eitaa logo
عاشقان ثارالله مشهد و قم مقدس
742 دنبال‌کننده
26 عکس
2 ویدیو
63 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دلم دوباره گرفتار ام کلثوم است که فصل رونق بازار ام کلثوم است به روز آخر ماه جمادی الثانی تمام شیعه عزادار ام کلثوم است گرفته است ز حیدر مدال آقایی کسی که خادم دربار ام کلثوم است همیشه سفره ی شیعه اگر نمک دارد به لطف سفره ی افطار ام کلثوم است اگر من اهل بکائم عنایت زهراست و سینه زن شدنم کار ام کلثوم است قیام سرخ حسینی همیشه مدیونِ کلام ناب و گهربار ام کلثوم است درخت کرب و بلا پر ثمر اگر گشته ز جانفشانی و ایثار ام کلثوم است تمام گریه ی ما در مصیبت ارباب نَمی ز دیده ی خونبار ام کلثوم است یقین قلبی اَم این است حضرت عباس ز روی نیزه نگهدار ام کلثوم است میان مجلس نامحرمان و بزم شراب سر بریده مددکار ام کلثوم است محمود مربوبی
نگاه آسیه‌ها محو درقداست اوست حیا، ادب‌شده‌ی مکتب نجابت اوست به شأن و رتبه‌ی او غبطه می‌خورد مریم دلیل این سخنم جایگاه عصمت اوست غریب‌تر ز حسن نام ام کلثوم است که خاک‌خوردن نامش نشان غربت اوست نوشته‌اند فلک غرق ذکر تسبیح است حسین گفتن با آه هم عبادت اوست* لهوف مختصری از مصائب بانوست لهوف گریه‌کن روضه‌ی اسارت اوست فقط مقابل او نام شام را نبرید... اگرچه شام اسیر شکوه و هیبت اوست دوباره مرثیه‌ی قتل صبر می‌خواند از آن شلوغی گودال این غنیمت اوست* شهیده‌ی غم گودال باید او را خواند حسین ذکر مدام دم شهادت اوست *بیت ۴ اشاره به آیه‌ی «کل فی فلک یسبحون» و روایت «نفس المهموم لظلمنا تسبیح» دارد. *اشاره به مرثیه حضرت در کوفه دارد: «قتلتم اخی صبرا فویلا لامکم» محسن حنیفی
ای پله های منبر تو آسمان ها پامنبری روضه هایت، روضه خوان ها مثل امیرالمؤمنینی، خطبه هایت پیچیده در گوش زمان ها و مکان ها ای سایه بان عصمت تو ماه و خورشید ای در پناه غیرت تو ارغوان ها هر تازیانه خطی از غمنامه ات بود ای شانه هایت شرح حال نیمه جان ها همراه زینب بین گودال تفحص گشتی به دنبال نشان از بی نشان ها همراه زینب در هجوم سنگ و آتش بودی پناه بی‌پناه الامان ها همراه زینب روضه های باز دیدی بازارها، رقاصه ها، آوازخوان ها محمد بختیاری
ای آینه دار پنج معصوم در بحر عفاف در مکتوم پرورده ی دامن ولایت مظلومه ی خاندان مظلوم قدر تو به ممکنات مجهول مهر تو به کائنات معلوم شیرازه ی شرع از تو محکم منظومه ی عشق ازتو منظوم تو زینب دومی علی را نامند تو را به ''ام کلثوم'' آئینه ی آفتاب و ماهی یا سیدتی به ما نگاهی آن وقت که چارساله بودی بر صورت ماه هاله بودی در خانه ی شیر حق به خوبی معصوم تر از غزاله بودی دیری نگذشت کز ستم ها سرگرم به اشک و ناله بودی از آن چه به خانه ی شمارفت از داغ جگر چو لاله بودی از قول و غزل فراتری تو کی حد تو این مقاله بودی؟ آئینه ی آفتاب و ماهی یا سیدتی به ما نگاهی تو محنت بی شماره دیدی غم، بیشتر از ستاره دیدی مه پاره ی دشت کربلا را در خاک، هزار پاره دیدی هم بردل پاره پاره اززهر هم پیکر پاره پاره دیدی پامال تن عزیز خود را ازمرکب ده سواره دیدی بردست حسین غرق درخون قنداقه ی شیرخواره دیدی آئینه ی آفتاب و ماهی یا سیدتی به ما نگاهی تو راز عجیب کربلایی بانوی شکیبب کربلایی هم راز شهید نینوایی دم ساز غریب کربلایی برخرمن هستی ستم کار سوزنده لهیب کربلایی درآتش غم اگر بسوزی باصبر، طبیب کربلایی آن جا که خطابه کارسازاست توفنده خطیب کربلایی آئینه ی آفتاب و ماهی یا سیدتی به ما نگاهی سیدرضا موید خراسانی
امشب برایت محتشم ها دم گرفتند با مرثیه ها مجلس ماتم گرفتند ای خواهریوسف ! برای سوی چشمم از خاک زیر پای تو مرهم گرفتند پلکی زدی حوا و هاجر آفریدند از آستین ات ساره و مریم گرفتند از معجر تو پرده ی کعبه در امد از چشم هایت چشمه ی زمزم گرفتند نور تو را ای بضعة الزهرا یقینا از سینه ی پیغمبر اکرم گرفتند محتاج تو هستند فردای قیامت لطف تو را آنها که دست کم گرفتند رویش سیاه آن کس که رویت را زمین زد پوشیه ها از غربت تو غم گرفتند در شام و کوفه این رباب و فضه بودند زیر بغل های تو را باهم گرفتند تزویج تو با گرگ یثرب حرف مفت است ناموس داران آنچه را گفتم ، گرفتند علیرضا خاکساری
از حسن هرچه که در مرثیه کمتر سخن است ام کلثوم غریب است چنانکه حسن است غمش آنقدر بزرگ است که یک روضه ی آن مثنوی گر بشود دفتر هفتاد من است شیر دل می شود آن مرد که فرزند علی است دختر فاطمه هر کس بشود شیر زن است زینب دیگری از کرببلا رفت به شام دختر دیگر زهراست که دور از وطن است کربلا دید زنی را که قد افراشت و شد مرثیه خوان حسینی که بدون کفن است خیمه می سوزد و زن حال عجیبی دارد شاهد آتش در، باخبر از سوختن است شام بازار بدی دارد و گرز سخنش هرکجا حرف کنیز آمده دندان شکن است روضه خوان همه ی مرثیه ها شد مثلاً روضه ی چوب میان آمده ، حرف از دهن است محسن ناصحی
چه خوب آموختی تحت لوای مادرت باشی تمام عمر زیر سایه ی تاج سرت باشی صدف باشی و بی اندازه فکر گوهرت باشی خودت میخواستی تحت الشعاع خواهرت باشی نوشتی در کتاب فاطمیون خط به خط زینب قدم برداشتی گفتی فقط زینب فقط زینب مدینه ازحسن هم یک نفر مظلوم تر دارد همان خواهر که از حال دل خواهر خبر دارد فدای ام کلثومی که فرمان از پدر دارد که جای خویش زینب را همیشه در نظر دارد برای یاری زهرا، دو دم را مرتضی آورد علی میخواست تا زینب دوتا باشد، تو را آورد قسم بر غربت تاریخ ؛ این ترفند ممکن نیست دروغ محضشان کافیست ؛ این پیوند ممکن نیست علی باشد به این وصلت رضایتمند؟ ممکن نیست به تیغ خشمگین مرتضی سوگند ؛ ممکن نیست فلانی را بگو شهر نبی دروازه ای دارد نمیداند مگر که هرکسی اندازه ای دارد دراین مکتب که حفظ شان کعبه می شود لازم تویی کعبه ، که گرد تو جوانان بنی هاشم برادرزاده هایت از ادب پیش تو چون خادم حجابت قامت اکبر ، رکابت زانوی قاسم چنان عباس ، جانت از وفاداری لبالب بود که بعد از کربلا کارت علمداری زینب بود شنیدم ساربان نامهربانی کرده با سر ها سوار ناقه خواهرها ، سوار نی برادر ها چهل منزل شدی سنگ صبور داغ مادر ها چهل منزل کشیدی خار از پای کبوتر ها گَمانم خوب فهمیدی پریشانی زینب را که بستی باسکینه زخم پیشانی زینب را بمیرم ، در شلوغی های شام آنچه نباید ، شد خودت دیدی که راه کاروان یک مرتبه سد شد همینجا بود که حال عروس مادرت بد شد نه....از دروازه ی ساعات باید زودتر رد شد رباب آنجا که دایم آه حسرت می کشد اینجاست و جایی که ابوفاضل خجالت می کشد اینجاست مجید تال
قسمت این بود از همان اول عاشقان پایِ هم کنند ایثار یک نفر صاحبِ حرم باشد یک نفر بی نشان، بدون مزار یک نفر شد خدیجه خانوم و قبر او مانده خاکی و تنها همه هستیِ خودش را ریخت پایِ مدفونِ گنبدِ خضرا یک نفر نیمه هایِ شب رفت و مانده چون گوهری میانِ صدف یک نفر قبلگاهِ عالم شد صاحبِ صحن و بارگاهِ نجف یک نفر سيّدِ بنی الزّهرا در بقیع و بدون صحن و سراست همه عزت و شکوه ِ او همگی نذر شاهِ کرببلاست در میانِ دو دخترِ زهرا یک نفر پایِ ماه، کوکب شد امِّ کلثوم با تمامِ وجود هستی اش نذر نامِ زینب شد در مدینه دو داغِ سنگین دید او عزادارِ جد و مادر بود آن دوشنبه که مادرش افتاد شاهدِ بی حیائیِ در بود دید مادر نفس نفس میزد دید مسمارِ نانجیب چه کرد دید سنگینیِ لگدها با شاخه باردارِ سیب چه کرد دید یک زن چگونه دوره شده دید زیرِ قلاف بازو را دید چادر چگونه خاکی شد کتکِ یک شکسته پهلو را دید وقت هجوم نامَحرم دردسرهایِ زن چه چیزی شد عاقبت هم رسید جایی که پیش او صحبت کنیزی شد پا به پایِ عقیله هر منزل بارِ ماتم کشیده این بانو دیده بر رویِ نیزه هجده تا یوسفِ سربریده این بانو با تمامِ مخدراتِ حرم سرِ بازارِ شام گیر افتاد پایِ راسِ بریده عباس وسط ازدحام گیر افتاد دید سنگی ز راه ِ دور آمد سرِ بر نیزه را تکانی داد بارها پیشِ چشم خواهرها همه سرها ز نیزه ها افتاد میشنید از کنارِ راسِ حسین هرقدم ناله هایِ زهرا را نالة یا بُنَی می آمد هر چهل منزل از دل صحرا مادری قد کمان صدا میزد تشنه لب جان سپُردی ای پسرم بین گودال من خودم دیدم چِقَدَر نیزه خوردی ای پسرم دست انداخت بر محاسن تو جایِ حنجر زیرِ گلویت ماند چون گلو از جلو بریده نشد پیش چشمان من تو را چرخاند قاسم نعمتی
ای صبا بگذر ز لاله زارِ من لاله افشان لاله بر گلزارِ من  گو تو از درمانِ دردِ بی شمار  زآتشِ در کوچه و بازارِ من ای حسین دردم ز هجرِ روی توست چشمهایم لحظه لحظه سوی توست ای قرارِ سینه‌ی سینائیم مرغِ جانم خوش‌نشینِ کوی توست گر چه نامی آشَنا دارم حسین همچو زینب ماجرا دارم حسین روضه ی جانسوزِ من شد غربتم بینِ دل صد کربلا دارم حسین یا حسین گر عقده از دل وا کنم  دیده‌ی خونینِ خود دریا کنم قصه کوتاه حرفِ من سر در گمیست روی نیزه من ترا پیدا کنم زینبم، گو شرحِ احوالِ مرا قتلگاه و گریه و حالِ مرا واژگون تا شد کنارِ علقمه پیکرِ سقا، شکست بالِ مرا! هستی محرابی
در سنین کودکی بانو شما شاهد غم های حیدر بوده ای بعد از آن که میخ بر پهلو گرفت همدم شبهای مادر بوده ای گریه هایت بی امان بوده یقین روز و شب در خاطرت رنجیده ای بعد از آن که خانه را آتش زدند مادرت را بین بستر دیده ای در قنوت هر نماز فاطمه شک ندارم بیقراری کرده ای مثل زینب با غم و اندوه و آه بعد مادر خانه داری کرده ای تازه اینجا اول آوارگی است غصه و غم های تو پایان نداشت زندگی کردن برایت هیج وقت لحظه ای دور از حسین امکان نداشت کربلا با چشم هایت دیده ای غارت انگشتر و خلخال را نه نشد آخر فراموشش کنی ماجرای خنجر و گودال را روضه را بازش نمی خوانم ولی نانجیبان بی هوایش میزدند هرکسی هرآنچه داشت آورده بود پیرمردان با عصایش میزدند هر دم از غم های دشت کربلا اشک تو جاری شده بی اختیار هرگز از یادت نرفته لحظه ای هتک حرمت های مرد نیزه دار بعد سقا با رشادت های خود تو علمداری زینب کرده ای پابه پای کودکان در کوچه ها سنگ از بام منازل خورده ای یاد داری که سه ساله دختری در بیابان بر زمین افتاده بود تا رسیدی در خرابه بر سرش پیش چشمان پدر جان داده بود   علی علی بیگی
می نویسم به اذن ثارالله از زنی با وقار همچون ماه راوی صادق بنی هاشم از علوم خفی حق آگاه مهد علم و مفسر قرآن کوه عصمت، مقرب درگاه چون حسین و حسن سخاوتمند مثل زینب صبور آل الله مثل زینب بلا چشیدن را ام کلثوم بوده خاطرخواه با صلابت مبارزه می کرد با سلاح دعا و اشک و آه خطبه مانند مرتضی می خواند خطبه هایی پر از غم جانکاه مدح او را بس است چون بوده دختر فاطمه، سخن کوتاه دختر دوم ولی خدا ام کلثومِ حضرت زهرا آن قدر داغ و دردسر دیده قد کمان و نحیف گردیده بعد داغ غم رسول الله یاس را در دل شرر دیده وسط کوچه ی بنی هاشم یک نفر به چهل نفر دیده خاک غم روی چادرش مانده چون شکاف سر پدر دیده جگرش پاره شد کنار حسن طشت لبریز از جگر دیده چادر خواهر بزرگش را وسط خیمه شعله ور دیده لب گودال بر زمین خورده غارت جسم محتضر دیده کوفه و شام پر بلا رفته بر سر نیزه ها قمر دیده نیزه ها را ببر از این جا شمر دور کن چشم بی حیا را شمر با دلی پر شراره و گریان لقمه ها را گرفت از طفلان خطبه اش شام و کوفه را لرزاند دشمنش شد از این بیان حیران داغ بازار شام را حس کرد وسط چشم های بی ایمان با دو چشم خودش تماشا کرد خیزران خورد بر لب و دندان رفت ویرانه ای که شامش بود سرد و روزش جهنمی سوزان گریه می کرد پا به پای رباب تا دهد بر دلش سر و سامان چه فراقی کشید این خواهر اربعین بود آخر هجران درد، این است قدر این بانو مانده حتی میان ما پنهان ما بدهکار ام کلثومیم عبد دربار ام کلثومیم  محمدجواد شیرازی
تا بوسه‌ی خنجری به حلقوم نشست بر نیزه، سر امام مظلوم نشست تنها نه فقط میان رگ‌های حسین آن نيز ، به قلب امّ كلثوم نشست چه رازی از دل پاکت شنیدند؟ درون روح بی‌تابت چه دیدند؟ که زیر سایه‌ی ا مّ المصائب تو را اخت المصائب آفریدند آن زینب او، عزیز مردم شده است این فاطمه‌اش، ملیکه‌ی قم شده است افسوس ! كه نام « امّ كلثوم » فقط مانند مزار مادرش، گم شده است قاسم صرافان