رساندیم
پا را میان این مجالس باز کردیم
دل را به پای روضه و منبر نشاندیم
گاهی بلند از پردۀ دل گریه کردیم
گاهی به زیر لب زیارتنامه خواندیم
مشمول الطاف زیاد اهل بیتیم
گریهکن داغ جواد اهل بیتیم
شاه وفا بود و شریکش بی وفا بود
تنهای تنها حضرت ابن الرضا بود
در خانه غربت داشت، باید گفت از این حیث
خیلی شبیه به امام مجتبی بود
وقتی کنیزان هلهله کردند بی شک
در شام یاد شامیان و عمهها بود
هنگام جان دادن اسیرش کرده این غم
گر چه جوان بوده است پیرش کرده این غم
سخت است وقتی خسته و بی جان که باشی
مظلوم بین جمعی از خویشان که باشی
مسموم باشی و تنت در تب بسوزد
دردش دو چندان میشود عطشان که باشی
حالا تجسم کن چه حالی داری آنجا
با یاد میخ و سینهای گریان که باشی
مادر میان شعلهها میسوخت میسوخت
با روضهاش ابن الرضا میسوخت میسوخت
هم گریه حیدر کرده هم زهرا برایت
هم ابتدای کودکی، بابا برایت
هم شیعهات آنقدر بر تو گریه کرده
قطره به قطره تا شده دریا برایت
هم که خدا دیده تدارک زیر خورشید
یک سایه با بال کبوترها برایت
اما تن جدّ غریبت زیر خورشید
این داغ را باید که از زینب بپرسید
پشت در بسته، عطش بال و پرت سوخت
هم که دلت، هم که تمام پیکرت سوخت
چشمان تو سمت خراسان بود انگار
دلها برای آن نگاه آخرت سوخت
تب داشتی، فکر مدینه بودی آخر
عالم به ذکر وای مادر مادرت سوخت
زهرا به بالین تو آمد با قد خم
بر جسم و جان خستهات گردید مرهم
این چشمها بی اشکها لطفی ندارد
بی گریه بر آل عبا لطفی ندارد
دنیا خدا داند برای لحظهای هم
بی اهل بیت مصطفی لطفی ندارد
پای تمام روضهها بودیم، اما
بی روضۀ کرببلا لطفی ندارد
امشب که غمگین جواد ابن الرضاییم
یک بار دیگر روضهخوان کربلاییم
ای وای از آن وقتی علمدارت نباشد
ای وای اگر غم دست بردارت نباشد
سخت است بین عدهای بیگانه باشی
اما به همراهت کس و کارت نباشد
وقتی که سرها روی نیها شد نمایان
ای کاش روی نی سر یارت نباشد
ختم کلام منبر روضه حسین است
یعنی نمک در آخر روضه، حسین است
مهدی مقیمی
امام_جواد علیه السلام
مباش غرّه دلا، بر سپهر سست نهاد
که سخت خَرمن آزادگان دهد بر باد
چراغِ در ره بادست و خانه در ره سیل
امید عافیت از روزگار سستنهاد
بکوش از پی طاعت که بندگی کریم
تو را ز بندگی این و آن کند آزاد
به حُسن و جاه و جوانی و مال خویش مناز
بجو ز فیض توکل همیشه استعداد
که با شبی برود مال و جاه تو از دست
چنان که تخت انوشیروان و ملک قباد
مخسب بی خبر از کید آسمان که نخفت
حکیم، زیرچنین سقف سست بنیاد
تو چون غزالان در مرتع جهان مشغول
ولی ندانی کاندر کمین بوَد صیاد
الا که بی خبری از عذاب و قهر خدای
بخوان حکایت قوم ثمود و امت عاد
که تا بدانی اعمال زشت را کیفر
چگونه قاهر مطلق ز قهر خواهد داد
اگر سعادت دنیا و آخرت طلبی
بپوی در ره انصاف و جود و بخشش و داد
خدای شاد شود از تو آن زمان که ز مهر
قلوب خلق خدا را زخود نمایی شاد
به روزگار، سیه بخت تر از آن نبوَد
که جمع کردو نخورد و نداد و رفت و نهاد
چوخواهی آن که خدا دست گیردت در حشر
بگیر دست تهی دست چون ز پا افتاد
وگر ز آتش دوزخ چو"خوشدلت" بیمست
زبان گشای به مدح خدیو ملک رشاد
سپهر مجد و عُلا، بحر علم و کان سخا
امیر هر دو سرا، رهنمای جمله عباد
محمد تقی آن آفتاب عزّ وشرف
که شد ز جود و کرم شهره بر امام، جواد
به روز عاشر ماه رجب به امر خدای
نهاد پا به جهان آن شهنشه ایجاد
شهی که در برِ مامون به روزگار صِغَر
ز روی شاهد اعجاز خویش پرده گشاد
شهی که منطق یحیای ابن اکثم را
شکست داد وفضایل به اهل عالم داد
علیم علم لدنی که انبیا و رسل
گرفته اند ز وی علم و فضل و عرفان یاد
که صد چو مفتی مانند ابن اکثم را
خجل نمود، به دربار خصم در بغداد
مدیح حضرت او نیست گر بگویم من
به عالمان و فقیهان دهر، بُد استاد
به بودِ او بوَد امکان عالم امکان
ز جود وی بوَد ایجاد کشور ایجاد
غلام حضرت او تا ابد همه ابدال
مقیم درگه وی چون وَتد همه اوتاد
دریغ و درد که با این مقام و جاه و شرف
چنین به روزگار جوانی شهید شد ز عناد
به امر معتصم از راه جهل ام الفضل
ز فرط حِقد و حسد، بی گناه زهرش داد
فغان و آه از آن دم که با لب عطشان
میان حجرهء دربسته از ستم افتاد
بسان جد غریبش حسین تشنه جگر
نخورد قطره آبی و تشنه لب جان داد
خوشدل تهرانی
از همان روز ولادت قلبِ مضطر داشتی
بین چشمت چشمهای از حوضِ کوثر داشتی
مشت را بر خاک، میکوبیدی و میسوختی
هر زمان که روضهی جانسوزِ مادر داشتی
در سرت رویای روزِ انتقامی سخت بود
محشری سوزان به ذهنت قبلِ محشر داشتی
روزگارت میگذشت و غصههایت کم نشد
بر دلت غم روی غمهای مکرر داشتی
بین شهری که پر از دشمن پر از خونخوار بود
لااقل در خانهات ای کاش، سنگر داشتی
خانه آزادیست؛ وقتی شهر، زندان میشود
تو ولی در خانه زندانبانِ دیگر داشتی
روی خاکِ حجرهات مظلوم، گیر آوردنت
در کنارت کاش، خواهر یا برادر داشتی
همسرت میریخت، روی خاکِ حجره آب را
لحظهای که جای لبها دیدهای تر داشتی
تشنه جان دادی دم آخر شبیه جدّ خود
مثل او آیا به حنجر زخمِ خنجر داشتی ؟!
قتلگاهت خانهات شد؛ همسرت هم قاتلت
حجره شد گودالت اما باز هم سر داشتی !
رضا قاسمی
#امام_جواد
شیعیان محفل به محفل روضه را بر پا کنید
جامه ی غم بر تن از داغِ گلِ زهرا کنید
کامِ جانش را عدو زهرِ هلاهل ریختَ است
سینه ی غمگینِ او با اوجِ غم آمیختَ است
جز کرامت ما ندیدیم از دمِ معصومِ او
حال مسموم است و دلها می شود مغمومِ او
خصمِ بد فرجام را از چه به گفتارِ ملیح
چون کلامِ نور را، سخت است پندارِ قبیح
اوست خورشیدی جوان در آسمانِ دین ما
داغِ سنگینش نشسته بر دلِ غمگینِ ما
غرق شد اِبن الرضا در لجه ی خونِ جگر
خود غریب و یادش آید غربتِ روی پدر
پیکرِ بی جانِ او دور از وطن افتاده است
پشتِ بامِ خانه بی غسل و کفن افتاده است
سایبانِ او شده بالِ و پرِ افلاکیان
داغِ سنگینی نشسته بر قلوبِ خاکیان
با غروبِ سرخِ خود اهل زمین را پیر کرد
دردِ جانکاهش دلِ ما را ز عالم سیر کرد
زین جنایت تاج و تختِ دولتِ عباسیان
در سقوطی ننگبار از پایه برچیده چنان
دشمنِ آلِ علی را چه به خویشاوندی اش
این از اول هم نبوده موجبِ خرسندی اش
در حقیقت نقشه ای بوده به قصدِ جان او
تا به خاموشی کشاند شعله ی ایمانِ او
کیست او، نورِ مبینِ آسمانها و زمین
جسم در پهنای خاک و روح در عرشِ برین
در عزایش می رویم امشب به دشتِ کربلا
بهرِ عرض تسلیت در محضرِ شاهِ ولا
این بساطِ روضه از اول به شوقِ نام اوست
پرچم سرخِ شهادت بر فرازِ بامِ اوست
باید اکنون یادی از مظلومیِ جانان کنیم
روضه ای بر پا برای ساقیِ عطشان کنیم
هم نوا با زینبِ کبری به سوگِ کشته ها
مثلِ باران خون بباریم از فراقِ لاله ها
مادرش در هر کجا در روضه و حالِ عزاست
امشب از داغِ جوادش بر سرش شالِ عزاست
مضطر و نالان نشسته در میانِ قتله گاه
روضه می خواند برای غربتِ خورشید و ماه!
هستی محرابی
#امام_جواد
سلام معنیِ توحید یا امام جواد
سلام مَاْمَنِ امیّد یا امام جواد
مدینه نور گرفت از جمال زیبایت
تویی عشیرهی خورشید یا امام جواد
گدا گرسنه نخوابید در مدینه شبی
ز بسکه جود و عطا دید یا امام جواد
تمام شهر درِ خانهات دخیل شدند
همینکه نام تو پیچید یا امام جواد
مدینه خشک نبود و، همیشه باران هم
به ربنای تو بارید یا امام جواد
تمام جود و عطا را از اول خلقت
خدا به نام تو بخشید یا امام جواد
نقاب چهرهی تو لحظهای کنار کشید
به عرش نور تو تابید یا امام جواد
به علمِ کودکیت دشمن تو ایمان داشت
سؤال از تو که پرسید یا امام جواد
بمیرد آنکه به سن جوانی از رهِ کین
بساط عمرِ تو برچید یا امام جواد
تمام جسم تو از گریهی جگر خون شد
ز هم درونِ تو پاشید یا امام جواد
تو زهر خوردی و پشت در امالفضل
به حال و روز تو خندید یا امام جواد
رضا باقريان
#امام_جواد
در خلوت یاران اثری بهتر از این نیست
در چله گرفتن ثمری بهتر از این نیست
ما خم شراب از جگر غوره گرفتیم
در میکده ی ما هنری بهتر از این نیست
سجاده بیارید که تا صبح نخوابیم
در بین سحرها – سحری بهتر از این نیست
ما درد نگفتیم ولی باز دوا کرد
در شهر، طبیب دگری بهتر از این نیست
حق داشت بنازد پدر پیر مدینه
در هیچ کجایی پسری بهتر از این نیست
گفتند جواد است سر راه نشستیم
در جمع گدایان خبری بهتر از این نیست
پر کرد به اجبار خودش کیسه ی ما را
در کوچه ی ما رهگذری بهتر از این نیست
گفتند سلامی بده و زائر او باش
دیدیم در عالم سفری بهتر از این نیست
پس زائر یاریم توکلت علی الله
ما عبد نگاریم توکلت علی الله
ابروی تو و تیغ بلا فرق ندارند
در طرز شهادت شهدا فرق ندارند
کافی است که پای تو به یک سنگ بگیرد
این گونه که شد سنگ و طلا فرق ندارند
ایام طفولیت تو عین بزرگی است
در معجزه، ایام خدا فرق ندارند
از رحمت تو دور نبودند، سیاهان
وقت کرم تو، فقرا فرق ندارند
پایین سر سفرهٔ تو نیز چو بالاست
در خانه ی تو شاه و گدا فرق ندارند
ما کار نداریم رضا یا که جوادی
در مذهب ما آینه ها فرق ندارند
تو آمده ای تا که سرآمد شده باشی
یک بار دگر نیز محمد شده باشی
بیمار شدن از من و عیسی شدن از تو
لب تشنه شدن از من و دریا شدن از تو
در راه عصای تو بیان کرد: امامی!
اعجاز عصا از تو و موسی شدن از تو
در مهد به اثبات خودت سعی نمودی
در کودکی ات این همه والا شدن از تو
چهل سال پدر – چشم به راه پسرش بود
حالا یکی یک دانه ی بابا شدن از تو
چشمان موفق به امید تو نشسته است
پس دست شفا از تو و بینا شدن از تو
تا زائر سرو قد و بالای تو باشد
جانم پسرم از پدر و پا شدن از تو
بگذار قدم های تو را خوب ببیند
در قامت تو جلوه ی محبوب ببیند
هستند کریمان دو عالم سرخوانت
یکبار نخورده است گره کیسه ی نانت
اصلا حرم شاه خراسان حرم توست
هر صحن که گشتیم در آن بود نشانت
انگار که گهواره تو عرش زمین بود
وقتی پدر پیر تو می داد تکانت
تکبیر تو از داخل گهواره رسیده است
هستم اگر امروز مسلمان اذانت
یکبار پدر گفتن تو گر نمی ارزید
صد بار نمی رفت به قربان زبانت!
از چشم پدر دور مشو – گرگ زیاد است
بر این پدرت حق بده باشد نگرانت
در راه مبادا قدمت خار ببیند
آن صورت چون برگ تو آزار ببیند
یک روز می آید که می افتد بدن تو
لب تشنه بمانی و بخشکد چمن تو
یک روز می آید که می افتی و کنیزان
در خانه برقصند کنار بدن تو
ای یوسف زهرا - دل یعقوب فدای...
آن لحظه ی خاکی شدن پیرهن تو
هر چند کلام تو در آواز شود گم
اما نزند هیچ کسی بر دهن تو
علی اکبر لطیفیان
مام جواد(ع)-شهادت
سلام من به نور عین زهرا
جواد، ماه کاظمین زهرا
سلام من به غربت حریمش
به کاظمین و صاحب کریمش
سلام من به قلب بی قرارش
که سوخته ز یار نابکارش
سلام من به غربت نگاهش
به چشم های منتظر به راهش
سلام من به حال احتضارش
به لحظه های سخت انتظارش
دلش به دام عشق مبتلا بود
در انتظار مقدم رضا بود
به حال مرگ فتاده محتضر بود
منتظر هم پدر و پسر بود
درون حجره بس که ناله ها زد
شراره بر تمام لاله ها زد
قتلگه اش میان مسکنش بود
وای خدا قاتل او زنش بود
سیلی کین به چهرهٔ شرف زد
کنار پیکرش نشست و کف زد
درون حجره قلب لاله می سوخت
برون حجره خصم شعله افروخت
شروع به پای کوبی از جفا کرد
فاطمه را به غصه مبتلا کرد
دل ببرد به راه کاظمینم
زائر بارگاه کاظمینم
همان سرا که زائری ندارد
همان وطن که غم از آن ببارد
دو یاس خسته در نهاد دارد
امام کاظم و جواد دارد
عاشق پر بسته کاظمینم
کبوتر خسته کاظمینم
خدا کند رسم به کوی یارم
که تشنه مِی از سبوی یارم
سید محمد میر هاشمی
امام جواد(ع)-شهادت
در میان حجره یارب كیست غوغا مى كند
شكوه زیر لب ز بى رحمىِ دنیا مى كند
ز آتش زهر جفا چون شعله مى پیچد به خود
دود آهش روز را چون شام یلدا مى كند
خاك عالم بر سرم گویى جواد ابن الرضاست
كز عطش مى سوزد و خون، قلب زهرا مى كند
آب را مىریزد آن بیدادگر روى زمین
هر چه آب آن تشنه لب از او تمنا مى كند
در سنین نوجوانى همچو زهرا مادرش
جان شیرین را به راه دوست اهدا مى كند
تا بپرسد حال آن پهلو شكسته در جنان
از پى دیدار او خود را مهیا مى كند
تشنه لب با قلب سوزان جان به جانان مى دهد
قاتلش جان دادن او را تماشا مى كند
شد دل (ژولیده) خون از داغ جان فرساى او
كز غمش اشعار او خون در دل ما مى كند
ژولیده نیشابوری
امام جواد(ع)-شهادت
در عــالــم جــــود جـــاودان است جواد
بر آل عـــلی عــزیــز جـــان است جواد
یا فــــــــــاطمه گریه کن به حال پسرت
جان داده به غربت و جوان است جواد
ولی الله کلامی.زنجانی
امام جواد(ع)-شهادت
لب تشنه ز عمق جگرش می گفت : آه
می سوخت به ظلمت غریبی چون ماه
شد ورد لبش لحظه ی آخر ، ناگاه
لا یوم کیومک ابا عبدالله
محمدمبشری