#یا_زینب_ڪبرے_س💚
عرش را ساخٺ خدا با دَمِ مولا و سپس
سر در نُہ فلڪش نام تو را زد #زینب
الف قامٺ صبر اسٺ زصبرٺ قائم
الف قامٺ غم را تو شدے مَد #زینب
#یا_جبل_الصبر🌺
#شب_چهارم #محرم💔🥀
#امام_حسین
#شورحسینی
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
@jame_shia
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
YEKNET.IR - vahed - shabe 4 muharram 1400 - motiee.mp3
4.46M
🔳 #واحد #شب_چهارم #محرم
🌴حسین ای قرار نفسهایم بنفسی انت
🌴حسین ای همه خواب و رویایم بنفسی انت
🎤 #میثم_مطیعی
👌بسیار دلنشین
#امام_حسین
#شورحسینی
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
@jame_shia
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
YEKNET.IR - vahed - shabe 4 muharram 1400 - motiee.mp3
4.46M
🔳 #واحد #شب_چهارم #محرم
🌴حسین ای قرار نفسهایم بنفسی انت
🌴حسین ای همه خواب و رویایم بنفسی انت
🎤 #میثم_مطیعی
👌بسیار دلنشین
#امام_حسین
#شورحسینی
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
@jame_shia
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
YEKNET.IR - roze - shabe 4 muharram 1400 - karimi.mp3
4.08M
🔳 #روضه #شب_چهارم #محرم
🌴شبیه سایه به دنبال شاه می آمد
🌴ز شام و کوفه برایش سپاه می آمد
🎤 #محمود_کریمی
👌بسیار دلنشین
#امام_حسین
#شورحسینی
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
@jame_shia
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
مداحی_آنلاین_من_شب_بیدارم_دولت_دربارم_محمود_کریمی.mp3
8.8M
🔳 #زمینه #شب_چهارم #محرم
🌴من شب بیدارم دولت دربارم
🌴از حسین سرشارم من خودم دلدارم
🎤 #محمود_کریمی
👌 #پیشنهاد_ویژه
#امام_حسین
#شورحسینی
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
@jame_shia
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
جامع شیعه
🌹باسلام واحترام 💢به اطلاع مخاطبان کانال میرسانیم از فردا شب هرشب پخش زنده از هیئت عزاداری داریم. ب
باسلام واحترام
پخش زنده از هیئت عزاداری داریم👇👇
#امام_حسین
#شورحسینی
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
@jame_shia
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
🔴باتوجه به استقبال کم امشب پخش زنده گرفته نمیشود.
باتشکر
#امام_حسین
#شورحسینی
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
@jame_shia
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
#تلنگر
حسین فریاد میزند:«هل من ناصر ینصرنی»؟😔
و من در حالی که نمازم قضا شده است میگویم:
لبیک یا حسین(ع)!لبیک...✋😊
حسین نگاه میکند لبخندی میزند🙂 و به سمت دشمن تاخت میکند،🏇
و من باز میگویم:
لبیک یا حسین(ع)!لبیک...✋😊
حسین شمشیر میخورد،من سر مادرم داد میزنم و میگویم:😡
لبیک یا حسین(ع)!لبیک...✋😊
حسین سنگ میخورد،من در مجلس غیبت🗣 میگویم:
لبیک یا حسین(ع)!لبیک...✋😊
حسین از اسب به زمین می افتد عرش به لرزه در می اید و من در پس نگاه های حرامم👀 فریاد میزنم:
لبیک یا حسین(ع)!لبیک...✋😊
حسین رمق ندارد باز فریاد میزند:«هل من ناصر ینصرنی؟»😔
من محتاطانه دروغ میگویم🙊 و باز فریاد میزنم:
لبیک یا حسین(ع)!لبیک...✋😊
حسین سینه اش سنگین شده است،کسی روی سینه است،حسین به من نگاه میکند میگوید:تنهایم یاری ام کن...😭
من گناه میکنم و باز فریاد میزنم:لبیک...😢✋
خورشید غروب کرده است...🌄
من لبخندی میزنم و میگویم:😊
اللهم عجل لولیک الفرج...🙏
به چشمان مهدی خیره میشوم و میگویم:
دوستت دارم تنهایت نمیگذارم...!❤️✋
مهدی(عج)به محراب میرود و برای گناهان من طلب مغفرت میکند...😭
مهدی تنهاست...حسین تنهاست...😔
من این را میدانم اما.....😞
#امام_حسین
#شورحسینی
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
@jame_shia
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#بهترین ، #باصفاترین و
#مقبولترین خیمه عزاداری برای امام حسین😭
چوپانی برای امام حسین (علیه السلام)
کلیپی از سه کودک که چوپانی کردهاند تا با مزدشان خیمه برپا کنند
زمان ومکان این فیلم معلوم نیست
#امام_حسین
#شورحسینی
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
@jame_shia
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕قرار باشد علی واولاد علی به کمک غیب مبلغ دین جدشان باشند کاری برای خدا نکردند....
#امام_حسین
#شورحسینی
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
@jame_shia
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
هدایت شده از فانوس هدایت
📚| #رمان
#خانمخبرنگاروآقایطلبه✨️
🔶 #ادامه_پارت_سیزدهم
آروم سلام داد...
بین فاطمه و علی روی صندلی نشستم.
حاج خانوم با محبت نگاهم کرد و گفت:
وای مادر چشات چیشده...
دیشب نتونستی خوب بخوابی؟
با این حرفش همه توی صورتم دقیق شدن حتی محمدجوادم سرشو گرفت بالا نگاهش که تو نگاهم گره خورد سرمو انداختم پایین
_چیزی نیست بخدا دیشب دیر خوابیدم چشمام خسته اس نگران نباشید...
دو سه تا لقمه خوردم بلند شدم بالاخره موفق شدم حاج خانوم رو راضی کنم تا ظرفا رو بشورم.....
همه رو فرستادم توی پزیرایی و خودم توی آشپزخونه موندم .
سید: فائزه خانوم
به طرف پشت سرم برگشتم...
سید سرش پایین بود.
با لرزشی که توی صدام محسوس بود گفتم : بله بفرمایید
سید: من...
من واقعا بخاطر دیشب متاسفم...
یعنی واقعا بی عقلی کردم...
بخدا نخواستم بد خواب بشید وگرنه قبلش در
میزدم و بیدارتون میکردم..
من فکر نمیکردم شما با اون وضع باشید
_آقامحمدجواد شما تقصیری ندارید...
یعنی اتفاقیه که افتاده...
بهتره فراموشش کنید...
سید: فقط میشه حلالم کنید...
بین حرفاش پریدم..
_میشه ادامه ندید...
سید: بازم معذرت میخوام...
فقط حلالم کنید...
اینو گفت و از در آشپزخونه بیرون رفت.... بیرون رفتن محمدجواد همانا و شل شدن پاهام همانا... صندلی رو گرفتم تا نیوفتم و بعدم روش نشستم....
خدایا... چقدر شنیدن اسمم از زبونش
شیرین بود...
فقط کاش تو موقعیت بهتری این اتفاق شیرین میوفتاد.... کاشکی....
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
📚| #رمان
#خانمخبرنگاروآقایطلبه✨️
🔶 #پارت_چهاردهم
ساعت ۵ عصره...
بعد اونکه سید از حوزه اومد ناهار رو با خانوادش توی کوه خضر خوردیم....
و الان سوار ماشین سیدیم تا مارو به ترمینال برسونه....
تصمیم گرفتیم برگردیم کرمان...
علیم هنوز امتحان داره و باید برگرده تهران...
باید برای همیشه با اولین کسی که با نگاه عسلیش دلمو لرزوند خدافظی کنم....
سیدم حالش گرفته اس...
مطمئنم بخاطر دیشبه...
احمقانس که فکر کنم اونم مثل من..
صدای آهنگ آخرین قدم حامدزمانی که محمدجواد گذاشته بود باعث میشد هرلحظه بیشتر بغض کنم ....
این آخرین قدم برای دیدنت...
این آخرین پله واسه رسیدنت...
گوشی فاطمه زنگ خورد
فاطی: سلام بفرمایید.
فرد مجهول:____
فاطی: عه نخیر من زن داداششونم شما شماره خودشونو یادداشت کنید....... ۰۹۱۰
عه شماره منو گفت
تلفنش که قط
ع شد رو کردم بهش و گفتم :
فاطمه کی بود؟چرا شمارمو دادی:
فاطی: از نشریه بود تو شماره منو بجای شماره خودت دادی...
_عه چیزه یعنی خب...
نمیخواستم با این نشریه کار کنم برای همینم... خب ببخشید آجی
فاطی: غیر بخشیدن چیکار میتونم بکنم.
دیگه حرفی بینمون رد و بدل نشد تا رسیدیم ترمینال
علی من و بغل کرد....
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄
@fanoos_hedayat
┄┅═✧❁🖤❁✧═┅┄