#حضرت_زینب_اسارت
با احترام آمد و بیاحترام رفت
با صدسلام آمد و با والسلام رفت
آتش دوباره پا روی کاشانهاش گذاشت
با روضهی شکستنِ در از خیام رفت
بعد از عطش فرات به پابوسیاش رسید
در اشکِ شرم، غرق شد و تشنهکام رفت
خلوتنشینِ پردهی ناموسِ کبریا
همراه شمر و حرمله در ازدحام رفت
دَه روز پیش کعبهی در انحصار بود
با آن مقام آمد و با این مقام رفت
مبعوث شد به گریه برای برادرش
پیغمبری که با سرِ سرخِ امام رفت
پایش رمق نداشت، نمازش نشسته بود
در حالت رکوع، به قصدِ قیام رفت
داغ حسین، روضهی یک خانواده بود
این داغدار، با تبِ چند انتقام رفت
زینب عقیلةالعرب آمد به کربلا
آیینهدار فاطمه، حیدر به شام رفت
خونگریههای ناحیه از این مصیبت است
سرچشمهی حلال، به بزم حرام رفت
#رضا_قاسمی
#تنور_خولی
سلام مادر .... ببین با من چها کردن
لب تشنه ... سرم از تن جدا کردن
ببین موهام .... پر از خاکستر و خونه
سرم اینجاس ... تنم بین بیابونه
سلام مادر ... چرا دیر اومدی مادر
بگو امشب ... به زینب سرزدی مادر
ته گودال ... که غوغا شد کجا بودی
سر نعشم .... که دعوا شد کجا بودی
......
سلام مادر ... چرا پر خونِ موی تو
سلام مادر ... بریده کی گلوی تو
خودم دیدم ... چها بر روزت آوردن
به پیش من ... لباس کهنتم بردن
ته گودال ... برای تو دعا کردم
تو دست و پا ... زدی و من نگا کردم
#عبدالحسین
#حضرت_زینب_زمینه
#اسارت_زمینه
سَلامٌ عَلَی العَطشانِ عِندَ الفُرَات
سَلامٌ عَلَي العُريانِ ذِي الزَّفَرات
سَلامٌ عَلَي الاَبدانِ فِي الفَلَوات
گریهمیکنمصبحوشام بامهدیعلیهالسّلام
تویروضههاتاز خُدا ظُهورِ آقامو میخوام
بِعَطَشِ الحُسَین (ای خدا)۳
فرج آقارو برسون صاحب مارو برسون
مُنتقم حقیقیِ کرببلارو برسون
یا مُنتقم الحسین (العَجَل)۳
حسین جان قسم به رگهای حنجرت
میخواستش بمونه پیش تو خواهرت
ولی داره میره ناچارا با سرت وای من
روی ناقه بی جهاز نشونده منو دشمنت
خداحافظی میکنم با زخمای رو تنت
به سوی شام و کوفه ام چه ظالمانه میبرند
نمیروم ولی مرا به تازیانه میبرند
یاسیدنا الغریب (یاحسین)۳
زیر تیر و نیزه مدفون شد پیکرت
بمیرم که رفت از دستت انگشترت
شنیدم داداش ضجه میزد مادرت وای من
تنترو زمینمونده بود سرت رفتهبود تو تنور
دارم بوسه میدم تورو ولی دیگه از راه دور
راس تورا به روی نی هرچه نظاره میکنم
سیر نمیشود دلم نگه دوباره میکنم
یاسیدنا الغریب (یاحسین)۳
#محمد_قاسمی
#اسارت_زمینه
نظر به حال من بی پناه کن/حسین جان۲
از روی نیزه خواهر و نگاه کن/حسین جان۲
شده پر از حرامیا
دور و برم حسین من
بیا ببین قاتل توست
همسفرم حسین من
وای حسین....
(حسین من...)
نیستی ببینی خون بر دلم شد/حسین جان۲
حرمله نزدیک به محملم شد/حسین جان۲
داره آتیشم میزنه
نگاه نامحرم حسین
اونکه بریده سرتو
داد کشید سرم حسین
وای حسین
چشماتو رو نیزه ببند برادر /حسین جان۲
نبینی سنگ میزنن به خواهر/حسین جان۲
هرچی که سنگ میزنن
کاش بخوره به خواهرت
ولی یدونه سنگ هم
نیاد به نزدیک سرت
وای حسین...
خیره شده رقیه دختر تو /حسین جان۲
رو نیزه ها به زخم حنجر تو/حسین جان۲
فدای رگهای گلوت
فدای چشمای ترت
تا دلش آروم بگیره
نگاه کن به دخترت
وای حسین...
#عبدالزهرا
#امام_سجاد_زمینه
#زمینه
تشنه لب کربلا/ یا ابتا یاحسین
کشته سر نیزه ها /یا ابتا یاحسین
گریه کنم روز و شب / بهر تو ای سر جدا
نرفته از خاطرم / مصیبت کربلا
یا ابتا یاحسین /یا ابتا یاحسین
.......
خیمه که آتش گرفت / کار حرم زار شد
بر تن تبدار من / عمه پرستار شد
دامن دردانه ها /در حرم آتش گرفت
رقیه میزد صدا / معجرم آتش گرفت
یا ابتا یاحسین یا ابتا یاحسین
.....
سخت تر از کربلا/ مصیبت شام بود
که جای ناموس ما / در ملا عام بود
کوی یهودی نشین / وای من و وای من
ز نیزه نقش زمین / شد سر بابای من
یا ابتا یاحسین یا ابتا یاحسین
.....
#عبدالحسین
امام_سجاد_ع_مصائب
امام_سجاد_ع_شهادت
از گلستان لالههای پرپرم آید به یاد
از نیستان داغهای خاطرم آید به یاد
با دل خود هر زمانی را که خلوت میکنم
در اسارت زآن چه آمد بر سرم آید به یاد
سالها از ماجرای کربلا بگذشت و باز
هر نظر آن صحنهی حزنآورم آید به یاد
هرکجا آب است آتش میزند بر جان من
چون نوای آب آب خواهرم آید به یاد
هر جوانی را که میبینم به یاد کربلا
گاهی از قاسم گهی از اکبرم آید به یاد
چون که بینم شیرخواری در کنار مادرش
از رباب و گریههای اصغرم آید به یاد
میشوم از آتش شرم و محن چون شمع آب
چون زحال عمّهی غمپرورم آید به یاد
من که برجسم پدر از بوریا کردم کفن
روز و شب زان جسم از جان بهترم آید به یاد
حنجر خونین او بوسیدم و کردم وداع
وایِ دل، چون آن وداع آخرم آید به یاد
چون که بینم کودکی سرگرم بازی با گلی
سرگذشت خواهر کوچکترم آید به یاد
از هجوم درد و غم در آن سفر داغی هنوز -
از نظر نارفته، داغ دیگرم آید به یاد
مرحوم سیدرضا_مؤید
قیام گریه
شده به پا دردلم، خیمه ی درد و بلا
اشک چهل ساله ام، چکیده برکربلا
قیام گریه ،به پا نمودم
دمی بدون، گریه نبودم
من پسر خون خدایم
حافظ خون شهدایم
به ذکر کرب وبلا، گرم عبادتم من
حافظ سرسبزی، باغ شهادتم من
به اشک خود ره، به ظلم بستم
سفیر خون ، حسین هستم
من پسر خون خدایم
حافظ خون شهدایم
زسلسله پای من، اگرچه سائیده شد
گردنم از سلسله، اگرچه رنجیده شد
غم وبلارا، به جان خریدم
سرپدر را به نیزه دیدم
من پسر خون خدایم
حافظ خون شهدایم
به راه شام کوفه ،هزار غم دیده ام
زکوفی وشامیان ، بسی ستم دیده ام
زخم زبان و، سنگ لب بام
زده بجانم ، شراره دشنام
من پسر خون خدایم
حافظ خون شهدایم
سرم اگرسوخت از، شراره ی شامیان
شرربه جانم زده، نظاره ی شامیان
امان امان از، درد و غم شام
محارم ما، درملاء عام
من پسر خون خدایم
حافظ خون شهدایم
خون دل ماشده، روان زچشمان ما
نیمه ی شب شد پدر، خرابه مهمان ما
امان زظلم ، بنی امیّه
مصیبتی شد، غم رقّیه
من پسر خون خدایم
حافظ خون شهدایم
من که جگرپاره از، کودک وگهواره ام
توهم بیا زهرکین برجگر پاره ام
نیامدی و،چه دیرکردی
مرا زهجران ،تو پیر کردی
من پسر خون خدایم
حافظ خون شهدایم
#سیدهاشم_وفایی